#خاطره_معلمی شماره ۱۲:
بچه ها را برده بودم بیرون و به صف کرده بودم... برای اینکه به ترتیب قد داخل کلاس بشینند...
چند دقیقه ای ایستاده بودند و من هم داشتم آنها را مرتب میکردم.
با اینکه زمان زیادی نگذشته بود و آفتاب ⛅ هم آنقدر زیاد نبود ولی یکی یکی شروع کردند به غرغر کردن...
یکی از آنها گفت: آقا بسه دیگه بریم داخل کلاس. آفتاب خیلی زیاده.
بهش گفتم: صبر کن بادمجون که واکس نمیزنیم اینجا. مرتب که شدید میریم داخل کلاس.
گفت: آقا گرمه آخه. اگه من خون دماغ بشم کی میخواد جواب بده؟!
این رو که گفت دیگه آمپر چسپوندم. آخه واسه دو دقیقه واستادن تو آفتاب کسی خون دماغ میشه؟!
از اونجا فهمیدم نسل های جدید هر چقدر که دارند جلوتر میروند لوستر میشوند و البته اصلاً خوب نیست.
لطفاً فکری بکنید🙏
#معلم_تراز
@moallem_taraz