eitaa logo
شهدای مدافع حرم
911 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقانه_شهدا🌹 همسر مهربان و عزیزم،❤️❤️❤️❤️❤️ای دلآرام هستی من،ای زیباترین ترانه زندگی من،ای نازنین! ازشماخواهش میکنم باقی عمر گرانقدر خود را به تحصیل علم و ادامه زیبای زندگی بپردازی(من از شما راضی هستم) زیبای من خدانگهدارت باد. #شهید_امین_کریمی🌹🌹 شهیدی که عشقش گذاشت و رفت.😭
فقط گفت: «آقا جان نوڪرتم...!» و سرش افتاد بچہ ها ساڪش رو وارسے ڪردن 💼 📖یہ دفترچہ خاطرات بود ڪہ روش با خط خوش نوشتہ بود✍🏻 « تقدیم بہ همــســـ💞ــــرعزیـزم» ☜اومدن دفتر رو توے ساڪ بذارن ڪہ از لاے اون یہ 💌پاڪت نامہ افتاد زمین پاڪت سنگین بود...🤔✉️ بازش ڪردن یہ 💍 توش بود و یڪ نـامہ...📜 ☜خوندنش ؛ فقط نوشتہ بود✍🏻 ❣😌 @moarefi_shohada
#عاشقانه_شهدا …هنوز به آخرین عکس نرسیده بودیم که از روی کنجکاوی پرسیدم: «نمی‌خوای بگی اسم منو توی گوشی چی ذخیره کردی؟» گفت: «به یه اسم خوب، خودت بچرخ ببین می تونی حدس بزنی ‌کدوم اسمه؟»😉 زرنگی کردم و رفتم به صفحه تماس‌ها، شماره من را «کربلای من» ذخیره کرده بود. لبخند زدم و پرسیدم: «قشنگه😍، حس خوبی داره، حالا چرا این اسم رو انتخاب کردی؟» جواب داد: «چون عاشق کربلا هستم و تو هم عشق منی♥️این اسم رو انتخاب کردم.» بعد از یک روز مریضی این اولین باری بود که با صدای بلند خنده‌ام گرفته بود.😊 به روایت همسر شهید مدافع حرم #حمیدسیاهکالی_مرادی 💕 @moarefi_shohada 💕
🍃از یک زمانی به بعد از پیامک دادن خوشم نمی آمد ٬ دوست داشتم با خط خودم برایش بنویسم . یادداشت های کوچک می نوشتم . چون معمولا حمید زودتر از من از خانه بیرون می رفت و زودتر از من به خانه برمی گشت . هر کاغذی که دم دستم می رسید برایش یادداشت می نوشتم . هر روز یک چیزی می نوشتم می گذاشتم روی اوپن یا کنار آینه ٬ خیلی خوشش می آمد ٬ می گفت : نوشته هایت هر چند کوتاه ٬ تمام خستگی از تنم بیرون می رود❤️ به من می گفت : یک روز با این نوشته ها غافلگیرت می کنم !🌹 📚یادت باشد ص314 🌷شهید مدافع حرم به روایت همسرشهید 🌹یادش با ذکر 💕 @moarefi_shohada 💕
🌹 عاشق 💞خدا بود... کسی نبود كه در قبال انجام كاری توقع قدردانی و تشکر داشته باشه...🤗 یاد گرفته بودم که... به جای تشكر بهش میگفتم... "الهی شهید شی و همنشین سیدالشهدا(ع)...❤" تو جوابم میگفت... "دعات قبول....☺️ ولی آخه من خود خدا رو میخوام...❤" همسرم ارادت خاصی به اهل بیت (ع) داشت... اینو به خوبی میتونستم... از اولین و آخرین شرطش واسه ازدواج درک كنم... بهم گفت میخواد دوماد حضرت زهرا(س)بشه... خیلی شوخ‌طبع بود...😄 بعضاً اصرار میکردم كه... "صادقم...❤ یكم جدی باش..." ولی اون میگفت... "زندگی مگه غیر از شوخیه...؟"😉 زندگی واسش تنها یه بازی بود... تنها حرف‌ جدی ما مربوط میشد به شهادتش...❣ همون جلسه خواستگاری... كارشو برام توضیح داد و گفت... ممكنه چندین ماه تو مأموریت باشه... وقتی هم اتفاقات سوریه شروع شد... بی‌تابیش😥 شروع شد... تموم این مدت تلاش میکرد رضایتمو واسه این سفر بگیره... پا به پاش تو جریان كاراش بودم و... به نحوی قضیه سوریه رفتنش واسم عادی شده بود... ولی این اواخر... هر لحظه بودن با صادق واسم ارزشمند بود...