نذر اشتباه !
میگفت پسرم آزمون داده برا معلمی. عهد کردم اگه قبول بشه سیگارمو بذارم کنار. امروز دیدمش ، ازش پرسیدم چی شد ؟ آقا زاده قبول شدن ؟ یه مکث کوتاهی کرد و گفت اولا نه: قبول نشده , سریع پرسیدم پس هنوز سیگار میکشی ؟ جواب داد؛ نه
گفتم مگه نمیگی قبول نشده
گفت : خب که چی ؟ حتما حکمتی داشته که قبول نشده ، شایدم باید تلاششو بیشتر میکرد، یا... ، در هرصورت دلیل نمیشه که من سعی نکنم سیگارمو کنار بذارم ، منکه خودم میدونم کارم اشتباهه، و خودم باید اشتباهمو جبران کنم ، تازه؛ تصمیم هم گرفتم که ازین به بعد هر موقعی خواستم برا حاجتی دست داراز کنم پیش حضرت دوست ، نذر کنم یکی از اشتباهاتمو جبران کنم ،یکی از گناهامو ترک کنم « دروغ غیبت تهمت ...)
خداییش کیف کردم، گفتم به این میگن معاملهی دو سر سود ، گفتم راستی گفتی اولا ، دوما چی ؟ گفت مگه گذاشتی ادامه بدم ؟ خندیدم گفتم ببخشید ، خب ؟
جواب داد ، دوما اینکه آقا زاده فقط و فقط فرزندان مولا علی علیه السلام که الحمدلله یکیشون داره سکان این مملکت رو در یکی از طوفانیترین دورهها با درایت و کاردانی ؛به سمت ظهور پیش میبره ...
فکر نمیکردم یه کاسب بازار اینقدر روشن و نکته بین باشه.
برشی از #پیرایشگاه
به قلم
#محمد_میرشاهی_بشرویه
@mmirshahi