eitaa logo
کانال خادمان قرآن و عترت نورالیقین
1.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*•═•••◈﷽◈•••═•* ◀️ خلاصه ای از زندگینامه ام وهب بنت عبد از شهدای کربلا 👈قسمت اول ◀️ ‌ام وهب دختر عبد و از قبیله نمر بن قاسط بود. او از حاضران در عرصه کربلا و از معدود زنان غیر وابسته به بنی‌هاشم بود که به همراه همسر خویش ـ عبدالله بن عمیر کلبی ـ قدم در راه کربلا نهاد و سرانجام در کنار همسر باوفای خود در رکاب سید و سالار شهیدان علیه‌السلام به فیض عظمای شهادت رسید. ⬅️ پیوستن به سپاه امام ↩️ در چگونگی پیوستن او و همسرش ـ عبدالله بن عمیر ـ به سپاه امام حسین علیه‌السلام از سوی برخی مورخان روایتی نقل شده که در آن آمده: 👈«عبدالله بن عمیر در نزدیکی کوفه و در اطراف چاهی به نام "بئر الجعد" که متعلق به قبیله همدان بود، منزلی را تهیه دیده بود و به همراه همسرش ـ ‌ام وهب ـ در آن سکنی گزیده بود. ↩️ روزی عبدالله بن عمیر متوجه گروهی از کوفیان شد که به سوی اردوگاه نخلیه در حرکت‌اند. پیش رفت و از آنها پرسید که قصد چه کاری را دارید؟ به او گفتند: «که جهت جنگ با حسین علیه‌السلام فرزند فاطمه سلام‌الله‌علیها دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم آماده می‌شویم» 👌. عبدالله با شنیدن این سخن، عزم خود را برای پیوستن به سپاه امام علیه‌السلام جزم کرد و تصمیم گرفت تا هرچه زودتر به یاری فرزند پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم بشتابد. پس گفت: ✨ «به خدا قسم برای جهاد با اهل شرک بسیار حریص هستم و من امیدوارم که ثواب جهاد با کسانی که جنگ با پسر دختر پیامبرشان را قصد کرده‌اند، از جهاد با مشرکان کمتر نباشد.» 👈سپس نزد همسرش ـ ام‌وهب ـ رفت و او را از این ماجرا آگاه و تصمیمش را با او در میان گذاشت. همسرش گفت: ↩️«درست اندیشیده‌ای، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‌ترین اندیشه‌ها راه‌نمایی کند، همین کار را بکن و مرا نیز با خود ببر». او به همراه همسرش شبانه از شهر خارج شد و خود را به اردوگاه سپاه امام حسین علیه‌السلام رساند».  این مطلب ادامه دارد 🏴یارب الحسین بحق الحسین إشف صدر الحسین بظهور الحجة🏴 ┄┄┄┅••🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
*•═•••◈﷽◈•••═•* ◀️ خلاصه ای از زندگینامه ام وهب بنت عبد از شهدای کربلا 👈قسمت دوم ⬅️ ‌ام وهب و روز عاشورا ↩️ در صبح عاشورا و پس از هم‌آورد طلبیدن یسار ـ غلام زیاد بن ابیه ـ و سالم ـ غلام عبیدالله بن زیاد ـ عبدالله بن عمیر با کسب اجازه از امام علیه‌السلام وارد میدان شد و با مهارت رزمی‌اش توانست هر دوی آنان را به هلاکت برساند 👈 اندکی بعد عبدالله در حالی که هر دو غلام را کشته بود و رجز می‌خواند که: ان تنکرونی فانا ابن کلب حسبی ببیتی فی علیم حسبی انی امرء ذو مرة و عصب و لست بالخوار عند الحرب انی زعیم لک‌ام وهب بالطعن فهم مقدما و الضرب ↩️«اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند قبیله کلب هستم، کفایت می‌کند که بیت من در قبیله بنی‌علیم است. مردی هستم نیرومند و متعصب و در جنگ‌ها ضعف و خواری در من راه ندارد. ای ‌ام‌وهب من تعهد می‌کنم که با نیزه و شمشیر زدن با دشمن رو در رو گردم». نزد امام علیه‌السلام بازگشت. در این هنگام ‌ام‌وهب عمود خیمه‌ای را برداشت و به طرف همسر خود حرکت کرد و چون به نزد عبدالله رسید، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: 👌 «پدر و مادرم به فدایت! در راه پاکان نسل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) نبرد کن» . عبدالله بن عمیر سعی کرد تا او را به خیمه برگرداند، اما ‌ام‌وهب نمی‌پذیرفت. ‌ام‌وهب لباس همسر خود را گرفته و می‌گفت: 😭«انی لن ادعک دون ان الموت معک؛ تو را رها نمی‌کنم تا با تو کشته شوم» .✨ امام حسین علیه‌السلام به سوی ‌ام‌وهب رفت و او را خطاب قرار داد و فرمود: «از خاندان پیامبرتان جزای خیر نصیبتان گردد به خیمه برگرد؛ چراکه جهاد از زنان برداشته شده است». ‌ ام وهب پذیرفت و به خیمه بازگشت. این مطلب ادامه دارد 🏴یارب الحسین بحق الحسین إشف صدر الحسین بظهور الحجة🏴 ┄┄┄┅••🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