💕 چون مطمئن بودم كه همسرم به خواسته قلبیش میرسه... صادقم داوطلبانه پیگیر كاراش بود... اوج احساسات و وابستگیهای دیوانه‌وارمون به هم...💕 واسه هر دومون عذاب‌آور بود... وقتی فهمیدم واسه رفتن در تلاشه... حالم دگرگون شد...😣 گریه كردم...😭 از علت ناراحتی و اشکام سؤال كرد و... این پلی شد واسه صادقم تا برام از رفتن و وصیتایش بگه... از اون به بعد واسه مون عادی شده بود... صادق از نبودناش میگفت و من از دلتنگیهای بعد رفتنش...💔 گریه میکردم و خودش آرومم میکرد...😭 قبل رفتنش... مدت سه سالی كه با هم زیر یه سقف بودیم...💕 كلی واسش مراسم عزا گرفته بودم... مراسمی كه جز خدا و من و صادق... هیچ شركت‌ كننده‌ای نداشت...😔 سال آخر زندگیمون مدام دلهره رفتنشو داشتم... () 🌷یادش با ذکر 💕 @moarefi_shohada 💕
💞💞💞💞💞💞💞💞 💕💕💕💕💕 🌹 پـس ازشروع زنـدگـے مشترکـماݧ💞یـڪ میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت ڪردیم ایݧ اولین مهـمانے بودکـہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبـہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد|😊😍| اولیـݧ قاشق غـذاراکـہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!|😖😑| ازایݧ کـہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت ڪشیدم|😓🙈| سفره راکـہ پہݧ ڪردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینڪـہ غذاروبخورید،بـایـدبگویـم ایݧ غـذادست پخت دامـاداست|☺️🤵🏻| البتـہ بـایدببخشیدکـہ کمے شورشده اسـت|😅😐| آݧ وقت کمے نـاݧ پنیرسـرسفـره آوردوبـاخنده ادامہ داد:البتـہ اگـہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،نـاݧ وپنیرهم پیـدامے شـود|😉💚| 🌸🌿 🌹✨کانال شهدای مدافع حرم 👇 @moarefi_shohada✨🌹
گفتم: عباس ، چطوري ميتوانم دوريت را تحمـل كـنم؟ تـو چطـور ميتواني!؟ هنوز اشكهاي درشتش روي گونه هايش خودنمـايي مـيكـرد کـه گفت : تو عشق دوم مني ، من مـيخواهمـت بعـد از خـدا. نمـيخـواهم آنقدر بخواهمت كه برايم مثل بت شوي. گفت : كسي كه عشق خدايي خودش را پيدا كرده باشد ، بايد از همة اينها دل بكند. #عاشقانه_شهدا #شهید_عباس_بابایی 🌹✨ @moarefi_shohada ✨🌹
داشت جون میداد فقط گفت : « آقا جان نوکرتم ... ! » و سرش افتاد بچه ها ساکش رو وارسی کردن یه دفترچه خاطرات بود که روش با خط خوش نوشته بود : « تقدیم به همسر عزیزم 🌷😇 » اومدن دفتر 📒رو توی ساک بذارن که از لای اون یه پاکت نامه 💌افتاد زمین پاکت سنگین بود ... بازش کردن ، یه توش بود و یک ... 😞 خوندنش ، فقط نوشته بود : « ❤️» 🌹✨کانال شهدای مدافع حرم 👇 @moarefi_shohada ✨🌹
