☺️ صادق یک سپاهی همه فن حریف بود. با وجود سن کمش در هر رشته و حیطه ای تخصص داشت.
✨ روحیه صادق همچون نظامی ها نبود. علاقه زیادی به گل و گیاه داشت؛ یکی از اتاق های خانه را به گلدان هایش اختصاص داده بود و دائم به آنها رسیدگی می کرد.
💠 در رشته های راپل (سنگ نوردی صخره نوردی) غواصی، غریق نجات، قایقرانی، کاراته، راگبی، مربیگری و داوری فوتبال، پاراگلایدر و سقوط آزاد فعالیت داشت،
👈 و اعتقاد داشت باید آنقدر توانمند باشم که در هر زمینه ای که نظام و اسلام نیاز دارد، بتوانم مؤثر باشم.
❤️ بسیار شوخ طبع و مهربان بود، حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحث های جدی شوخی نکند، اما او همیشه با شوخ طبعی پاسخ می داد.
🌹 با کودکان کودک بود و با بزرگان بزرگ! شاید این گونه به نظر بیاید که ریاضت محض داشت و فقط نماز و قرآن می خواند، از دنیا بریده بود، اما صادق این گونه نبود به هر کاری در جای خود می رسید از عبادت گرفته تا تفریحات!
چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر اکثراً دیر به خانه می آمد و جر و بحث های مادر و فرزندی سر دیر آمدنش بین شان پیش می آمد. خیلی وقت ها شده بود که از پدرش هم پنهان می کردم و برخی اوقات پدرش می خوابید و من هم چنان منتظر او می شدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما نگران هم می شدم.
@moarefi_shohada
🍃26🍃
🕊 اولین و آخرین اعزام صادق ۹ اسفندماه ۹۴ بود که هفتم اسفند برای تهیه وسایل و تجهیزات مورد نیاز به تهران رفت.
📆 روز آخر که هم زمان با انتخابات مجلس بود، صادق به تهران رفت. اصرار می کردم که یک ساعت دیرتر برو. قرار بود یا یکی از دوستانش با ماشین برود که با هم باشند.
😭 دوست داشتم ساعت های آخر جدایی تنها باشیم، ولی شدنی نبود. مهمان زیادی در خانه مان بود. لحظات آخر من سینی آب و قرآن را به دست مادرشوهرم دادم و بدو بدو از پله ها بالا رفتم.
تحمل دیدن حرکت ماشینش را نداشتم. رسیدم بالا بعد از یک ساعت رفتم اتاق خواب و دیدم بخشی از وسایلش جا مانده، ساعت نزدیک یک بود. زنگ زدم گفت : تا یک ربع دیگر می آید.
😍 خیلی خوشحال شدم. گفت : بگذار در آسانسور بردارم. قبول نکردم گفتم : حالا بیا بالا
🍒 یادم رفته بود برایش میوه بگذارم همین که گفت دارم می آیم، هرچه خیار داشتیم، گذاشتم برای توی راهشان. با کیک های دوقلوی شکلاتی که فقط با صادق می توانستم بخورم، منتظرش نشستم تا رسید. وسایل را دادم به صادق و دوباره با او وداع کردم. مثل جان کندن بود برایم.
💔😭 من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود....
@moarefi_shohada
🍃27🍃
💠 با اینکه بحث سوریه در خانه ی ما موج میزد، اما وقتی که نامه اعزام صالح آمد من به شخصه حال خوبی نداشتم.
❤️ بلاخره مادر هستم و چون علاقه ی صادق را هم به رفتن می دانستم نگران بودم که اگر صالح برود صادق ناراحت خواهد شد؛ اگرچه برای من جدایی هر دو با هم سخت بود اما چون این دو برادر وابستگی خاصی به هم داشتند دلم می خواست که با هم اعزام می شدند.
✅ بلاخره بعد از ده روز که از رفتن صالح می گذشت، نامه ی اعزام صادق هم رسید. روزی که می خواست برود، پدرش به خاطر انتخابات مجلس از طرف شورای نگهبان در مرند بود.
🌹 صادق با حاج آقا تماس گرفت که ایشان را ببیند و بعد راهی شود چون علی رغم شیطنت هایش به پدرش ارزش خاصی قائل بود. اما پدرش به خاطر مسافت راه اجازه نداد و از پشت تلفن خداحافظی کرد و رفت.
@moarefi_shohada
🍃28🍃
در ادامه در خدمت پدر نازنین شهید که خودشون بر اثر شدت جانبازیشون در تیر ماه ۹۷ شهید شدند ؛ هستیم
من در مدرسه بودم که پدرش خبر را به من داد و وقتی شنیدم سر پا بودم گفتم : "انا لله و انا الیه راجعون"
💠 و نشستم، خواهر و همکارانم بی قراری کردند و من هیچ چیزی نگفتم.