*•═•••◈﷽◈•••═•* ◀️ خلاصه ای از زندگینامه ام وهب بنت عبد از شهدای کربلا 👈قسمت سوم ⬅️ ام‌وهب ↩️(برخی مورخان در ذکر ماجرای وهب بن عبدالله بن حباب و عبدالله بن عمیر دچار خلط شده‌اند. بعضی تنها یک ‌ام‌وهب را ذکر کرده و داستان او را صورت آمیخته به هم آورده‌اند؛ در حالی که این دو نفر با هم متفاوت‌اند. شاید علت خلط مبحث، نام ‌ام‌وهب باشد که هر دو به این کنیه معروف بودند). 👈‌ام‌وهب، مادر وهب بن عبدالله بن حباب (جناب) کلبی بود که به همراه پسر و عروسش به کربلا وارد شده بود. (برخی منابع او را "وهب بن جناح کلبی" معرفی کرده‌اند).  ↩️ او زنی مسیحی بود که به همراه فرزندش وهب، خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد و مسلمان شد نقل شده که در روز عاشورا مادر وهب فرزندش را خطاب قرار داد و گفت: «برخیز و از فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم دفاع کن». پس وهب برخاست و نزد امام علیه‌السلام رفت؛ او از امام علیه‌السلام اذن میدان گرفت و سپس رهسپار جنگ با دشمنان فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم گردید. وهب نبردی شجاعانه را با دشمن آغاز نمود و پس از مدتی نبرد نزد همسر و مادرش برگشت. پس به مادرش گفت: «آیا از من راضی شدی؟» مادرش گفت: «از تو راضی نمی‌شوم مگر آن‌که پیش روی حسین علیه‌السلام و در راه او کشته شوی». همسر وهب چون این سخن را شنید به او گفت: «راضی نشو که به مصیبت تو گرفتار آیم». مادرش گفت: «عزیزم سخن همسرت را دور انداز و در یاری امام حسین (علیه‌السلام) تا شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی». پس وهب به میدان بازگشت و در حالی که این رجز را می‌خواند: «انی زعیم لک‌ام وهب بالطعن فبهم تارة و الضرب ضرب غلام مؤمن بالرب حتی یذیق القوم مر الحرب ‌ای مادر وهب من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیر ضربه بزنم. آن هم ضربه زدن نوجوانی مؤمن به خدا تا این‌که تلخی جنگ را به این گروه بچشاند».   بر صف دشمنان یورش برد. تا این‌که سرانجام پس از قطع شدن دو دستش به اسارت درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد.  😭 پس از شهادت وهب، دشمنان سر او را از بدن جدا کردند و سپس آن را به سمت اردوگاه امام (علیه‌السلام) پرتاب کردند. ‌ا م وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. سپس ‌ام وهب شمشیری برداشت و به سوی میدان شتافت. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «یا‌ام وهب! اجلسی فقد وضع الله الجهاد عن النساء انک و ابنک مع جدی محمد فی الجنه؛ ‌ام وهب (برگرد و) جای خود بنشین؛ خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم در بهشت خواهید بود».  این مطلب ادامه دارد 🏴یارب الحسین بحق الحسین إشف صدر الحسین بظهور الحجة🏴 ┄┄┄┅••🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