2⃣5⃣0⃣1⃣ ❣ 💞اولین باری که من و عباس درباره با هم حرف زدیم، در جوار بود 💞وقتی من و عباس ، عباس گفت خوبی دختر عمو اولین باری بود که عباس منو دختر عمو صدا می کرد 💞قرار شد اول عباس صحبت کنه. دیدم دو تا کاغذ در آورد، اول درباره اهمیت بود و گفت ازدواج مثل یک لباس نیست که بخواهیم مدام عوضش کنیم، در هر ازدواجی باید و ی اولیه وجود داشته باشد. 💞بعد پرسید: آیا از طرف شما علاقه ی اولیه ای وجود داره منم گفتم: اگه علاقه ای نبود من الان اینجا نبودم 💞عباس گفت: اگر بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم، باید سبک زندگی حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ی زندگیمان قرار دهیم؛ زندگی ای و به دور از تجملات داشته باشیم. 💞 را مهمترین اساس زندگی خود قرار دهیم و گفت: زن و شوهر باید یار و همدم هم باشند تا به کمال برسند. عباس به ادامه ی تحصیل بسیار تاکید داشت و می گفت ادامه ی تحصیل باید در کنار زندگی پیش برود 💞و در آخر خودش را اینجوری معرفی کرد: انسانی تلاشگر، آرمان گرا، بخشنده، دست و دل باز، اهل محبت و کرامت، پرکار و متعهد به پاسداری از انقلاب اسلامی به نقل از همسر شهید 🌷 🌹✨ @moarefi_shohada ✨🌹
🍁🍃 توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين. شوخی می كردم☺️ آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇 ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟ نصفه شب🌙 می رسيد. صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود. نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌 نقل از همسر محمد ابراهيم همت ✨ @moarefi_shohada
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و سورپرایز کردن بود.😍 نامزدے ما هم شیرینے خاصی داشت😋 4 ماه دوست‌داشتنے!💞 دائماً حسین‌آقا سورپرایزم می‌کرد،مثلاً تماس مے‌گرفتم و با حالت دلتنگے‌ می‌پرسیدم «آخر هفته تهران می‌آیی؟» می‌گفت «باید ببینم چه می‌شود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در می‌آمد و حسین‌آقا پشت در ایستاده بود!😅 یادم هست یڪ‌بار دیگر می‌خواستم برای خرید به بیرون بروم پول نداشتم هرچه فکر کردم چه کنم، به نتیجه‌ای نرسیدم! 😞 خجالت می‌کشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. نشستم به مطالعه اما تمام فکرم به خرید بود. مشغول ورق ‌زدن کتابم بودم که دیدم 30 هزار تومن پول لاے آن است!😅😍 از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشته‌اند؟ گفتند نه! 🤔 مامان گفت «احتمالاً کار حسین‌آقاست!» خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره می‌رفت. می‌گفت «نمی‌دونم! من؟ من پول بگذارم؟»🤔 حتی این مدل کارها را برای خانواده‌ام هم انجام می‌داد عادتی که بعدها هم ترک نشد.😇 روایت همسر شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه
💚 ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم🌷 گفت نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم😍 وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد🤯 گفت: داری چیکار میکنی؟😳 میخوای شرمنده م کنی؟😕 گفتم: نه، آخه خسته ای!😔 سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم❤️ @moarefi_shohada
