eitaa logo
شهدای مدافع حرم
902 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀شب عملیات سید مهدی تسلیحات و تجهیزات موردنیاز گردان رو تحویل و بین نیروهای تحت امر خود توزیع می‌کند، توی گردان دویست نیروی سوری و هفت نیروی ایرانی خدمت می‌کرد. مهدی جانشین گردانی بود که فرماندش به دلیل نامشخصی در عملیات حضور نداشته و مهدی رهبری و فرماندهی گردان رو به عهده می گیره. تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ عملیات شروع می‌شود؛ و مهدی در آن عملیات به شهادت می‌رسد.
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹
✖️پایان مطالب شهدایی✖️
✨ قسمت 📗 که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود😢 من اولش فقط دوست داشتم با آقاسید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟! نکنه جدی جدی عاشقش شدم؟!😞 تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم😢میگفتم شاید این انگشتره شبیهشه✨ولی نه... جعبه انگشتر هم گوشه‌ی میز کنار سر رسیدش بود😔 بعد جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت دلم خیلییی شکسته بود ...😣😭 وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکهام همینطوری بی‌اختیار میومد.😭 به سمانه گفتم ــ من باید برم جلو و زیارت کنم😣 سمانه گفت : ــ خیلی شلوغه ها ریحانه 😯 گفتم : ــ نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد✨و تونستم جلو برم. فقط گریه میکردم.😭 چیزی برای دعا یادم نمیومد اون لحظه فقط میگفتم کمکم کن.😭🙏 وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت : ــ وایسا زیارت‌وداع بخونیم😢👋 تا اسم وداع اومد باز بی‌اختیار بغضم گرفت😢 یعنی دیگه امروز همه چیز تمومه😔 دیگه نمیتونیم شبها تو حرم بمونیم 😕 سریع گفتم : ــ من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم📿 ــ باشه ریحانه جان☺ مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم 😭 _نماز حاجت میخوانم قربتا الی‌الله اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچکس دیگه... فقط به حالِ بد خودم فکر میکردم😔بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی‌اختیار گریه‌ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم.👌 بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم : ــ سمانه؟!😕 ــ جـانم؟! ☺ ــ میخواستم بپرسم این آقاسید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟!😯 ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی
✨ قسمت 📗 ــ اره دیگه... زهرا دختر خاله آقا سیده😊 وقتی شنیدم سرم خیلی درد گرفت😞آخه رابطشون خیلی صمیمی تر از یه پسر خاله و دختر خاله مذهبیه😐 حتما خبریه که اینقدر بهم نزدیکن😕 ولی به سمانه چیزی نگفتم 😔 ــ چیزی شده ریحان؟! ــ نه... چیزی نیست😔 ــ اخه از ظهر تو فکری🙄✨ ــ نه...چون ثخرین روزه دلم گرفته😔 خلاصه سفر ما تموم شد و تو راه بازگشت بودیم 🚍🚍🚍 و با سمانه از گذشته ها وخاطرات هرکدوممون حرف میزدیم... که ازش پرسیدم : ــ سمانه؟!😕 ــ جـانم؟! 😊 ــ اگه یه پسری شبیه من بیاد خواستگاریت حاضری باهاش ازدواج کنی؟!😐 ــ کلک... نکنه داداشتو میخوای بندازی به ما😃😂 ــ نه بابا... من اصلا داداش ندارم که😐داشتمم به توی خل و چل نمیدادم😂کلا میگم😕 ــ اولا هرچی باشم از تو خل‌تر که نیستم 😂ثانیا آخه من برای ازدواج یه سری معیارهایی دارم باید اونا رو چک کنم.😉 حالا الان منظورت چیه شبیه تو؟!😯 ــ مثلا مثل من نه زیاد مذهبی باشه نه زیاد غیر مذهبی... نماز خوندن تازه یاد گرفته باشه... و کلا شرایط من دیگه😢 ــ ریحانه تو قلبت خیلی پاکه😊 اینو جدی میگم. وقتی آدمی اینقدر راحت تو حرم گریش میگیره و بغضش میترکه یعنی قلبش پاکه و خدا بهش نگاه کرده😊 ــ کاش اینطوری بود که میگفتی 😕 ــ حتما همینطوره... تو فقط یکم معلوماتت درباره دین کمه وگرنه به نظر من از ماها پاک تری...😊✨اگه پسری مثل تو بیاد و قول بده درجا نزنه تو مذهبش و هر روز کاملتر بشه چرا که نه 😊حالا تو چی؟! یه خواستگار مثل من داشته باشی چی جوابشو میدی؟! 😉 ــ اصلا راهش نمیدادم تو خونه😃 ــ واااا...بی مزه😐من به این آقایی😃 ــ خدا نکشه تو رو دختر😆 خلاصه حرف زدیم تا رسیدیم به شهرمون و ...🚦 یه مدت از برگشتمون گذشت و منم مشغول درس و جلسات آخر کلاسهای ترم بودم و کمی هم فکر آقاسید☺ دروغ چرا... من عاشق آقاسید شده بودم🙊 عاشق مردونگی و غرورش عاشقه... اصلا نمیدونم عاشق چیش‌شدم😕فقط وقتی میدیدمش حالم بهتر میشد🍃احساس آرامش و امنیت داشتم همین بعد از اومدن سعی میکردم نمازهامو بخونم ولی نمیشد.😢خیلیا رو یادم میرفت و نماز صبح ها رو هم اکثرا خواب میموندم😕چادرم که اصلا تو خونه نمیتونستم حرفشو بزنم و چادر سمانه هم بهش پس داده بودم🙄یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر آقاسید ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی
در آسمان كه راه مي روی پولك ستاره به جاي قدمت می رويد چقدر زيبایی ات دنباله دار است... چه کسی می‌فهمد در دلم رازی هست ؟ می ‌سپارم آن را ، به خیالِ شب و تنهایی خود ... 💔 @moarefi_shohada
میگفت: از پاهایی که نمیتوانند مارا به ادای نماز ببرند توقع نداشته باش مارا به بہشت ببرنـد...✨ @moarefi_shohada
│✍ڪلام شھیـد│ : شھادت به خون وتیر وترکش نیست ، آن روز که خدارابا همه چیز و درهمه چیز ، دیدیم شھید شده ایم... @moarefi_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ...[ تکویر/ 18] تو همان صبح عزیزی و دلیل نفسی، که اگر باز نیایی، به تنم جانی نیست! ❤️💚