*•═•••◈﷽◈•••═•* ◀️ خلاصه ای از زندگینامه ام وهب بنت عبد یکی از شهدای کربلا 👈قسمت چهارم ⬅️ شهادت ‌ام‌وهب ↩️ در پی کشته شدن سالم و یسار، سپاه عمر بن سعد حمله‌ای ناگهانی را به جناح چپ لشکر امام علیه‌السلام آغاز کردند. در این هنگام عبدالله بر اسب خویش نشست و با نیزه خود به سپاه دشمن حمله‌ور شد  👈 عبدالله بن عمیر شجاعانه با دشمن جنگید تا اینکه، هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی بر او حمله بردند و او را به شهادت رساندند.😭  پس از شهادت عبدالله، ‌ام‌وهب بر بالین او حاضر شد و در کنار جسم بی‌جانش نشست. او خاک از رخسار عبدالله پاک کرد و گفت: ✨«بهشت بر تو گوارا باد! از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید می‌خواهم که مرا نیز هم‌نشین تو قرار دهد». 😭در این هنگام شمر بن ذی‌الجوشن به غلام خود ـ رستم ـ دستور داد تا با عمود بر فرق آن زن بکوبد؛ رستم نیز چنین کرد و عمود خود را بر سر آن زن فرود آورد. در اثر این ضربه ‌ام‌وهب به آرزوی خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد.  🌷 بدین ترتیب او اولین بانوی شهیدی لقب گرفت که در روز عاشورا در کنار دیگر یاران امام علیه‌السلام به شرف شهادت نائل آمد. روحش شادویادش گرامی باد پایان ┄┄┄┅••🌸✻🌸••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
🥀بسم رب الحسین🥀 ✅موضوع: حضرت مسلم‌بن‌عقیل‌سفیر امام حسین علیه‌السلام در کوفه نسب مسلم‌ابن‌عقیل پدر مسلم، «عقیل‌بن‌ابی‌طالب» برادر بزرگ‌تر حضرت علی (علیه‌السلام) و پسر عموی پیامبراسلام (صلّی الله علیه و آله) مردی آگاه و دانشمند بود و در بین قریش فردی سرشناس و محترم به شمار می‌آمد که بهره کاملی از دانش انساب داشت. نام دقیق مادر حضرت مسلم در تاریخ نیامده است و اخبار پراکنده‌ای در مورد نام و هویت او وارد شده است. برخی می‌گویند: مادر او از زنان آزاد نَبْط و از خاندان «فرزندا» به شمار می‌‏ رفت. برخی دیگر بر این باور هستند که او کنیزی بوده که عقیل او را از شام خریده است. شماری از مورّخان نام او را حُلَیّه، برخی او را علیّه و عده ای دیگر او را را حلبه خوانده اند. ❓حضرت مسلم بن عقیل در یاری رساندن به امامش چگونه ایفای نقش کرد؟ ✍️حضرت مسلم فرزند عقیل برادرزاده و داماد امیرمؤمنان علی علیه‌السلام‌ بود. 👈 او مجاهدی مخلص، مهاجری پُرتلاش، سفیری امین، محدثی باتقوا، فقیهی بصیر و مبارزی شجاع بود. ✍️ حضرت مسلم از مدینه همراه با امامش به مکه آمده بود. کوفیان با نامه‌های فراوان امام حسین علیه‌السلام را به کوفه دعوت کرده بودند و امام طبق وظیفه ظاهری و نه به علم غیب باید از صحت گفته‌هایشان مطمئن می‌شد، بنابراین برای بررسی اوضاع کوفه و درستی ادعای کوفیان، مسلم‌بن‌عقیل را به عنوان سفیر به کوفه فرستاد. مسلم پس از سفری سخت و جان‌فرسا به کوفه رسید و پس از اقامت در کوفه آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین علیه‌السلام کرد. 👈 دعوت به کتاب خدا 👈 سنت رسول‌الله 👈 جهاد با ظالمین 👈 دفاع از مستضعفین 👈 کمک به محرومین 👈 تقسیم عادلانه بیت المال 👈 یاری اهل بیت 👈 صلح با کسانی که این افراد با او صلح کنند و جنگ با کسانی که اینها با او بجنگند 👈 سخن و فعل اهل بیت را گوش دادن و بر خلاف آن عمل نکردن از شرایط این بیعت بود. 🏴🏴🏴🏴 ❓حضرت مسلم اوضاع کوفه را برای امام چگونه توصیف کرد؟ ✍️ در کوفه ۱۲ هزار نفر و به نقل دیگری ۱۸ هزار نفر با مسلم‌بن‌عقیل به نمایندگی از امام حسین علیه‌السلام بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی نمودند. برخی از تاریخ پژوهان تعداد بیعت‌کنندگان را کمتر می‌دانند. 