👈🏽👈🏽 آموزش_نه_گفتن
✔️بلیت موفقیتش را می خرید
کودکی که با مهارت نه گفتن آشناست می داند نه گفتن، نشانه بی احترامی به دیگران و توهین به آنها نیست و همیشه دنبال موقعیتی بهتر و تصمیمی درست تر می گردد. او تنها برای راضی کردن دیگران پاسخ بله را به آنها نمی دهد و با فکر کردن به موقعیت هایی که با آنها روبه رو شده، ذهنش را پرورش می دهد.
#معلم #معلم_برتر
@moalem_bartar
♦️ انواع املای خلاق
✅املای تصویری: تصاویری را به دانش آموزان می دهید تا نام تصویر را بنویسند. املای تصویری می تواند به صورت جمله هم باشد و یک یا دو کلمه ی جمله به صورت تصویر باشد.
✅ املای اینه ای: کلمات یا متنی را برعکس می نویسد و بچه ها با نگاه در آینه درست آن را می نویسند.
✅ املای بادکنکی: بادکنک هایی را به او میدهید از دانش آموزان می خواهید تا کلمات و جملات را روی بادکنک بنویسند.
✅ املای انگشتی: از دانش آموز می خواهید تا روی شن، ماست، کرم، سس و ... کلمات یا جملات را بنویسد.
✅ املای جادویی: کلماتی را با شمع یا پاستل سفید روی برگه ی سفیدی می نویسید و از دانش آموزان می خواهید با آبرنگ روی برگه را رنگ بزنند تا کلمات سفید ظاهر شوند. سپس آنها را بنویسند.
✅املای برفی: کلماتی را روی کاغذهای کوچک می نویسید و ان ها را گلوله می کنیدو از دانش آموز می خواهید تا گلوله ها را به هوا پرتاب کرده و بگیرد بعد از چند ثانیه گلوله ها را باز کرده و در دفتر خود بنویسد.
انواع املا برای دیکته شب🌺
#معلم #معلم_برتر
@moalem_bartar
این تصویر کارنامهی حسن روحالامین، نقاش و طراح برجسته کشورمون هست.
استاد روحالامین این تصویر رو منتشر کرده و براش متنی نوشته که واقعا خواندنی و پر نکته است.
توصیه میکنم حتما متن زیر رو بخونید
👇👇
#معلم #معلم_برتر
@moalem_bartar
🔴 غافل!
نوشته حسن روحالامین
زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسهای که مدیر به اصطلاح خوشفکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمرهی امتحانات، انضباط و کارنامهی شبانهای هر شب که توسط والدین پر میشد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب میشد) به دانشآموز درجه و رتبه میدادند.
به این صورت که دانشآموز عالی و درسخون و پسر خوب میشد (ساعی) دانشآموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیشتر میشد (کوشا) و زبالههای مدرسه هم میشدند (غافل) پس چی شد؟
بهترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل.
پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل میکردی و اگر جوری قرار میگرفت که دیده نمیشد تخلف محسوب میشد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرسشدهی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینهش که سطح و شأن اجتماعیش رو نشون میداد باید نگه میداشت.
من توی درجهبندی توی دستهی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانشآموزیم رو میذاشتم و میچرخوندمش به سمت کارت دانشآموزی تا کمتر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه میشدم که چرا کارتت پیدا نیست ...
چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایستهی درجهی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبهبندی این جوری شده بود؛
به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا)
اینجوری عملاً همون غافل محسوب میشدم.
این خاطرات رو مدتها بود میخواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه میرفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمیکردم. از دم در مدرسه که وارد میشدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانشآموزها، همه و همه بهم با زبون بیزبون میگفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی میکنی حتی معلم هنر!
حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو!
آدمها در کودکی همان آدمهای بزرگسالیان با تجربهی کمتر.
وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم میشناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲
و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم میکنه و نادیدهام میگیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایهای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه ...
#معلم #معلم_برتر
@moalem_bartar