💞 اگر شخصی با همسرش بنشینن باهم درد و دل کنن، شوخی کنن، بگن بخندن، صحبت کنن..
از اعتکاف در مسجد من پیغمبر بالاتره 🕌
_ پیامبر اکرم (ص)
#همسرانه #اسلام_نوشت
🧕🏻|@Zaneasil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نا امید نشو 🌱
وقتی میدونی خدا بعد هر تاریـــکی، نــــور جدیدی میسازه ♡✨
#صبحتون_بخیر 🌤
🧕🏻|@Zaneasil
متصل
🏴 روایــتی از #زنــان_حســـینی در واقعــه عاشـــورا 🥀 قسمت پانزدهم: دختــر عبدالله بن عفـــیف #محر
🏴 روایــتی از #زنــان_حســـینی در واقعــه عاشـــورا 🥀
قسمت شانزدهم: اسماء، همســر مختار
#محرم
🧕🏻|@Zaneasil
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻
به آیدی @zaneasil1 بفرستید ♡
#چالش #خودمونی
🧕🏻|@Zaneasil
متصل
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻 به آیدی @zanea
.
منو برده بود پارک بابام
برام بستنی و این چیزا خریده بودن 🐣
کلی مقدمه چینی که آره دیشب مامان رفت دکتر
امروز با داداشی از بیمارستان میاد خونه
داداشی خیلی دوسِت داره
برات عروسک خریده (یه عروسک از طرفش برام خریده بودن)
خلاصه تو اون تایم بعدازظهر من اصرار که بابا بریم خونه و پدر از همه جا بیخبر
خوشحال که آره چ خوب که بچه رو دوست داره و مشتاقه بهش 😶🌫
ولی حقیقت اینه ساعتی بود که عمو پورنگ نشون میداد و ساعت تلوزیونم داشت دیر میشد 🤷🏻♀😂
هیچی دیگه رسیدیم خونه
مامان طفلکیم با یه حالی رو تخت نشسته بود که اومدم تو بغلم کنه 💕
سلام احوال پرسی کردن و با ذوق کریِر آبی پایین تخت رو نشون دادن که نگاه کن داداش کوچولو رو
منم همونطور که خوراکی میخوردم یه سرکی کشیدم و گفتم اَه چقدر زشته 😂
(تا حالا نوزاد ندیده بودم خب رنگ و روش سرخ بود و یه جوری بود به نظرم😕)
و دیگه رفتم سمت تلوزیون تا روشنش کنم از برنامه جا نمونم 🥲
#پیام_شما
🧕🏻|@Zaneasil
متصل
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻 به آیدی @zanea
.
سلام
من کلا برای خواهر کوچیکم مثل یه مادرم
از همون شب اول که آوردنش خونه
شب بیداری کشیدم
پوشک تعویض کردم
بغلش کردم و راه رفتم و لالایی گفتم🥲
قشنگ بزرگش کردم🥺😍
الان داره میره کلاس اول و من این تابستون بهش الفبا یاد دادم
کلا من از روزی که به دنیا اومد تا الان باهاش خاطره دارم😂🤍
#پیام_شما
🧕🏻|@Zaneasil
متصل
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻 به آیدی @zanea
متصل
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻 به آیدی @zanea
.
من وقتی پنج سالم بود خیلی دلم خواهر یا برادر میخواست. مادرم باردار شد و من هم میدونستم که بچه توی شکم مامانا به وجود میاد و بعدش از اونجا میاد بیرون (بدون جزئیات البته😂)
خب طبیعتا مامانم رفت بیمارستان و من هم دقیقا میدونستم برای چی رفته. خیلی هم بی تابی می کردم که زودتر برادرمو ببینم. بچه ی شش ساله رو هم که توی بیمارستان راه نمیدادن و خلاصه با کلی اصرار و التماس اجازه دادن که درحد پنج دقیقه برم برادر و مادرمو ببینم. وقتی رفتم داخل همش از مامانم میپرسیدم اسمش چیه؟؟😃
نمیدونستم والدین خودشون برای بچه اسم انتخاب میکنن. فکر میکردم بچه ها با اسم به دنیا میان😂
خلاصه که هجده سال از اون روزا میگذره. من و برادرم هم حسابی همدیگه رو دوست داریم🥰
#پیام_شما
🧕🏻|@Zaneasil
متصل
خــــواهر بزرگا !! از به دنیا اومدن خواهر یا برادر کوچیکه تون چه خاطره ای دارین؟ 🥰🤱🏻 به آیدی @zanea
.
سلام
درست یادمه که از کلاس موسیقی برگشتم
ساعتم یادمه حتی هفت و بیست دقیقه بود، نشستم کنار مامانم دست رو شکمش کشیدم و گفتم چقدر مونده به دنیا بیاد، گفتن دوهفته دیگه!
رفتم بالا لباس عوض کردم،بادمجون کشیدم بخورم که مامانم با نگرانی صدام زدن،اومدم گفتن که به بابا زنگ بزن بیان،بچه داره دنیا میاد،کیسه آبش پاره شده بود 👀
میخواستن خواهر بزرگمم ببرن،منم اصرار که میام، هرچقدر گفتن اذیت میشی معطل میشی گوش نکردم.
نتیجشم این شد که فقط دو سه ساعت تو ماشین نشستم معطل شدم و خسته.بعد بابام رسوندنم خونه و باز برگشتن بیمارستان..
فرداشم ظهر که از مدرسه برگشتم چقدر منتظر بودم برسن که حدود دو و سه بعد از ظهر با داداش کوچولوم برگشتن خونه 😍
یه جورایی مامانش بودم تا قبل ازدواجم، بیشتر کارای مدرسه و خوابوندن اینارو خودم انجام می دادم 👩🏻🍼
#پیام_شما
🧕🏻|@Zaneasil