👈 البته در تحلیل شرایط حرکت امام به کوفه، لازم است به این نکته توجه شود مردمی که در کوفه با مسلم بیعت نکرده بودند، همگی از مخالفان امام یا دوستداران امویان نبوده‌اند بلکه عده کثیری از شرکت در این منازعه کناره گرفته بودند؛ از این رو همین تعداد بیعت‌کنندگان برای برپایی قیامی در کوفه کافی بود و با اتکا به همین موضوع بود که امام حسین علیه‌السلام با دریافت نامه مسلم، رهسپار کوفه شد. مسلم‌بن‌عقیل در ۱۱ ذی‌القعده نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام نوشت و تعداد زیاد بیعت‌کنندگان را تایید کرد و امام را به کوفه دعوت کرد و رفتن امام به کوفه به حکم وظیفه بود. 🏴🏴🏴🏴 ❓چه شد که حضرت مسلم با ۱۲ یا ۱۸ هزار بیعت، غریبانه در کوفه به شهادت رسید؟ ✍️ هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم به گوش حاکم وقت کوفه، نعمان بن بشیر، رسید او که از یزید دل خوشی نداشت واکنش سختی نشان نداد و سبب شد افرادی چون عمرسعد، یزید را از اوضاع کوفه باخبر کنند و یزید، عبیدالله‌بن‌زیاد را که حاکم بصره و انسانی خشن و خبره در سرکوب شورش‌ها بود با حفظ سمت حاکم کوفه کرد. و از آنجایی که به تعبیر اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام: 🌹"«الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون؛ مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.»" مردم تا جایی از دین دم می‌زنند که با دنیایشان تعارض نداشته باشد، وقتی ابن‌زیاد شروع به تهدید و تطمیع و کشتار کرد، همه دچار ترس و وحشت شدند و مسلم را با هزاران بیعت تنها و بی کس در کوچه‌های کوفه رها کردند تا به دست نیروهای ابن‌زیاد افتاد و همچون مولایش حسین، مظلومانه و با لب تشنه به شهادت رسید. باشد که ما در یاری امام زمانمان عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف، همچون مسلم باشیم نه بیعت‌کنندگان با مسلم... آمین... 87661156676
🥀بسم رب الحسین🥀 ⬅️تبار و نژاد عابس فرزند ابی شبیب‌بن‌شاکری است و از طایفه بنی‌شاکر شمرده می‌شود که در حقیقت تیره‌ای از طایفه همدان است. این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداری‌شان به علی (ع) بسیار مشهور است و همین اخلاص و ولایشان باعث آن همه رشادتها و فداکاری ها در جنگ صفین بود. امیرمومنان (ع) در تقدیر و ستایش از بنی‌شاکر در صفین فرمود: "لو تمت عدتهم ألفًا لعُبِد الله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت عبادت می شد." عابس از رجال شیعه، رئیس، شجاع، خطیب، عابد و متهجد بوده است و به نقل شیخ‌طوسی، یکی از یاران امام حسین (ع) که در کربلا همراه آن حضرت به شهادت رسیده است و در زیارت ناحیه و رجبیه بر او سلام داده شده. ⬅️ ویژگی‌ها و فضایل وی دلیر و مبارز، سخنور و شاعر، شب زنده‌دار و عابد، محبوب و سرشناس، حافظ قرآن، صاحب سرّ امیرالمومنان، از اصحاب امیرالمومنان در نبرد صفّین، شخصی مدیر و مدبّر، دوستدار اهل‌بیت و صبور در سختی‌ها و بصیر در امر دین و دنیا و شناخت دشمنان بود. وی را حافظ و حامل حدیث و راوی حدیث در کوفه می‌شناختند و شیعیان از وی کسب حدیث و علم می‌کردند. ⬅️همراهی با علی (ع) در جنگ صفین عشق و ولایی که عابس به اهل بیت (علیهم‌السلام) و خصوصا علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته، در جنگ صفین حضور یابد و نقش به سزایی داشته باشد. و هنگامی که با دشمن خدا در کربلا به جنگ می‌پردازد، ربیع‌بن‌تمیم همدانی به یاد دلاوری‌هایش در جنگ صفین می‌افتد و چنین می‌گوید: وقتی عابس را دیدم به طرف ما می‌آید، وی را شناختم; زیرا قبلا او را در مغازی و جنگها و خصوصا در جنگ صفین دیده بودم و از شجاع‌ترین مردم بود... ⬅️ مجروحیت از ناحیه پیشانی در جنگ بسیاری از تاریخ‌نویسان به تبعیت از طبری نوشته‌اند که بر پیشانی عابس‌بن‌ابی‌شبیب اثر ضربتی بود؛ این ضربت در جنگ صفین در رویارویی و جنگ با دشمنان خدا وارد شده است این ضربت به پیشانی عابس