چون مادرم بیماری قلبی دارند ترجیح دادم که خودم این خبر را به ایشان بدهم؛ از طرفی هم می دانستم خبرها در فضای مجازی زود پخش می شود، بی قرار بودم که سریعا خود را به خانه برسانم و خودم به محدثه (همسر صادق) خبر دهم، صالح هم در تهران بود در مسیر به او زنگ زدم که خبر را بدهم و متوجه شدم که صالح از جریان خبر دارد.
✅ وقتی به خانه رسیدم دیدم که محدثه مشغول به کار منزل است علت را جویا شدم و گفت که دوست آقا صادق زنگ زده و اطلاع داده که صادق در راه برگشت است به همین خاطر منزل را تمیز می کنم؛ در آن لحظه واقعا نمی دانستم با آن همه خوشحالی محدثه از برگشت همسرش چگونه باید این خبر را بدهم. خودم هم با کارهای او همکاری کردم و کم کم گفتم :
🌹 محدثه جان مثل اینکه صادق مجروح شده است.
🔶 «هم من هم محدثه می دانستیم صادق کسی نیست که از دشمن شکست خورده و مجروح بازگردد»
🍂 بخاطر همین محدثه هم مجروح بودنش را باور نکرد...
@moarefi_shohada
🍃29🍃
🌺 من این جمله را از حضرت امام (ره) به یادگار نگه داشته بودم که در بین جمعی از روحانیون گفته بود :
"من می ترسم از آن روزی که مردم عادی به گفته های ما عمل کنند و ما از قافله عقب بمانیم"
😔 من به عنوان مربی اجتماعی برای جوانان مردم سخنرانی کرده ام و غبطه می خورم که به حرف هایی که خودم گفته ام جوان ها عمل کنند و من خود در غفلت و خسران بمانم!
🍂 این حسرت بزرگی است که پسرم در طی دو ماه راهی را پیدا کرد که من در طول 30 سال پیدا نکرده بودم، من 20 ماه در جبهه ها بودم حتی خون از دماغ من نیامد اما پسرم در دو ماه به آرمان هایش رسید!
💠 این فرهنگ در خانه ما مشق شده است که سرنوشت همه انسان ها در دست خداست، و همین جمله است که می تواند به ما آرامش دهد :
برگی از درخت بر زمین نمی افتد مگر به اذن خدا!
@moarefi_shohada
🍃30🍃
🌹 ما هر دو پسرمان را با در نظر گرفتن شهادتشان راهی این سفر کرده بودیم، ولی جسارت صادق بیشتر بود و در هر کاری حضور فعالی داشت چنانچه دوستانش نیز تعریف می کنند آنجا در همه کارها داوطلبانه شرکت می کرده است.
💠 اگر الان هم در مقابل جنازه پسرم سجده شکر کردم صرفا به این دلیل بوده که در جامعه کنونی که فضای مسمومی بر آن حاکم شده است فرزندم در راه خدا قدم گذاشته و جوان مورد پسند الهی شده است.
❤️ من هم همیشه در خلوت خود این نگرانی را داشتم که اگر اتفاقی برای صالح اتفاق بیفتد مسئولیت دو فرزند کوچکش را چگونه عهده دار خواهم شد، اگر برای صادق اتفاقی بیفتد فرزندی ندارد که با درآغوش کشیدن آن آرام شوم.
😔 آنقدر با خود کلنجار می رفتم که در آخر می گفتم خدایا هر چه را خودت صلاح بدانی ما پذیراییم و اگر گله ای می کنم بخاطر فشار روحی است و گرنه راضی ام به رضایتت!
@moarefi_shohada
🍃31🍃
🔴 فقط گفتن از امام حسین (ع) و زینب (س) ارزشی ندارد. دفاع از انقلاب، رهبر و حریم اسلام هزینه دارد و با شعار دادن کاری از پیش نمی رود.
✅ وقتی نامه ی صالح برای اعزام به سوریه آمد، هنوز مجوز صادق صادر نشده بود.
در مدت ده روزی که در اعزام صادق فاصله افتاد، این بچه بشدت افسرده و دلگیر بود. منتها وقتی نامه ی اعزامش رسید، سر از پا نمی شناخت...
@moarefi_shohada
🍃32🍃
😔 چند روز قبل از شهادت صادق دچار دلتنگی عجیبی شده بودم. از همان ابتدا من به صادق تاکید کرده بودم که وقتی با ایران تماس می گیری به همسرت زنگ بزن که هم دلتنگی او رفع شود و هم وقتت را تلف نکنیم ما هم خبر سلامتی تو را از او جویا می شویم.
