eitaa logo
شهدای مدافع حرم
913 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
📚❤️یادت باشد...
📚❤️یادت باشد...
شهدای مدافع حرم
📚❤️یادت باشد...
🌸🍃یادت باشد... 💠خاطرات همسر به قلم محمدرسول ملاحسنی ۱ 💚✨ @moarefi_shohada
رب شهدا
❣ ❣ سلام_پدر_مهربانم❣ می نویسم ز تو که داروندارم شده ای بیقرارت شدم💓و صبروقرارم شده ای من که بی تاب توأم ای همه تاب و تبم تو♥️همه دلخوشی لیل ونهارم شده ای 🌸🍃 🌹 @moarefi_shohada 🌹
✨پرنده احساساتم در این صبحگاه  حنجره اش پر از صوت دلتنگی شماست … من به همراه نسیم اشتیاق دیدار شما را خواهم خواند …🦋 ✋ ✨ @moarefi_shohada
اقتدارتان بہ صلابت ڪوه ڪہ می‌ڪند آنچه ڪفر و تڪفیر... اما امان از آن زیبایتان ڪہ می‌کند دلِ تنـگ ما را..💔 🌹✨کانال شهدای مدافع حرم👇 @moarefi_shohada ✨🌹
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش حسین هست✋ 🖤 دانلود عکس👆 شهید حسینعلی عالی🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۶ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵ محل تولد: زابل محل شهادت: کربلای ۵ 🌹از زبان همرزم↓ برای انجام کار شناسایی هر شب باید مسیر ۴ کیلومتری آب و باتلاق را،راه می‌رفت، وقتی برمی‌گشت، حتماً جایی از بدنش با سیم‌های خاردار دشمن زخمی می‌شد. شب بعد دوباره باید با این زخم‌ها از داخل آب شور رد می‌شد🖤 حسین صبح ها اطلاعات را باید به سردار سلیمانی میداد💫 دوربین دید در شب را باید با خودمان می‌بردیم و آب تا ناحیه سینه‌مان را می‌پوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان می‌گذاشتیم و داخل آب راه می‌رفتیم یک شب دشمن متوجه حضور ما شد و همینطور تیراندازی میکردند،هنوز بچه‌های تخریب فرصت پاره كردن سیم‌ها را پیدا نكرده بودند كه حسین خودش را روی سیم‌ها انداخت و فریاد می‌زد از روی من رد شوید🖤 اوعارف به تمام معنی بود، هیچکس دلش نیامد از روی او رد شود🖤💫 اما حسین فریاد می‌زد: «زود باشید! عجله كنید! معطل نشید! از روی من رد شوید و خود را به خشکی برسانید و ما رد شدیم🖤 صبح روز بعد، پیكر بی جان حسین را در حالی كه سیم‌های خاردار را در بغل داشت و تیر دشمن پهلوی نازنینش را شكافته بود🖤 در همان نقطه پیدا كردیم🕊🕋 شهید حسینعلی عالی شادی روحش صلوات💙🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
🌸 گـــواراترین زنـــدگی برای کسی است کـــه به آنچـــه خداوند او کـرده راضی باشد☺️👌 غررالحکم ، حدیث ۳۳۹۷
🌷 همین است دیگر... بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ ‌سمت ِ‌بهشتـ‌ ... مهم ڪہ ‌چقدر از دلبستگےهای ِ‌این ‌طرف ِ‌پنجره دل ‌ڪَنـده‌ای... ️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹☘ لحظاتی با معرفی شهید ☘🌹
در تاریخ چهارم دي ماه 1349 در خانواده ای متدین ومذهبی در تهران متولدشدم كارمند وزارت دفاع بودم🖐 @moarefi_shohada ☘1🍀
متاهل بودم و دوتا دسته گل به یادگاردارم، زینب خانم و حسین آقای گلم😊❤️😊❤️ 🍀2🍀
در سن 16سالگي به جبهه رفته بودم. دو سال در گردان‌هاي مقداد و كميل بودم در مدت حضورم بارها شيميايي شدم و به خاطر عوارض شيميايي هميشه معده درد شديدی داشتم. اما هرگز پيگير سهميه جانبازي‌ام نشدم، جنگ تمام شد اما جهاد برایم تمامي نداشت. بهترين دوستانم را در جنگ از دست داده بودم😭 و غبطه به حال شهدا و آرزوي شهادت براي هميشه در اين سال‌ها همراهم بود.😭😭 🍀3🍀
هميشه از دوست صميمي و برادرم سردار ابوالفضل آرايشي براي همسرم صحبت مي‌كردم، برنامه هر پنج‌شنبه ما زيارت قبر ايشان بود و شهداي دفاع مقدس. 24سال هر پنج‌شنبه سر مزار دوستم می رفتم. عكس‌هاي جبهه و خاطراتش را مرور مي‌كردم عكس حجله‌اش را هم انداختم كه با دستخط خودم خاطره جنگ را پشت عكس نوشته بودم عكس را نشان همسرم دادم چفيه به دور گردنم بود. 🍀4🍀
مي‌گفتم اگر روزي من شهيد شدم، اينطوري بالاي عكسم بنويس شهيد😊 عاشق چنين روزي بودم عاشق جبهه و جنگ بودم و در تمام مانورهاي بسيج و سپاه شركت مي‌كردم،آماده رزم بودم. مي‌گفتم: در صورتي كه موقعيت فراهم شود، براي مبارزه به لبنان مي‌روم، با پايان هشت سال دفاع مقدس يك سري رزمنده‌ها به لبنان رفته بودند و من هم حال و هواي لبنان به سر داشتم🖐 @moarefi_shohada 🍀5🍀
شرايط جبهه و جنگ باعث شده بود تا از درس دست بكشم اما بعد از جنگ و ازدواج‌ فرصتي فراهم شد تا در مدرسه ايثارگران منطقه ۱۶ ثبت نام كرده و در رشته انساني ادامه تحصيل بدهم. از آنجايي‌كه بين درس‌هام فاصله افتاده بود از همسرم خواستم كمكم كند مدرسه محل كار همسرم نزديك خانه بود. تا اينكه به اروميه مأموريت گرفتم و ما راهي اروميه شديم🖐 🍀6🍀
تا اينكه كنكور شركت كردم 28سال داشتم كه در دانشگاه علامه با رتبه 300پذيرفته شدم. با قبولي در دانشگاه به تهران آمديم. در كنار تحصيل در دانشگاه مسئول بسيج دانشگاه هم شدم. دوران دانشجويي همراه بود با فعاليت‌هاي بسيج دانشجويي و اين فعاليت‌ها همزمان شده بود باغتشاشات فتنه سبز.بعد از پايان تحصيل دوباره به محل خدمتم در وزارت دفاع بازگشتم و باز هم مأموريت‌هاي كاري كه يكي پس از ديگري پيش مي‌آمد.🖐 🍀7🍀
به روایت از همسربزرگوارم : همسرم سعید متولد ۴ دی ۱۳۴۹ بود. با هم همسایه بودیم و هر دو در مسجد و پایگاه بسیج محله‌مان فعالیت می‌کردیم. همسنگری در پایگاه بسیج بهانه آشنایی بیشتر ایشان را با برادرم فراهم کرد و درنهایت به ازدواج ما منجر شد. من و سعید در ۱۵ اسفند۱۳۷۰ مصادف با ۲۹ شعبان عقد کردیم. همیشه می‌گفت: «از خداوند همسری خواستم که نامش فاطمه باشد و فرزندانی به نام زینب و حسین. ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🍀8🍀