اصابت کرده که نشان دهنده شجاعت و دلیری این مرد بزرگ و قهرمان بوده است. ⬅️ نقش عابس در حوادث کوفه تاریخ به خوبی نشان می‌دهد که عابس از کسانی نبود که خود را از حرکت و قیام مردم در کوفه دور بدارد. او با داشتن سوابق درخشان در جنگ صفین بار دیگر با آمدن سفیر و نماینده امام حسین (ع) در کوفه به وظیفه اسلامی خود که حمایت از مسلم‌بن‌عقیل بود عمل کرد. دونکته‌ای که مورخان در این راستا ثبت کرده‌اند، عبارتند از: 1⃣سخنان پرشور در تایید مسلم پس از ورود مسلم‌بن‌عقیل به کوفه و استقرار در منزل مختاربن‌ابی‌عبیده و قرائت نامه امام‌حسین (ع) بر شیفتگان ابی‌عبدالله(ع) عابس از جای بر می‌خیزد و در آن جمعی که برای بیعت حضور پیدا کرده بودند، چنین اظهار می‌کند: اما بعد، من خبر نمی‌دهم شما را از مردم و نمی‌دانم چه در دل ایشان است و مغرور نمی‌شوم شما را به ایشان، به خدا سوگند که من خبر می‌دهم شما را از آنچه که نفس خود را برآن آماده کرده‌ام، به خدا قسم که جواب دهم شما را هرگاه مرا بخوانید و کارزار خواهم کرد، البته با دشمنان شما. و پیوسته در یاری شما شمشیر می‌زنم تا خدا را ملاقات کنم و مزد از کسی نخواهم جز از خدا. این سخن چنان در دیگران اثر گذاشت که بلافاصله حبیب‌بن‌مظاهر از جای برخاسته، سخنان عابس را چنین تایید می‌کند: خدا تو را رحمت کند ای عابس، همانا آنچه را در دل داشتی، به بیان کوتاهی ادا کردی، قسم به خدا، من نیز با تو هم عقیده‌ام. اين‌گونه سخنرانى عابس در برابر مسلم در آن انجمن:  👈هم خدمت به مافوق است و هم به مادون 👈و هم به همگان وظيفه مى‌آموزد و زبان به دهان آنان مى‌گذارد، دستور به آن‌ها مى‌دهد و حرارت مى‌بخشد. براى مافوق همين‌گونه سخن، كار چندين داعى و مبلّغ را انجام مى‌دهد. 2⃣ پیک مسلم به امام حسین(ع) نقش دوم عابس‌بن‌ابی‌شبیب این بود که وی ماموریت یافت، نامه حضرت مسلم‌بن‌عقیل را که درباره اوضاع کوفه و بیعت آنها نوشته بود، به مکه خدمت امام حسین (ع) ببرد. عابس در مکه ماند و با کاروان امام حسین (ع) بود تا همراه آن حضرت وارد کربلا شد. ⬅️ نقش عابس در کربلا همان‌گونه که از بیانات عابس‌بن‌ابی‌شبیب پیدا بود، وی خود را آماده فداکاری و جانبازی در راه سبط پیامبر و تحقق آرمان‌های آن حضرت کرد. بدین‌جهت دست از همه چیز شسته و با حضرت به کربلا رفت تا این عقیده راسخ را به اثبات برساند و جانش را فدای ابی‌عبدالله (ع) کند. ┄┄┄┅•🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
🥀بسم رب الحسین🥀 ⬅️ تشویق عابس از شوذب در روز عاشورا شوذب (آزاد شده عابس) را که همراه خود به کربلا آورده بود مخاطب قرار داده، می‌گوید: ای شوذب! امروز چه در خاطر داری؟ شوذب گفت: می‌خواهی چه در خاطر داشته باشم؟ قصد کرده‌ام با تو در رکاب پسر پیامبرخدا (ص) مبارزه کنم تا کشته شوم. عابس گفت:گمان من هم به تو همین بود. اينك به نزد ابى‌عبدالله (عليه السلام) برو تا تو را به حساب آورد و من نيز در ثواب شهادت تو شريك باشم، و اگر هر كس ديگرى از عزيزانم نزدم بود، دوست داشتم كه قبل از من به شهادت برسد تا در اجر شهادتشان شريک باشم، امروز روز تحصيل ثواب است و بعد از اين عملى نخواهيم داشت. شوذب خدمت حضرت شتافت و پس از رخصت میدان رفتن، سلام وداع گفته، روانه میدان شد و جنگید تا به فیض شهادت نائل آمد. ⬅️ آخرین دیدار و آخرین سخن با معشوق پس از شهادت شوذب، عابس‌بن‌ابی‌شبیب نزد امام شتافته، نخست سلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریده‌ای چه نزدیک و دور، چه خویش و بیگانه در روی زمین در نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم و کشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمی‌کردم