eitaa logo
شهدای مدافع حرم
902 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
#مقام_معظم_رهبری من وقتی دانشگاه بودم خبر فوت آیت الله مهدوی کنی را مطلع شدم...وقتی منزل آمدم خیلی متاثر بودم و به حمید آقا گفتم حیف بود عالم بزرگی چون ایشان رفت! کاش عمر من کم میشد و عمر این عالمان افزوده...حمید آقا گفتن بهتر است از این به بعد پایان هر نماز واجب از خدا بخواهیم که از عمر ما بکاهد و به عمر رهبرمان اضافه نماید. زیرا که نبود ما اخلالی ایجاد نمیکند ولی نبود ایشان خیلی سخت است. 🍃13🍃
#حجاب و #غیرت یه روزم با شهید حمید داشتیم درباره وضع #حجاب درجامعه حرف میزدیم ایشون گفتند.... بی حجابی برخی بدلیل بی غیرتی مردانشونه ....‌اتفاقا سال هشتادهشت که به (احتمالا برای قضایای فتنه) ماموریت تهران رفتم یه خانمی رو بخاطر بی حجابی گرفته بودند شوهرش شب اومد گفت به شما چه ربطی داره گرفتید من خودم گفتم اینجوری بیرون بره... @moarefi_shohada 🍃14🍃
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد. من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی. چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه... خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم و نمره خوب هم آوردم. واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست..... @moarefi_shohada 🍃15🍃
حمید اقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بو...هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سخت پسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده چون شرایط حجاب خانم ها و رفتار اقایون براش قابل تحمل نبود. 🍃16🍃
#انار تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره سوریه دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام خونتون میخوام ببینمت طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی خوشحال شد فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونی‌ها میوه انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق انار بود برام انار آوردش گفتم حمید من سیب میخورم خیلی اصرار داشت انار بخورم ولی نخوردم با این وجود همش لبخند میزد حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از دستش انار رو میخوردم 😔😔😔 #روایت_از_برادر_شهید @moarefi_shohada 🍃17🍃
یادم میاد فاطمیه سال۸۹یا۹۰بود که برای عوض کردن حال و هوای شهر و نهادینه کردن فرهنگ فاطمی از طرف هیئت پشت شیشه اتومبیل ها شابلون میزدیم و اسامی مبارکه حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها رو حک میکردیم. در حین انجام کار بودیم که یه اتومبیل از راه رسید، سرعتش رو کم کرد و کنارمون ایستاد و شیشه رو پایین داد با یه لحن کنایه دار شروع به تمسخر ما و کاری که داشتیم انجام میدادیم کرد و گفت: بیکارید که اومدید این کار رو میکنید؟ حمیدآقا جلو اومد و با یه لحن بسیار آروم و متین و با مقداری اضافه کردن طنز با خنده به طرف گفت بله بیکارم اتفاقا لیسانس هم دارم ولی کار نیست. طرف هم شیشه رو بالا داد و رفت... این رفتار بسیار خوب حمیدآقا توی ذهن من هنوزم که هنوزه مونده که چطور حرف های سبک سرانه یه آدم جاهل رو با رفتار توصیه شده خدا و اهل بیت (ع) پاسخ داد و از یه درگیری حداقل لفظی جلوگیری کرد. 🍃18🍃
حمید آقا میگفت سینه زنی خوبه ولی با تامل...با درس گیری از امام ع..... میگفت همینطور سینه نزنید توجه کنید تو خودتون پرورشش بدید...خدا نکرده برای خالی کردن هیجانات نباشه... اشک بریزید چون باعث پاکی دل میشه.. .غم اهل بیت برای روح خودمون خوبه....مگه نشاط بعد از هیئت رو ندیدید😔😔😭🌹 🍃19🍃
#شهید_آینده آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم انتخاب کردیم .... بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم. هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم🌹 @moarefi_shohada 🍃20🍃
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم. 🍃21🍃
همیشه در حال بدو بدو بود مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان می‌گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره 🍃22🍃
یه شب جمعه تقریبا یک ماه قبل از شهادت حمید آقا خواب دیدم که تو یه بیابون یه گودال از خون وجود داره که ناگهان یه فرشته ایی از آسمون اومد بالای گودال ایستاد و به من هدیه داد و گفت ما حمید رو ازت گرفتیم...صبح که بیدار شدم گریه کردم و بهش گفتم مطمئنم شهید میشی...ولی خندید و گفت عزیزم من لایق نیستم نگران نباش...ولی خیلی خوشحال بود که این خواب رو دیدم ولی وقتی ناراحتی منو میدید حرف رو عوض میکرد 🍃23🍃
دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید مادری دست به پهلو به حرم می آید... #شب_جمعه #یا_حضرت_زهرا_س #شب_زیارتی_امام_حسین_ع 🍃24🍃