eitaa logo
شهدای مدافع حرم
913 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید صاحب کرم✨ در شهریور سال 61 دیده به جهان گشود🍃 و در تاریخ 11 اسفند سال 93 در درگیری با گروه تکفیری داعش به مقام والای شهادت دست یافت.🕊 3⃣
محمد تحصیلاتش را در دانشگاه نظامی گذراند تا بتواند به امنیت کشور کمک کند.💚 او مادرش را در کودکی از دست داده بود و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن او و دیگر خواهرها و برادرها کرده بود.🌈 محمد در اردیبهشت سال 87 ازدواج کرد و همسرش همان ابتدا می‌دانست که محمد درد مردم برایش دغدغه است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب می‌شد.🍁 4⃣
همسر صبـــور شهید می‌گوید✨ اوایل که من مخالفت می‌کردم سعی نمی‌کرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح می‌داد که با کاری کند تا من با قلبم راضی شوم.🌹 وقت رفتن به او گفتم اگر دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدند چه بگویم؟🍂 گفت: بگو خودش رفت، با هم رفت، بگو خودش را اهل بیت(ع) و کرد. 💛 5⃣
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🔅لقب: سردار خیبر سِمَت: فرمانده لشگر ۲۷محمدرسول الله(ص) 🔅متولد: ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا(اصفهان) 🔅تاریخ شهادت: ۱۷{یا۲۴} اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون؛ عملیات خیبر 🔅شغل: معلم و از فرماندهان ارشد سپاه 🔅همت پس از انقلاب با دو برادرش و چند تن از دوستان سپاه شهرضا را بنیان نهادند و از سال ۵۸ به مدت دو سال در کردستان،و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، سپس به ایران بازگشت و در جبهه‌های جنوب در عملیات‌هایی، چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجرمقدماتی و خیبر مسئولیت‌هایی را عهده‌دار بود. 🔅کیفیت شهادت: یک ساعت قبل از شهادت، حاج همت از حاج قاسم سلیمانی(فرمانده لشگر۴۱ثارالله) میخواهد که یک گردان از نیروهایش را به او بدهد و برای حرکت به سمت خط، همراه با با یک موتور راهی میشوند، و یک موتور هم از پی آنان(مهدی شفازند/راوی شهادت) به چهارراهی میرسند که معروف به چهارراه مرگ بوده و با شلیک شدن یک‌ گلوله توپ یا تانک دشمن و بر اثر موج انفجار، حاج همت از ناحیه صورت و‌دست و سید حمید از ناحیه صورت و پهلو... 😔 شفازند: ديدم همت و سيدحميد، هر دو يک نقطه مشترک دارند و آن‌هم چشمهاي زيبايشان است. خدا هميشه گفته هر کي را دوست داشته باشد، بهترين چيزش را مي‌گيرد و چه چيزي بهتر از چشمهاي آنها؟»😭 🔅قسمتی از وصیتنامه: سختی‌ها را تحمــل کنید... ان شـاء اللّه این انقلاب با نهایت اقتـدار و تـوان به انقـلاب جهـانی امام‌زمـان(عج) اتصال پیـدا می کند و تحقـق این آرزو، چنـدان دور نیست...🌺 🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌷 اللهمـ عجل لولیڪ‌الفرج
به خدا دلم شکسته سر راه تو نشسته به من غریب و خسته بنما تو یک نگاهی 🙏 💞 🌸 💞🌸💞🌸💞
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷
مدافع امنیت پویا اشکانی متولد۴/ ۱۳۷۷/۹شهرکرج متاهل میزان تحصیلات : دیپلم علاقمندی : ورزش و (قهرمان وزن۸۵ کیلو ؛ طلا و نقره مسابقات پرس سینه) مدت خدمت درنیروی انتظامی : ۹ ماه محل: محل درگیری کمالشهر کرج تاریخ : ۱۳۹۶/۹/۲۲ 🍃⚘🍃 کارهای مهم : قاچاقچی مواد مخدر ؛ متجاوزان به عنف ؛ باندبزرگ قاچاقچی مواد مخدر درکرج 🍃⚘🍃 نحوه ی : درماموریت،در درگیری باقاچاقچی موادمخدردرکرج سوزانده شد وپس از ۴۲روزبستری شدن در بیمارستان به رسید. 🍃⚘🍃