و آن را به پایان می‌رسانیدم. آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بردین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد. ⬅️ عابس در میدان نبرد هنگامی که عابس‌بن‌ابی‌شبیب پا به میدان نبرد گذارد در حالی که ضربتی بر پیشانی او رسیده بود، ربیع‌بن‌تمیم که مردی از لشکر عمربن‌سعد بود. تا نگاهش به عابس افتاد، بی‌درنگ او را شناخت و چون سابقه دلاوری‌های او را از جنگ صفین در ذهن داشت بی‌اختیار فریاد زد: این شیر شیران است، این عابس‌بن‌ابی‌شبیب است. هیچ کس به جنگ او نرود و گرنه از جنگ او به سلامت نرهد. علامه مجلسی اضافه می‌کند: عابس فریاد می کشید:« آیا مردی نیست که به جنگ من بیاید؟» لشکرابن‌سعد همچنان از نزدیک شدن به او خودداری می‌کرد، این کار بر ابن‌سعد ناگوار آمد. بدین جهت، فریاد کشید: او را سنگ‌باران کنید. سپاه به دستور او از هرسو عابس را سنگ‌باران کردند. عابس که چنین دید زره از تن دور کرد و کلاه خود را ازسر بیفکند. شمشیر به دست، مردانه وارد کارزار شد. ربیع گوید: چون چنین دیدم، به عابس گفتم: آیا پرهیز نمی‌کنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگ سربرهنه‌ای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوست به دوست برسد، آسان است. ربیع می‌گوید: به خدا قسم می‌دیدم که عابس به هر طرف که حمله می‌کرد، زیاده از دویست تن از پیش او می‌گریختند و بر روی یکدیگر می‌ریختند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار می‌کنند و او مانند شیر ژیان میزند و می‌کشد و از چپ و راست می‌اندازد. او همچنان می‌غرید و می‌رزمید تا آن که لشکر از هرسو او را به محاصره خود در آورده و از کثرت جراحت سنگ و زخم شمشیر و سنان وی را از پای در آوردند و به شهادت رساندند. ⬅️ نزاع برای بریدن سر عابس پس از شهادت عابس، دشمن به طرف پیکر پاکش شتافته تا سر مقدسش را از بدن جدا کند; اما سخت به نزاع افتادند، زیرا هر یک می‌خواست خودش این کار را انجام دهد. عمربن سعد که این اختلاف را مشاهده کرد، برای قطع نزاع، خود آمد و سرعابس را از تن جداکرد. به نقل ربیع، چون سر او را بریدند، جماعتی از دلاوران هریک می خواست کشته شدن عابس را به خود نسبت دهد. عمربن سعد گفت: بی جهت نزاع نکنید؛ زیرا هیچ یک به تنهایی او را نکشته، همگی درکشتن او دست داشتید. ⬅️ پرتاب کردن سرعابس به سوی امام حسین(ع) گرچه روشن نیست عمر بن سعد از پرتاب کردن برخی سرهای شهدا به سوی امام حسین (ع) چه هدفی را دنبال می‌کرد، اما این روشن است که وی سر مقدس سه تن از شهدا را به طرف امام حسین علیه‌السلام پرتاب کرد: 1- عبدالله‌بن‌عمیر کلبی 2- عمروبن جناده 3- عابس‌بن‌ابی‌شبیب شاکری. ⬅️ پایان زندگی عابس این بود خلاصه‌ای از زندگی و راه و روش این مرد باوفا، بااخلاص و این مرد بی‌نظیر و استثنایی. آری، سلام برتو ای عابس، ای که سراسر زندگی‌ات برای ما درس اخلاق بود و راه و رسم زندگی. به آیندگان تفهیم کردی که عبادت و شب زنده‌داری بدون ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هیچ معنی و مفهومی ندارد و زندگی راهبانه‌ای که در عبادت و گوشه‌نشینی و کناره‌گیری از مردم بدون درک مسائل سیاسی زمان و شناخت ولی امر دوران خلاصه شود، جز زیان و از دست دادن ایمان چیز دیگری در برنخواهد داشت. ┄┄┄┅•🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
