eitaa logo
شهدای مدافع حرم
901 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ قسمت 📗 ــ اره دیگه... زهرا دختر خاله آقا سیده😊 وقتی شنیدم سرم خیلی درد گرفت😞آخه رابطشون خیلی صمیمی تر از یه پسر خاله و دختر خاله مذهبیه😐 حتما خبریه که اینقدر بهم نزدیکن😕 ولی به سمانه چیزی نگفتم 😔 ــ چیزی شده ریحان؟! ــ نه... چیزی نیست😔 ــ اخه از ظهر تو فکری🙄✨ ــ نه...چون ثخرین روزه دلم گرفته😔 خلاصه سفر ما تموم شد و تو راه بازگشت بودیم 🚍🚍🚍 و با سمانه از گذشته ها وخاطرات هرکدوممون حرف میزدیم... که ازش پرسیدم : ــ سمانه؟!😕 ــ جـانم؟! 😊 ــ اگه یه پسری شبیه من بیاد خواستگاریت حاضری باهاش ازدواج کنی؟!😐 ــ کلک... نکنه داداشتو میخوای بندازی به ما😃😂 ــ نه بابا... من اصلا داداش ندارم که😐داشتمم به توی خل و چل نمیدادم😂کلا میگم😕 ــ اولا هرچی باشم از تو خل‌تر که نیستم 😂ثانیا آخه من برای ازدواج یه سری معیارهایی دارم باید اونا رو چک کنم.😉 حالا الان منظورت چیه شبیه تو؟!😯 ــ مثلا مثل من نه زیاد مذهبی باشه نه زیاد غیر مذهبی... نماز خوندن تازه یاد گرفته باشه... و کلا شرایط من دیگه😢 ــ ریحانه تو قلبت خیلی پاکه😊 اینو جدی میگم. وقتی آدمی اینقدر راحت تو حرم گریش میگیره و بغضش میترکه یعنی قلبش پاکه و خدا بهش نگاه کرده😊 ــ کاش اینطوری بود که میگفتی 😕 ــ حتما همینطوره... تو فقط یکم معلوماتت درباره دین کمه وگرنه به نظر من از ماها پاک تری...😊✨اگه پسری مثل تو بیاد و قول بده درجا نزنه تو مذهبش و هر روز کاملتر بشه چرا که نه 😊حالا تو چی؟! یه خواستگار مثل من داشته باشی چی جوابشو میدی؟! 😉 ــ اصلا راهش نمیدادم تو خونه😃 ــ واااا...بی مزه😐من به این آقایی😃 ــ خدا نکشه تو رو دختر😆 خلاصه حرف زدیم تا رسیدیم به شهرمون و ...🚦 یه مدت از برگشتمون گذشت و منم مشغول درس و جلسات آخر کلاسهای ترم بودم و کمی هم فکر آقاسید☺ دروغ چرا... من عاشق آقاسید شده بودم🙊 عاشق مردونگی و غرورش عاشقه... اصلا نمیدونم عاشق چیش‌شدم😕فقط وقتی میدیدمش حالم بهتر میشد🍃احساس آرامش و امنیت داشتم همین بعد از اومدن سعی میکردم نمازهامو بخونم ولی نمیشد.😢خیلیا رو یادم میرفت و نماز صبح ها رو هم اکثرا خواب میموندم😕چادرم که اصلا تو خونه نمیتونستم حرفشو بزنم و چادر سمانه هم بهش پس داده بودم🙄یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر آقاسید ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی