🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃
#خاطره
شخصیتی آروم. ساکت و بی ادعا داشت....
کاراش رو هم همیشه به نحو احسن انجام میداد .
یادم نمیره اون شبی رو که باهم بودیم همون شب سرد و طاقت فرسا..
علی آقا اون شب مجروح میشه 😓😓
با اینکه تیر خوره بود اما کماکان وقار و آرامشش مثل همیشه پابرجا بود...😕😕
ما نگران حالش بودیم...
بهش میگفتیم چی شد ؟
-هیچی نیست یه زخم ساده هست حاجی!!!!
همش اینو میگفت.. با اینکه مورد اصابت تیر مستقیم قرار گرفته بود و شدت جراحت اونقدری بود که تیر از یه سمت وارد بدنش شده و ازسمت دیگه خارج شده بود خم به ابرو نمیاورد...
تو اون شب تا آخر جنگید و عقب برنگشت.....😌😌
هم رزمنده بود و هم عابد
اخلاقش ما رو مجزوم خودش میکرد.😔😔
خاطره ای از #شهید_علی_عابدینی
توسط حاج #اصغر_شالیکار ؛همرزم شهید
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید_علی_عابدینی
@moarefi_shohada
🌴۲۵🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃
کسی بود که یک گردان رو عاشق خودش کرده بود😍
در هر زمینه ای اعم از تاکتیک نظامی گرفته تا مدیریت و حتی زمینه درسی بر دیگران برتری داشت و صاحب سبکی برای خودش بود...😊
به درس اهمیت زیادی میداد
با اینکه در دانشگاه در مقطع لیسانس رتبه نخست را بدست آورده بود
اما جبهه نبرد رو به درس ترجیح داد و داوطلبانه راهی سوریه شد...
آخر هم مزد کارش رو گرفت و لباس شهادت رو به تنش کرد.
🌀راوی: #همرزم_شهید
خادم و مدافع حرم #شهید_علی_عابدینی
تاریخ شهادت : اردیبهشت ۹۵
محل شهادت: سوریه - خان طومان
زادگاه: مازندران_فریدونکنار
☘☘☘☘
@moarefi_shohada
🌴۲۷🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃
#خاطره
#پایان_ماموریت_شهادت 🌹
همرزم #شهید_علی_عابدینی نقل می کند :
شجاعت عجیبی داشت؛ نترس بودنش به ما انرژی میداد و قوت قلب خوبی بود. 😊
یادمه یه روز چندین حرکت خطرناک ازش دیدم که همه فکر کردیم علی شهید شده!!!😳
وقتی من باب دوستی بهش تذکر دادم جمله تامل برانگیزی گفت که خیلی متاثر شدم.
باخنده رو به من کرد و گفت:"سه باره مجروح میشم؛ شهادت مال ما نیست"
او برای ما درس بود ؛ شهادت مال او بود و مزد زحماتش ...
آنها هم رفتند تا انتقام سیلی مادر را بگیرند.
🌷🌷🌷🌷🌷
🌴۲۸🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃
#خاطره
بعد از ماجرای مجروحیت علی تازه کمی سرحال شده بود 😊
یه شب شام منزل ما بودند . با هم سر سفره نشسته بودیم و بعد از مدت ها دور هم جمع بودیم ☺️
دیدم تلفنش زنگ زد ...🤔
از لشگر بود . 😳
خبر داده بودند که اون شب بچه ها داشتن اعزام میشدند به سوریه
دیدم علی قند تو دلش آب شده بود😟
عین یک گنجشکی که طاقت نشستن نداره داشت پر میکشید ...🕊
سراسیمه از سر سفره بلند شد
ما همه تعجب کرده بودیم..😳
که تازه فهمیدم بله علی آقا تصمیم گرفته و میخواد خودش رو به کاروان برسونه و از غافله عقب نمونه...😟
با رفتنش ذره ای مخالفت نکردم
شام رو نصفه کاره رها کرد
سریع وسیله هاش رو جمع کرد
منم بردمش خونشون که یه مقدار هم اونجا وسیله داشت از اونطرف هم رسوندمش ساری ...
نمیدونستم این دیدار آخر من و علی هست ...
عمه جان حضرت زینب (سلام الله علیها) طلبیده بودش...
شوق شهادت به علی بال و پر داده بود و همین شد که علی پرواز کرد...
خاطره ای از #پدر_شهید مدافع حرم
#شهید_علی_عابدینی
🌹🌹🌹
#سفر_آخر
#سفره_شام
#خان_طومان
#مدافعان_حرم
🌴۳۰🌴
4_5920163786727096745.mp3
7.38M
#مداحی_شهدایی
از زیر قرآن رد شدم
دارم میرم به مدرسه
🔊مداحی #سیدرضا_نریمانی برای فرزندان شهدای مدافع حرم به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید
🌹🌹🌹
🌴۳۳🌴