🥀بسم رب الحسین🥀 ✅موضوع: جناب نافع‌بن‌هلال از یاران سیدالشهدا علیه‌السلام 👈 نسب نافع‌بن‌هلال: نافع‌بن‌هلال از تیرۀ جمل، یکی از شاخه‌های قبیلۀ مَذحِج بوده و تبار یَمَنی داشته است. در منابع تاریخی با نسبت جَمَلی، بَجَلی، مُرادی و بَجَلی مرادی از او یاد شده است. (خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۶) ✍️ سوابق درخشان جناب نافع‌بن‌هلال بَجَلی یا نافع‌بن‌هلال جَمَلی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: ایشان از یاران امیرمؤمنان علی علیه‌السلام و از شهدای کربلاست. او در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان نیز شرکت داشت. گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بوده است. از ابومِخنَف نقل شده که امیرمؤمنان علی علیه‌السلام او را آیین رزم آموخته بود. (وقار شیرازی، عشره کامله، ۱۳۶۰ش، ص۴۰۲) 👈 او مجاهدی مخلص و بزرگ‌مردی از اشراف عرب، قاری قرآن، حافظ و کاتب حدیث نبوی بود و یار علوی و حسنی و حسینی به شمار می‌رفت. ✍️ وفاداری جناب نافع: شب عاشورا که امام علیه‌السلام بیعت را از یاران خود برداشت، نافع‌بن‌هلال در اوج وفاداری نکاتی را بازگو فرمود: 👈 « شما می‌دانید جدتان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، یا آنها را آن‌گونه که خود دوست داشت، تحت فرمان خود در آورد. 👈 بعضی از یاران ایشان از منافقان بودند، برای یاری به آن حضرت وعده می‌دادند و در نهان بر او نیرنگ می‌بستند.ظ 👈او را هنگام برخورد از عسل شیرین‌تر ملاقات می‌کردند، ولی پشت سر از حنظل تلخ‌تر بودند، تا اینکه خداوند متعال جان مبارکش را ستاند. 👈وضعیت پدرتان علی علیه‌السّلام نیز همین‌گونه بود. قومی برای یاری رسانیدن به او، گردش را گرفتند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین به جنگ علیه او برخاستند و قومی با او مخالفت ورزیدند تا اینکه اجلش فرا رسید و به سوی رحمت و رضوان الهی پر کشید. 👈امروز شما نزد ما همان گونه‌اید؛کسانی عهد خود شکسته‌اند و از تحت بیعت بیرون شده‌اند، پس این بیعت‌شکنی به کسی جز خودشان ضرر نمی‌رساند و خداوند بی‌نیاز از نان است. پس ما را در حالی که رشد یافتید و در سلامت هستید، به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت دهید که به خدا قسم، ما از تقدیر خداوندی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیات و بینش‌های خود رفتار می‌کنیم. هر که شما را دوست بدارد، ما به او مهر می‌ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش می‌داریم». 🏴🏴🏴🏴 ✍️ شهادت نافع‌بن‌هلال او در روز عاشورا با پرتاب تیرهایش، دوازده نفر از سپاهیان عمر سعد را کشت و بسیاری را مجروح کرد. هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشید و به صفوف لشکر دشمن حمله‌ور شد. لشکر دشمن چاره‌ کار را در حمله‌ دسته‌جمعی به او دید، پس او را محاصره کردند، هدف تیرها و سنگ‌های خود قرار دادند تا اینکه بازوان او را شکستند و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است». در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود به او گفتند: «مگر نمی‌بینی که با خود چه کرده‌ای؟» نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشته‌ام و خودم را ملامت نمی‌کنم، اگر بازوان من سالم بود، نمی‌توانستید من را اسیر کنید.» شمر شمشیر خود را از نیام کشید، نافع به او گفت: «به خدا قسم‌ ای شمر! اگر تو از مسلمانان باشی، بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خون‌های ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس می‌گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش قرار داد!» پس شمر او را به شهادت رساند. (الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۷۲) 🏴🏴🏴🏴 ☘ از خداوند متعال مسئلت داریم که ما نیز در یاری امام زمان‌مان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، همچون نافع‌بن‌هلال رضوان‌الله‌علیه باشیم. آمین...☘ گروه تحقیق و پژوهش مؤسسه نورالیقین 🏴یا رب الحسین بحق الحسین إشف صدر الحسین بظهور الحجة🏴 ✨@moassese_nooralyaghin
