#فعالیت
دبیرستانی شده بود که با بچههای قرآنی پایگاه بسیج گروه تواشیح تشکیل دادند و علاوه بر اجرای برنامههای فرهنگی محله در سطح شهر و استان نیز مطرح بودند، در مسابقات استانی تواشیح سازمان تبلیغات، مقام اول را کسب کردند. محسن صدای خوبی داشت و معمولاً تک خوان گروه بود.
علاقه مند و عاشق شهداء بود. زندگی نامه شهداء را مرتب مطالعه میکرد، سیره زندگی شهید سید حسین مهدوی و دائی شهیدش رضا کرمی در شکل گیری شخصیت اجتماعی او بسیار موثر بود. آن زمان قسمتی با نام «دارالشاهد» را در کانون بسیج تعریف کرده بودند که محسن عهده دار آن شد. در اجرای یادواره ها و برنامههای مربوط به شهداء همیشه پیش قدم بود.
@moarefi_shohada
🌹🍃6🍃
#افسر_جنگ_نرم
مربی قرآن و گروه تواشیح بود. کانون فرهنگی هنری مسجد را اداره می کرد. در جلسات و برنامه های فرهنگی مجری می شد. هیأتی بود، از فاصله میان برخی هیئات با انقلاب و برخی حزب اللهی ها با هیئات مذهبی رنج می برد. معتقد بود دین و نظام ما از هم جدا نیستند. به مسائل روز آشنا و یک افسر جوان جنگ نرم بود.
🌹🍃7🍃
#سپاه
سال 81 در کنکور سراسری شرکت کرد، استعداد خوب علمی و توان پذیرفته شدن در دانشگاههای مطرح را داشت اما پاسداری از انقلاب و تحصیل در دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب و دورههای کاردانی، کارشناسی و دوره عالی را با موفقیت طی کرد. محسن در رشته نظامی متخصص توپخانه و بعد وارد سازمان رزم لشکر 8 نجف اشرف شد. با اینکه دورههای مختلفی طی کرده بود احساس کرد برای تکمیل آموخته هایش نیاز به کار بیشتر است پس با برنامه ریزی به صورت آزاد، در کلاسهای دانشگاه صنعتی اصفهان که در تخصصش کاربرد داشت شرکت میکرد. شد یک متخصص، یک افسر و کارشناس توپخانه به تمام معنا.
🌹🍃8🍃
#آموزش
به تحصیل در دانشکده افسری اکتفا نکرد و در کنار همه مشغله هایش در دانشگاه ثبت نام کرد. با توجه به علاقه ای که در زمینه مسائل اجتماعی و تربیتی داشت رشته علوم تربیتی را انتخاب و تا مقطع کارشناسی پیش رفت. به طوری که چند سال بعد همزمان از هر دو دانشگاه فارغ التحصیل شد.
@moarefi_shohada
🌹🍃9🍃
#عشق_به_امام_و_شهدا
از سال 82 هر سال برای سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) مسیر اصفهان تا تهران را همراه با دانشجویان دانشکده افسری به صورت دوی امدادی طی میکرد، دو سال آخر نیز مسئول بخشی از کاروان شده بود. از برنامههای این کاروان سر زدن به خانوادههای شهدا در مسیر پیاده روی بود. محسن گاهی میایستاد همه بروند و با پدر و مادر شهید صحبت میکرد یکی از دوستانش دیده بود وقتی همه رفتند پای مادر شهید را بوسید.
🌹🍃11🍃
#ولایتمداری
به اتفاق جمعی از فامیل به پارک رفته بودند، محسن همراه خود رادیویی آورده بود که خطبههای نماز جمعه تهران را که حضرت آقا میخواند حتماً گوش کند. رهبری فرمود: « از هرکس با اسرائیل مبارزه کند حمایت میکنیم. در جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه علیه اسرائیل، کمک کردیم و اگر در بحرین دخالت می کردیم اوضاع جور دیگری میشد.» محسن از جایش بلند شد دستانش را بالا برد و تکبیر میگفت. شوق عجیبی داشت. در قضایای فتنه 88 رهبر انقلاب در آخر آن خطبه معروف نماز جمعه تهران خطاب به امام زمان(عج) گفتند: «ای سید و ای مولای ما... من جان ناقابلی دارم. جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی دارم... همه اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد، اونها هم نثار شما... » محسن از تلوزیون به سخنان رهبرش گوش می داد و اشک بر گونه هایش جاری بود.
@moarefi_shohada
🌹🍃12🍃
#ازدواج
بیست و چهار ساله بود که ازدواج کرد. جشن عقدی بسیار ساده برگزار شد. از تجملات و تشریفات دست و پاگیر در زندگیش خبری نبود. مدت زیادی از عروسی نگذشته بود که بخشی از جهیزیه منزل را که ضروری نبود دست نخورده به عروس دم بختی هدیه کردند.
شب عقدش با قرآن استخاره گرفت، آیه جهاد آمد، شب عروسی باز همین تکرار شد. گاهی که بر سر مزار دایی شهیدش میرفت قرآن باز میکرد و آیات جهاد و شهادت میخواند.
معمولا هرکجا در برنامه ای مجری می شد اولین جمله اش آیات سوره مبارکه توبه بود «.. أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ ... »
🌹🍃13🍃
#خصوصیات
خیلی اهل صله رحم بود و به آن اهمیت میداد، دائماً به مادر و فامیلهای نزدیکش سر میزد. وقتی قرار بود هدیه ای برای کسی ببرند اگر حس می کرد بوی چشم و هم چشمی و حرف مردم می دهد نمیبرد و در مجالس این چنینی شرکت نمی کرد. برعکس جایی که اصلاً به چشم نمیآمد صرف دیدار و شادی مومن هدیه ای شایسته میبرد.
🌹🍃14🍃
#خادم_الشهدا
ایام نوروز اغلب خانه نبود. به صورت داوطلب خادم زائران شهداء میشد. در راهیان نور بیشتر مسئولیت پشتیبانی و خدماتی داشت. حتی گاهی سرویسهای بهداشتی را تمیز میکرد. میگفت من دوست دارم چنین کاری بکنم. وقتی همسرش باردار بود باز هم رفت. محسن گفته بود من وعده داده ام که بروم، عمل من روی دخترم تأثیر دارد و شاید کنار شهداء بودن وظیفه و مسئولیت من را در قبال «مرضیه» جبران کند، حتی آن عید نوروز نیز در کنار خانواده نبود.
🌹🍃15🍃