🌹 . یہو وسط حرفـش میگفت: "خانوم...❤️ اگـہ مݧ شہید شدم بہم افتخار کن..."☺️ مـیگـفـتـم:"وا بـہ چـے افتخار کنم…؟!😒 بـہ ایݧ کـہ شوهـر نـدارم…؟!"😞 میـگفـت: "بـہ ایݧ افتخار کـݧ کـہ من همه رو دوست دارم و... بـہ خاطر همـہ مردم میرم..😊. اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ...😔 پیـش از ما هـم اگه شـہدا نمیرفتݧ... حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـے کنیم..."🙂 روز آخرے کـہ میخواست بره گفت: "بیایـیـد وایسید عکس بگیریم…📸 کولـہ شو کـہ برداشت... رفتم آب و قرآݧ بیارم... فضا یـہ جورے بود...😢 فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا و تو کتاباست... احـسـاس میکردم... مهدی بال درآورده داره میـره...😣 از بـس کـہ خوشحال بود... ساکـشو خودم جمع کردم... قرار بـود ۴۵ روزه بره و برگرده ولـے.. ۲۱ روزِ بعد شهید 💔شد...😭💚 @moarefi_shohada
اولیـݧ باری بود کـہ با هـم مـے‌رفتیم بیروݧ؛ اولیݧ گردش بعد از عقـد💍! گفتم: "کجـا می‌ریم🤔؟" گفت: "خودتــــ می‌فهمی"🙄😊 دستم را گرفت مستقیـم برد مسجد🕌! چند بار طول و عرض حیاط مسجد را قدم زدیم. گشتیم و صحبت کردیم😌 بعد هم با خوشحالـے گفت: همیشـہ از خدا مـے‌خواستم زندگے مشترکموݧ رو از شروع کنم😍 به آرزویــش رسید، چقدر خدا را شکر می‌کرد...💚 🌹 کانال شهدای مدافع حرم 👇 @moarefi_shohada 🌹
🌷: ❣ محمد در آخرین پیامک ، برایم نوشته بود : « هرجا باشم عاشقتـم ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتـم...» می‌گفت همسرِ سادات داشتن هم خوب است و هم سخت ...! فکر اینکه همسرت دختر حضرت‌ زهرا (س) است ، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌ دهد و از طرفی قدم‌هایش برڪت زندگی است.» محمد خیلی خوش اخلاق بود ، واقعا اگر بگویم اخم او را ندیدم گزافه نیست ، حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرین‌ بار او را دیدم همان لبخندِ زیبا و همیشگی را روی لب داشت ... خدا را شڪر می‌ڪنم که محمد من هم "شهید" شد چون او شهادت را دوست داشت خیلی شهادت را دوست داشت ... ✍ به نقل از همسر شهید 💚 @moarefi_shohada 💚
همیشه باهـاش شـوخی می کردم ومیگفتم: اگه شربت شـهادت آوردندنخـوریا بریز دور😅 یادمه یه باربهم گفت: اینجـا شربـت شهادت پیدا نمیشه چیکارکنم؟😕 بهش گفتـم کاری نداره که خودت درست کـن بده بقیه هم بخورند! خندید و گفـت: این طوری خودم شهید نمیشم که بقیه شهید میشن😐 شربـت شهادت یه جورایی رمز بیـن من وآقا ابوالفضل بود. یک بـاردیدم توتلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم متنش ایـن بود: ملازم!مدافع هستـــم😊 اگه کاری داشتی به این خط پیام بده. هنــوزهم شـربـت نخـوردم😃💚 @moarefi_shohada
مراسم ما، به خواست خودمان نیمه شعبان در🕌 برگزار شد و حجاب کامل داشتم. 🍃°•| جالب است برایتان وقتی 🎥آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری❓ 🍃°•| می دانستم دوست دارد شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار🎥 گفتم: عاقبت ما ختم به شود. 🍃°•| من را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشـــ❤️ـــــــق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید: شما چه آرزویی دارید❓ گفت: همین که خانم گفت.🍃 🌷 🌟🌟 @moarefi_shohada 🌟🌟
سر سفره عقد💞 میخاست بهم چیزےبگه اما جمعیت زیادبود وخجالت مےکشید😊 تو دستمال ڪاغذےنوشت و داد دستم🤔 باز کردم دیدم برام نوشته دعاکن شهیدبشم❤️