💌 نامه ای برای دخترانم:
💗دختران نازنینم سلام. 💗
✏️ امیدوارم اکنون که نامه ی من را می خوانید ، حال دلتان خوب باشد و بدانید خانم معلم(به قول خودتان مادر دوم) دلتنگ صدا ، خنده ها و نگاه های پاک و معصومتان است.
امروز چقدر مدرسه سوت و کور بود و چقدر دلم تنگِ لحظه ای بود که وقتی وارد مدرسه می شدم شما با آن قلب مهربانتان در حیاط مدرسه منتظر من بودید که بیایید پیشم و بگویید خانم معلم تو را خدا بگذارید کیفتان را ببریم و وقتی دستان کوچکتان را می دیدم ، دلم نمی آمد کیفم را بدهم و از طرفی اصرارها و محبت های خالصانه ی شما را که می دیدم ، مغلوب معصومیت شما می شدم.
💗گل هایم؛ این معصومیت و دل بی آلایش و دستان پر از مدد ،فقط و فقط در وجود کودکانه ی شماست.
💗عزیزان دلم ؛ قدر معصومیت کودکانه و دل های بی کینه تان را بدانید و پرورشش دهید که تا سن بزرگی ،این درخت بالنده شود.
💗نازنین هایم؛ امسال روزهای خوبی را در کنار شما سپری کردم. روزهایی پر از خاطره؛ پر از خنده و گریه و آموختن و بازی.
💗درسته که گاهی خسته می شدم و صدایم می گرفت اما وقتی می دیدم می آیید و من را در آغوش می گیرید و می گفتید خانم معلم الان بچه ها را ساکت می کنیم و شما باید استراحت کنید ، با حس مادرانه ام حسابی به تک تکتان افتخار می کردم که چقدر دخترانم برای خودشان خانم شدند .
💗بارها به کارهایتان ذوق می کردم؛ مثل وقتی که به همدیگر کمک و مهربانی می کردید. وقتی احساس مسئولیت می کردید و با همدیگر کلاستان را تمیز می کردید، وقتی با دوستانتان همدلی می کردید ... . و صد البته که باید برای مادر حتی مادر دوم همه ی این ها ذوق داشته باشد ... .
💗یاد روزهایی بخیر که با هم برای اهل بیت(ع) مراسم می گرفتیم و شما صاحب و خادم این مجالس بودید و حتم دارم به خاطر وجود پاک و معصوم شما، من حقیر هم مورد لطفِ وجود سراسر نور اهل بیت(ع) قرار می گرفتم.
💗یاد روزهایی که روز شکلات دادن بود و شماها خیلی خوشحال بودید که کامتان شیرین می شود.
💗یاد روزهای دیکته که با "ای نام تو بهترین سرآغاز.... "و با شور و حال خوبتان آغاز می شد.
💗یاد روزهای علوم و آزمایش هایش و کارهای گروهی بخیر. چقدر که در درس علوم و هدیه با هم بحث گروهی می کردیم که بیشتر یاد بگیریم و صبر و حوصله و هم فکری و کسب تجربه کنیم.
💗یاد روزهای درس هدیه که با چادرهای سفیدتان در نمازخانه می رفتیم و با ذوق نماز خواندن را یاد گرفتید بخیر . چقدر خوش حالم دخترانم راه و رسم بندگی و بهترین روش حرف زدن با خدای مهربان را یاد گرفتند.
💗یاد لحظه های خداحافظی و دست نوازش بر سرتان کشیدن و بغل گرفتنتان و شما را تا دیدار بعدی به خدا سپردن بخیر...
💗و حال که یکسال بزرگ تر شدید و بر آموخته هایتان اضافه شده ، تک تکتان را به خدای بزرگ و مهربانی می سپارم که بزرگترین حافظ و نگهدار بندگانش است.
💗نازنین هایم؛ همیشه مثل خداوند نسبت به اطرافیانتان، بخشنده و مهربان باشید و مشقِ عشق کنید و بس... .
💗 برای تک تکتان بهترین های عالم را آرزومندم و همیشه دعاگویتان خواهم بود.
اگر خدایی ناکرده از من ناراحت شدید، به حرمت معلّمی و مادر دوم بودن، مرا ببخشید .
به امید رسیدن شما به درجات عالی علمی و معنوی ⚘🤲⚘
آموزگارتان :
سمیه فلاح
۱۴۰۳/۲/۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلها همه مضطر است و دیده گریان
از غم و هجران حامیِ محرومان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر شهید موسوی ( سر تیم حفاظت رییس جمهور)
به راستی چه رازی در بوسیدن پای پدر و مادر نهفته است که خدا به واسطه نشان دادن این محبت و تواضع والاترین آرزوها را براورده می کند
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خالی از لطف نیست
صحبتهای این خانم برزیلی را بشنوید.
.
✏️ قلم را در دست می گیرم و به پایان ها می اندیشم، پایان هایی که سرآغاز حکایت هایی دیگرند .
انگار همین دیروز بود زنگ عشق را نواختیم و باهم مکتب خانه ای ساختیم آجرهاش از ستاره،دیواره هایش از دوستی ،ملاتش از خورشید،سقفش از ابر و درونش محصور شده در اندیشه . و اینک به بن بست اردیبهشت رسیدیم. خیابان اشک آلود پایان ها...
دلبندم خواستم بدانی که لرزش نگاه من فقط برای خاموش نشدن شعله ی علم تو بود، ارتعاش صدایم برای ناتمام نماندن جست و جوی حقیقت و عدالت و لبخند هایم برای دلگرم ماندنتان در دریای ایمان.
خواستم بدانی که در اعماق قلب من همیشه آن نگاه های تشنه به علم تو خواهد ماند و روحم از شنیدن موفقیت هایت به عروج خواهد رفت.
همیشه یادت باشد گام هایت در راه فتح قله های پیروزی و موفقیت مداوم باشد.
نکند که بعد از خوردن زمینی گوشه ای بنشینی و زانوی غم بغل گیری . باورمان که فراموشت نشده: بیا نجنگیده نبازیم.
قول بده بعد از هر خوردن زمینی زانوهایت را بتکانی و محکم تر از قبل قدم برداری که زندگی سرشار ازین هاست.
روزگار با همین تلخی و شیرینی ها،خنده و اشک ها و سیاهی و سفیدی هایش زیباست..
من به روشنی قلب تو ایمان دارم،می دانم قطره ای، دریا خواهی شد. جویباری ، رود خروشان خواهی گردید و آن قدر وسعت خواهی یافت که تبلور اندیشه های بزرگ شوی . می دانم بزرگ خواهی شد ، بزرگ خواهی شد ، بزرگ خواهی شد ، می دانم که تو ایمان داری و می دانی و آن گاه با تو حرف خواهم زد و حرف خواهم شنید، از زندگی و رسم خوشایند آن.
دلبندم تو قهرمان زندگی خودت هستی و امیدوارم توانسته باشم به تو بیاموزم که بین خیر ها و شر ها فاصله بگذاری و بعد از هر تجربه ای نقطه ای گذاشته و بروی سرخط.
تا چشم گشودیم آن آغاز به پایان آمده بود و ما به ایستگاه تابستان رسیدیم، که می ایستیم نه برای همیشه، که برای آغاز حرکتی با شکوه تر، گرد خستگی راه ستانیم، روح و جسممان را به آرامش رسانیم و دوباره از آغاز.
مینافتحی
ورودی ۹۹دانشگاه فرهنگیان
آموزگار پایه ششم
شهرستان سروستان