زبان مادر مدافع امنیت اشکانی 🍃⚘🍃 دوست داشت حرم و راه دفاع از حرم شود. 9 ماه خدمت بود. او با خودروی پدرش در ساعت های بیکاری کار می کرد. با دختردایی اش هفت ماه بود عقد کرده و قرار بود پایان سال به خانه بخت بروند. شهیدم تازه 20 ساله شده بود. با آرزوی دامادی او بر دلم ماند.😔 یک هفته پیش از این که به آخرین ماموریت بی بازگشت برود، من خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم در یک مزرعه پر از گل ایستاده و چفیه به دور گردنش انداخته است. می گفت: مامان من شده ام برایم بی تابی نکن. از خواب که بیدار شدم، خیلی دلنگران بودم.صبح که می خواست به کلانتری محل خدمتش برود، خوابم را برایش تعریف کردم که گفت: مامان نگران نباش است. یک هفته بعد از آن خواب او به ماموریت رفت و دیگر بازنگشت. او برای در اش شد.😔 🍃⚘🍃
به همسر زبان همسر مدافع امنیت اشکانی 🍃⚘🍃 ما در سن پایینی ازدواج کردیم هردونفرمان هفده ساله بودیم ولی چیزی که در پویا عجیب بود بود که برایم قائل بود؛ پویا آنقدر در گذاشتن و کردن به من بود که گاهی فکر می کردم با یه دینی ازدواج کردم. 🍃⚘🍃 به ورزش بالایی به داشتن طوری که چندین و در سینه دارد و عکسهای از به یادگار مانده کاملا مشخص است هستند. 🍃⚘🍃
مدافع امنیت : اشکانی نیروی انتظامی به عملیاتی مربوط به قاچاقچی مواد مخدر اعزام می شوند. این که قصد داشت خانه و خانواده اش را بسوزاند پس از اینکه ماموران در محل حاضر شدند قاچاقچی با ماموران همکاری نکرده و در را باز نکرد. ماموران ناچار به شکستن در شدند. اشکانی چند بار در را هُل میدن لگد میزنن تا در باز شود. یک مرتبه قاچاقچی در را باز می کند و بنزین را که قبلا آماده کرده بود تا روی خانواده اش بریزد، روی ماموران می ریزد و بدلیل اینکه اشکانی جلوتراز بقیه ایستاده بودند بیشترین بنزین به بدن ایشان ریخته می شود. همان لحظه فندک می اندازد و آپارتمان منفجر شده و ماموران و پرت می شوند پایین که شهید براثر پرت شدن سرش می شکند و لباس هایش سوخته بود تا لباس ها را در بیارورند طول کشید و کمربندش چون قسمت فلزی داشت داغ شده بود نتوانست باز کند. همین باعث شد و پهلوش آسیب شدید ببیند و سوختگی اش عمیق تر شود. دست چپ تا آرنج، دست راست کامل، بازوها و ساعد، کف دست، صورت یک مقدار کم و پاها نیز کاملاً سوخته بود. آتش، دود و بنزین به دهانشان وارد شده بود و ریه ها نیز سوخته و عفونت کرد. 🍃⚘🍃 پس از ۴۳ روز بستری بودن در بیمارستان و تحمل رنج و درد ناشی از سوختگی صبح روز چهل و سوم ۲۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۸ صبح به فیض نائل آمدند. 🍃⚘🍃 (روحشان شاد و یادشان گرامی)
مدافع امنیت در ۱۰ آبان ۹۶ در عملیات قاچاقچی مواد مخدر توسط متهم شد و پس از تحمل #۴۳ روز درد و رنج ناشی از سوختگی در ۲۲ آذر ۹۶ به فیض نائل آمد. 🍃⚘🍃 دلم تنگ شهیدانی ست ؛؛ که مرا از بهر خویش نمی خواهند... دلم تنگ شهیدانی ست ؛؛ که مرا با رسم خویش می خواهند... دلم تنگ همانان است ؛؛ که با پای خویش رفتند و با هزارن تابوت برگشتند... دلم تنگ همانان است ؛؛ که از بهر حفظ من از جان خویش بگذشتند... نه تنها منتی برمن ندارند ؛؛ که منتم را هم خریدارند... دلم تنگ همانان است ؛؛ دلم تنگ ستارگان خاکی از افلاک برگشته است... 🍃⚘🍃
تشییع پیکر پاک نظم و امنیت پویا اشکانی... شهیدی که در درگیری بااشرار گرفت و پس از تحمل دردهایی ناشی از سوختگی جام را نوشید.. 🍃⚘🍃 مزار گلزار کرج امام زاده محمد⚘ 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا🌱
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 صبحتون حسینی(علیه السلام) @moarefi_shohada
🍃🌸 صبـح آݩ اسٺ ڪه با یادِ شما بࢪخیـزیم...(: ورنـھ هرصبـح مثـاݪ ِشبِ تارۍ دگࢪ اسټ . . .🌱 _امام زمانم🌱
دݪم هوایت را کردھ✨🌿😔 من را راهے خودت کن جانان💋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷
شهید دفاع مقدس، حاج محمد مهدی کازرونی🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۳۹/۱/۵ در روستای سعدی کرمان ، در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در همان روستا سپری کرد و با شروع انقلاب ، فعالیت‌هایش را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد. در راهپیمایی‌ های علیه رژیم ، همیشه کفن‌ پوش در صحنه حاضر می‌ شد‌. 🍃⚘🍃 متاهل بود و۳ فرزند به یادگار دارد ۳پسر آقا بشیر آقا نذیر که دو قلو هستند و آقا ظهیر وقتی دو قلو هایش متولد شدند هر کسی اسمی را پیشنهاد می داد اما می گفت : « هر چه قرآن بگوید. » قرآن را که باز کرد آیه ی « بشیراً و نذیراً » آمد ، اسم بشیر و نذیرو انتخاب کرد. 🍃⚘🍃 یک سال بعد هم ظهیر به دنیا آمد. معتقد به فرزند زیاد بود. از همان زمان هم با شعار دو فرزند کافیه مخالف بود و می‌گفت: « نسل شیعه باید زیاد باشد. » 🍃⚘🍃 تو نامه هایی که از می فرستاد برای همسرش می نوشت : « صبور باشید ، حتماً با به بچه‌ها شیر بدهید و مال دار نخورید و زیاد بخوانید. » 🍃⚘🍃
ایشان وحاج‌ قاسم با هم رفیق بودند. همشهری بودن و مسئولیت‌ هایی که در لشکر ۴۱ ثارالله به عهده داشت باعث دوستی و همراهی بیشترشان شده بود. 🍃⚘🍃 به قول سلیمانی ، مهدی لشکر بود و در جایی دیگر از یاد می‌ کرد و می‌ گفت ذره‌ ای ترس در وجود مهدی نبود. 🍃⚘🍃 به روایت از همسر : اهل كرمان بودم. مهدي از بستگانم بودند و از قبل ، بينمان آشنايي وجود داشت و در سال ۵٩ كه ايشان ٢۰ سال داشت به خواستگار‌ي‌ ام آمد و به عقد هم دراومديم. هزينه ی كليه ی مراسم ما از خريد تا عروسي و هزينه‌ هاي آن حدود 8 هزار تومان شد. مهمان‌ هايمان را دعوت كرديم. يكي از اساتيد حوزه در مجلس عروسي ما سخنراني كردند. 🍃⚘🍃 بعد هم برنامه ی عقد برگزار شد و دوستان نمايشي را اجرا كردند. بعد سفره ی شام پهن شد كه شام عروسي ما هم نان و پنير و سبزي بود. 🍃⚘🍃 روز دوم بعد ازدواج ، ايشان به كردستان اعزام شدند. من هم همراهيشان كردم و هيچ مخالفتي با حضورشان در نداشتم. ده روز بعد از اعزامشان ، وقتي جا و سر‌ پناهي براي من مهيا كردند من را هم با خود می بردند. 🍃⚘🍃
من در مهاباد ساكن شدم. در مهاباد صدا و سيما و خانه‌ هاي سازماني در دست نيروهاي سپاه بود. من به همراه هشت نفر از خانم‌ هاي ديگر در روابط عمومي صدا و سيما مشغول به فعاليت شديم. برنامه‌هاي كودك را اجرا مي‌كرديم. قصه مي‌ نوشتيم و در صدا و سيما ، برنامه كودك را پخش مي‌ كرديم. برنامه‌ هايمان هدفمند بودند. مخاطبين ما هم اهل تسنن بودند. بعد از ازدواج در مناطق جنگي كردستان و بعد هم كه در جنوب حضور پيدا كردند تا زمان ، جز در يك عمليات كه مجروح شده بودند وگرنه در همه ی عمليات‌ ها داشتند. 🍃⚘🍃 مهدي در حصر آبادان از ناحيه ی پا مجروح شده بود و اسلحه‌ اش خالي بود. با این حال توانسته بود سه نفر از عراقي‌ها را اسير كرده و به سمت نيروهاي خودي بياورد. 🍃⚘🍃 به خاطر تبليغ امام و نظام اسلامي سه بار دستگير شده بود. بار اول فرار كرده بود و بار دوم كنار بقيع در حال خواندن كميل و پخش عكس‌ هاي امام‌ خميني (ره ) و حمل پلاكارد ، شد كه باز هم كرد. 🍃⚘🍃 آن زمان ما نذير و بشير را داشتيم. زمان جنگ بود. دفعه ی سوم هم در پايان سفر حج مي‌ شود. براي اينكه فرار نكند ، دست و پايش را با زنجير مي‌ بندند و به زور سوار هواپيما مي‌ كنند و به شيراز مي‌ فرستند. 😔 🍃⚘🍃 هيچ پولي همراهش نداشت. در شيراز به دنبال يكي از دوستانش مي‌ رود كه در بازار كار مي‌كرد. از ايشان مقداري پول مي‌گيرد و به سمت كرمان مي‌ آيد. 🍃⚘🍃 هنوز تدارك استقبالش را نديده بوديم كه ايشان يكباره به در خانه رسيدند. همه ی ما مات و مبهوت مانده بوديم كه چرا آنقدر زود برگشته است. هنوز جاي كبودي زنجيرها در پايش مانده بود. 🍃⚘🍃