eitaa logo
مُـؤَثِـر
1.4هزار دنبال‌کننده
718 عکس
326 ویدیو
3 فایل
" بِسمِ ربِ المَهدی . . . ـ‌ شیعه به دنیا آمده‌ایم که #مُـؤَثِـر در تحقق ظهور مولا باشیم :)🌱 خطِ مُؤَثِـر بفرمایین ؛ https://daigo.ir/secret/7485886301 نذرِ قدومِ سَبزِش :)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
القلبُ حرم الله.
این روزها به هرکجا میروم و به هر طرف که مینگرم ! روی زبان ها کلمه‌ای واحد چرخ میزند . . "یلدا" . . میگویند طولانی ترین شب سال ! توصیف و تفسیر های زیادی برایش می‌آورند . . این بین و مابین صحبت از همان یک دقیقه بیش ، کم نیست ! هرکسی به تعبیر خود این یک دقیقه را زیبا میخواند . . اما برای من ! خب برای من هم زیباست اما به تعبیری متفاوت از غیر . . برای من یلدا یک دقیقه بیشتر است تا یک دقیقه بیشتر به یادت باشم . یک دقیقه بیشتر است تا یک دقیقه بیشتر نبودت را حس کنم . یک دقیقه بیشتر است تا یک دقیقه بیشتر به رو سیاهیم فکر کنم که مانع آمدنت شده . برای من امشب یک دقیقه بیشتر است تا یک دقیقه بیشتر دنیا را بدون تو ببینم آقای صاحب‌الزمان . .🥲:) برای من یلدا یک دقیقه بیشتر است محض دلتنگی . . محض یک دقیقه بیشتر دلتنگ حسین و کربلایش بودن:) محض یک دقیقه بیشتر در حسرت قدم در بین‌الحرمین گذاشتن . . آقای من‌ . . امشب برای من تنها بهانه ایست تا حداقل امشب را یک دقیقه بیشتر دست به آسمان ببرم محض دعای ظهور . . من امشب یک دقیقه بیشتر از هر شب دیگر دلم از دنیای بدون تو گرفته . یک دقیقه بیشتر دلگیرم از دلی که فقط ادعا دارد به منتظر بودن . من امشب یک دقیقه بیشتر دلم بهانه‌ی کربلا را میگیرد . یک دقیقه بیشتر نفس نفس میزند برای یک دقیقه بیشتر نفس کشیدن در هوایِ کربلای حسین:) خلاصه کنم احوال پریشانم را . . من امشب با تمام زیبایی‌هایش یک دقیقه بیشتر دلگیر و دلتنگ و دل گرفته‌ام . . دل من امشب یک دقیقه بیشتر بهر ظهور دست به دعا برداشته . . میایی آقا؟! ـ یلدای ۴٠۲ ـ
درکِ معنای نبودنت کارهرکسی نیست ! ‌💚
❤️‍🩹🥲
برای ادامه دادن به چند ساعت حرم نیاز دارم:)
گویا ؛ پناهی‌ست برای منِ آوار شده🥲💔.
آنکه‌ خدا خیرش‌ را بخواهد ، عشق را به ‌قلب‌ او می‌اندازد . ـ امام صادق " علیه السلام " ـ
یادت باشد خدا بنده‌هایش را با آنچه بدان دل‌بسته‌اند می‌آزماید ! ـ شهید همت ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و هیچکس نپرسید : با تو چه کردند که این چنین در خلسه‌ای از سکوت فرو رفته‌ای:)!
هدایت شده از 
پنجاه و هفت″ با اضطراب و دل‌شوره عجیبی از خونه به مقصد کتابخونه می‌زنم بیرون. اتوبوس میرسه و طبق معمول شلوغه. می‌ایستم کنار شیشه اتوبوس. دو تا ایستگاه بعد یه خانم سوار میشه با دختر کوچولوش که کاپشن صورتی پوشیده. خانم دقیقا میاد و رو به روی من می‌ایسته، بعد چادرشو مرتب میکنه و با صدای بلند میگه: لاحول و لا قوَّة الا باللّٰه العلی العظیم؛ و بعد هم یه صلوات می‌فرسته. ایستگاه بعد اتوبوس نگه میداره و خانم دوباره میگه: لاحول و لا قوَّة الا باللّٰه العلی العظیم. صدای رسا و آرامش بخشی داره؛ همین‌طور که داره زمزمه میکنه اضطرابم کم میشه. شروع می‌کنم از زیر ماسک، آروم به زمزمه کردن: لاحول و لا قوَّة الا باللّٰه العلی العظیم؛ غرق میشم توی معنی این جمله؛ براستی که هیچ قدرت و نیرویی نیست الا قدرت خودت، خدای بزرگِ من :). آروم تر از زمانیم که از خونه بیرون اومدم. خیلی آروم تر .. ؛
حسم نسبت به نوشته‌های قابل وصف نیست>>>>>
ای تو امانِ هر بلا ، ما همه در امانِ تو:)🤍
_
میگفت هر کیفی یه کیفری داره ، مراقب باشید که کیفرِ کیف هایی که میکنید .. مبادا افتادن از چشمِ خدا باشه !
_
صف بسته اند این همه سردار ها به شوق ، یعنی برای پیشکشت سر همیشه هست:)
روی فرشِ دلِ من جوهری از عشقِ تو ریخت . . آمدم پاک کنم عشقِ تو را ، بدتر شد :)!
امان از دلتنگی . .❤️‍🩹🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم از غصه میمیرم و به رو خودم نمیارم ، تو هوامو داشته باش . .💔😭
برای امشب حرفِ خاصی ندارم ! فقط میتونم بگم امشب نامه رسونِ بینِ من و تو ، پسرت حسین بن علیِ:) تو گاهی وقتا روی عباست و زمین میندازی . . ولی روی حسین و چطور؟:) میدونم شدن دردسر داشت . . ولی الان گره همه دردسرا دست شماست خانم:) من و به حسینت ببخش ، لطفاً🥲❤️‍🩹.
در مقام همین بس كه فرزندی تربیت كرد كه پشت و پناه كسی بود كه او پشت و پناه عالم امكان است . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت : حاج قاسم بهم گفت سید رضی تو هم دیگه به درد نمیخوری باید شهید بشی پیر شدی . ـ ولی کاش ما هم به جایی میرسیدیم ، که حاجی میگفت تو دیگه به درد این دنیا نمیخوری . .💔:)
حاج مهدی میگفت : هر بار که توفیق می‌شد میرفتیم سوریه خدمت آقا سید هم میرسیدیم . . یادم نمیره همیشه صحبتِ حاج قاسم که میشد ، بغض گلوش رو میگرفت و با گریه میگفت ؛ من نباید تا سالگرد حاج قاسم بیشتر میموندم ! ظاهراً حاج قاسم هم دلش تنگ شده بود و دستش رو گرفت و برد . .