🕊 خبر شهادت صادق را فردای شهادتش به من اطلاع دادند، هیچ کسی نمی دانست چگونه حامل این پیام باشد، به همین دلیل شخصی که سابقه نداشت با من تماس بگیرد، زنگ زد و جویای حالم شد.
✅ بعد هم اصرار کرد که می خواهم شما را در منزل ببینم. من هم گفتم که اگر اتفاقی افتاده به خود من بگویید نیازی نیست که به خانه برویم، من از وقتی که صادق را راهی کرده ام آماده ی هر خبری هستم.
⚠️ اما من هرچه قدر اصرار کردم چیزی به من نگفت و ادعا کرد که با من کار شخصی دارد و گفتم من با شما کار خاصی ندارم حرفت را در تلفن بگو. اگر تو نمی گویی من خواهم گفت ودر آن لحظه گفتم :
"انا لله و انا الیه راجعون"
😢 آن شخص پشت تلفن گریه کرد، به جای اینکه او به من خبر شهادت دهد من به او خبر دادم. سریعا به حاج خانم زنگ زدم و فقط در یک کلام گفتم که پسرت به آرزویش رسید و آماده شو که به خانه بریم چون رفت و آمد خواهد شد.
@moarefi_shohada
🍃33🍃
🌹 صادق خود مطمئن بود که شهید می شود و خودش این مسائل را متذکر شده بود که مشکی نپوشید و شیرینی پخش کنید.
🔴 و در وهله دوم خواسته خودمان بود چون جو جامعه امروزی مسموم است و ما خواستیم به همگان بگوییم هر چند عزیزمان را از دست داده ایم اما ناراضی نیستیم و از اینکه پسرم به خواسته ی خود رسیده و چنانچه در قرآن هم ذکر شده است #شهدا زنده اند پسر من مرده نیست که برایش مشکی بپوشیم.
☺️ صادق هم قبل تشییع و هم بعد تشییع به خواب دوستانش آمده و گفته : چه کسی می گوید من مرده ام؟ من زنده هستم!
@moarefi_shohada
🍃34🍃
🌷 همسر شهید
🌹 صادق وصیت کرده بود که بعد از شهادتش و در مراسم تشییع سیاه نپوشم و سفید به تن کنم. می گفت برای تشییع کننده هایش که بسیار هم عظیم حضور داشتند لبخند بزنم و قوت قلب شان باشم.
🔷 در مراسماتش به تأکید می گفت :
«به جای خرما شیرینی پخش کنید و سر تشییع کنندگانم نقل بپاشید.»
از من خواستند در جمع گریه نکنم و زینب وار بایستم. خواست تا ادامه دهنده راهش باشم. خواست تا عاشق ولایت فقیه باشم و بر ارادت و عشقش بر امام خامنه ای تأکید داشت.
🌷 صادق همیشه این شعر را می خواند که : کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
سّر نِی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
💫 صادق می گفت : سختی های اصلی را شما #همسران_شهدا می کشید.
@moarefi_shohada
🍃36🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صادق عدالت اکبری با همرزمانش در سوریه و شوخی هایشان.
حبیبم اگر خوابه
طبیبم رو می خوام...
@moarefi_shohada
🍃39🍃
شادی روح شهدای گلگون کفن به خصوص شهدای امروز و شادی روح #شهید_صادق_عدالت_اکبری #مدافع_حرم فاتحه و صلواتی ختم کنیم 🌷🌷💐💐
خب آقا صادق
برادر مهربان...
هدیه ی ناب خداوند به زمین و بشر
لطف کردی که قدم بر چشم ما گذاشتی و آمدی
سالروز شهادتت مبارک داداش
امیدوارم مثل همیشه که دعاگو هستی و حواست هست، برای شهادتمون و عاقبت بخیریمون دعا کنی بزرگمرد...😭😔
روحت شاد عزیز برادرم
@moarefi_shohada
🍃44🍃
گفتگوی خواندنی با همسر شهید مدافع حرم صادق عدالت اكبری
https://www.yjc.ir/fa/news/5648646
انتهای "نگاه خدا" یعنی
🕊 "شهادت" 🕊
💢اللّهمّ ارْزُقْنا مَنازِلَ الشُّهداء💢
#التماس_دعا
بسمرب الشهداء و الصدیقین
🔴 كنفرانس آنلاين
#مصاحبه_باخانواده_شهید_سلمان
🔵 با حضور خواهر شهید مدافع وطن
#سعید_سلمان
🗓 تاریخ:۹۸/۳/۲۳ روز پنجشنبه
🕰 زمان: ۱۰شب الی۱۱:۳۰
🌹🍃 #اولین_گروه_شهدای_مدافع_حرم
http://eitaa.com/joinchat/1988427787C764bb84549
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