eitaa logo
شهدای مدافع حرم
901 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آشنایی بیشتر با این جانباز مداح عزیــــز... 5⃣
داش حبیب:✨ چند وقت پیش در حرم حضرت عباس(ع) نائب الزیاره دوستان بودم.🌈 بعضی از دوستانم با تمام سختی‌هایی که بود همت کردند و من را بردند. 🌱 آنجا به حضرت ابوالفضل(ع) گفتم: «آقا! کاش بیشتر می‌خریدید و به جای یک انگشت یک دست را می‌بردید.» 🌾 6⃣
آقا حبیب:✨ خوب است که اگر آدم وامدار می‌شود، وامدار کسی شود که ارزشش را داشته باشد. خدا را شکر که در این زمینه وامدار کسی هستم که حاضرم تمام زندگی خود را برای او بدهم. 🌈 حاضرم پدر و مادر و همه عزیزانم را برای یک لبخندش فدا کنم. 🌺 من شاید رسانه‌ای شدنم را مدیون عکسی هستم که در دیدار با حضرت اقا از من گرفتند و یکی از افتخاراتم دیدار چهره به چهره با حضرت آقاست. 🌸 خدا شاهد است که هنوز گرمای بوسه‌های ایشان را احساس می‌کنم. 🌾 کافیست که فقط سطحی به آن فکر کنم، هنوز حسش می‌کنم....🍃 8⃣
خودش می‌گوید: ✨ «من نظامی نبودم اما بسیجی بودم. یک بسیجی می‌تواند در لحظه هم یک جنگجوی ماهر باشد و هم یک متخصص امور فرهنگی باشد. یکی از شاخصه‌های بسیج این است که جمع اضداد است. ما آمادگی رزمی را همیشه داشتیم و حفظ می‌کردیم. کمین و ضد کمین را می‌فهمیدیم. کار با سلاح را بلد بودیم و هجوم و پدافند را متوجه بودیم.» 🌹🍃 9⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا حبیب تصمیم داری یا دوست داری دوباره بری سوریه...؟ جواب داش حبیب و ببینید... @moarefi_shohada 🔟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی آقا حبیب...😭 شهیییییدا نگاه کنید به حال ماااا.... 1⃣1⃣
🌹سلامتی همه جانبازای عزییییز الخصوص داش حبیب صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این جان اگر فدای شما نشود... آمدنم به این دنیا بی فایدست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت سرم رو گذاشتم روي دستش... گفت: _"دعا بخون" انقدر آشفته بودم که تند تند فاتحه میخوندم. حمد و سه تا قل هو االله و انا انزلنا میخوندم.😣😞 خندید گفت: "انگار تو عاشق تري. من باید داشته باشم. چرا قاطی کردي؟!" همدیگه رو بغل کردیم و گریه کردیم ...😭😭 گفت: _"تو رو خدا، تو رو به جان عزیز زهرا، " من خودخواه شده بودم... منوچهر رو براي خودم نگه داشته بودم. حاضر شده بودم بدترین دردا رو بکشه، ولی بمونه....😭 دستم رو بالا آوردم و گفتم: _"خدایا، من . دلم نمیخواد منوچهر بیشتر از این عذاب بکشه" منوچهر لبخند زد و تشکر کرد.... دهنش خشک شده بود... آب ریختم دهنش... نتونست قورت بده.... آب از گوشه ي لبش ریخت بیرون... اما «یاحسین» قشنگی گفت...😭 به فهیمه و محسن گفتم وسایلش رو جمع کنن و ببرن پایین... میخواستن منوچهر رو ببرن سی سی یو... از سر تا نوك انگشتای پاش رو بوسیدم....😭 برانکارد آوردن.. با محسن دست بردیم زیر کمرش،.. علی پاهاشو گرفت و نادر شونه هاش رو. از تخت که بلندش کردیم کمرش زیر دستم لرزید... منوچهر دعا کرده بود آخرین لحظه روي تخت بیمارستان نباشه.... او را بردند....🕊🌷 از در که وارد شدم، منوچهر را دیدم. چشمهایم رابستم. گفتم: "تو را همه جوره دیده ام. همه را طاقت داشتم. چون بودم، ولی دیگر نمیتوانم این جسم را ببینم" صورت به صورتش گذاشتم و گریه کردم.😭 سر تا پاش را بوسیدم... با گوشه ي روسري صورت منوچهر را پاك کردم و آمدم بیرون.... دلم بوي خاك می خواست. .. دراز کشیدم توی پیاده رو و صورتم را گذاشتم لب باغچه ي کنار جوي آب.... علی زیر بغلم را گرفت، بلندم کرد و رفتیم خانه... تنها بر می گشتم.... چه قدر راه طولانی بود... احساس می کردم منوچهر خانه منتظرم است.... اما نبود.... هدي آمد بیرون. گفت: _"بابا رفت؟" و سه تایی هم را بغل کردیم و گریه کردیم ....😭😭😭 دلم میخواست منوچهر زودتر به خاك برسه .. فکر رو میکردم... دلم نمیخواست توي اون کشوهاي سرد خونه بمونه.... منوچهر از سرما بدش میومد... روز تشییع چه قدر چشم انتظاري کشیدم تا اومد.... یه روز و نیم ندیده بودمش،.. 😭💓 اما همین که تابوتش رو دیدم، نتونستم برم طرفش.... اونو هر طرف میبردن، می رفتم طرف دیگه، دورترین جایی که میشد... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