🥀بسم رب‌الحسین🥀 ✅موضوع: جناب ابوثمامه صائدی از یاران سیدالشهدا علیه‌السلام ⬅️عمروبن‌عبدالله‌بن‌کعب معروف به اَبوثُمامه صائدی از شهیدان کربلا و از اصحاب امام علی علیه‌السلام که در همه جنگ‌های دوران حکومت آن حضرت شرکت کرد. 👈او در قیام مسلم‌بن‌عقیل فرماندهی قبیله‌های تمیم و هَمْدان را بر عهده داشت و پس از شهادت مسلم، در مسیر راه به امام حسین علیه‌السلام پیوست. ⬅️ نسب و نام بیشتر منابع، نام ابوثمامه را عمرو نقل کرده‌اند اما برخی منابع نام‌های دیگری برای او نوشته‌اند و در ذکر برخی دیگر از مشخصات او با هم اختلاف دارند که گویا پاره‌ای از این اختلاف‌ها، معلول اشتباه کاتبان است؛ از جمله کنیه او را ابوثمامه و نامش را زیاد و عمر و نسبت او را نیز مختلف آورده‌اند، مانند صائدی، انصاری، صیداوی، صاعدی و بنوصائد که از زیرشاخه‌های قبیله هَمْدان است. برخی منابع نسب‌شناسی، نام مشخصات کامل ابوثمامه را چنین آورده‌اند: «زیادبن‌عمروبن‌عریب‌بن‌حنظلةبن دارم بن عبدالله الصائدی». ⬅️دوران امیرمومنان و امام‌حسن علیهماالسلام ابوثمامه‌ از تابعان و مشاهیر شیعه در کوفه بوده است. او از اصحاب امیرمومنان است که در همه جنگ‌های دوران حکومت آن حضرت حضور داشته است. وی را از اصحاب امام‌حسن علیه‌السلام نیز شمرده‌اند و بر اساس برخی منابع، او در مبارزات آن حضرت با معاویه شرکت داشت. ⬅️ واقعه کربلا ↩️پس از مرگ معاویه، ابوثمامه در ماجرای دعوت امام حسین علیه‌السلام شرکت داشت و در خانه سلیمان‌بن‌صُردخزاعی در کوفه حضور یافت و چون امام حسین علیه‌السلام به مکه رفت، نامه‌ای خطاب به آن حضرت به مکه فرستاد. وی هنگام مأموریت مسلم‌بن‌عقیل از سوی امام حسین در کوفه، کمک‌های مالی مردم را دریافت می‌کرد و تهیه اسلحه را بر عهده گرفت. مسلم‌بن‌عقیل پس از قیام در کوفه، فرماندهی قبیله‌های تمیم و هَمْدان را به او واگذار کرد. پس از شهادت مسلم‌بن‌عقیل تحت تعقیب ابن زیاد قرار گرفت و چند روزی در قبیله خود پنهان شد. سپس با نافع‌بن‌هلال، مخفیانه از کوفه بیرون رفت و در راه مکه به کربلا، به امام حسین پیوست و همراه آن حضرت به کربلا رفت. او در واقعه کربلا از حضور مسلحانه کثیربن‌عبدالله‌شعبی، قاصد‌ابن‌سعد، نزد امام‌حسین علیه‌السلام مانع شد و در روز عاشورا، هنگام ظهر، فرا رسیدن وقت نماز را به امام‌حسین علیه‌السلام اطلاع داد و آرزو کرد که نماز ظهر عاشورا را پیش از شهادت با امام بخواند و امام او را دعا کرد. ⬅️ شهادت وی در ظهر روز عاشورا به محضر امام عليه السلام آمد و عرض كرد:" اى اباعبدالله! جانم به فدايت، مى‌بينم اين گروه به تو نزدیک شده‌اند. به خدا سوگند! پيش از تو، من بايد كشته شوم! ولى دوست دارم چون خداوند را ملاقات مى‌كنم، اين آخرين نماز را _كه وقتش رسيده است _ با تو خوانده باشم." امام‌ عليه السلام سر به سوى آسمان برداشت و فرمود: «ذَكَّرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ! نَعَمْ، هذا أَوَّلُ وَقْتِها؛ نماز را به ياد آوردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد! آرى، اكنون اول وقت آن است. ابوثمامه صائدى آخرين نمازش را پشت سر امام شهيدان به‌جا آورد، به آن حضرت عرض كرد: «يا اباعبدالله! من تصميم گرفته‌ام كه به يارانم ملحق شوم و خوش ندارم كه زنده باشم و شما را تنها و كشته ببينم». امام اجازه داد و فرمود: «ما نيز به زودى به شما ملحق خواهيم شد». او پس از اين به ميدان شتافت و سخت به كارزار مشغول شد.  او پس از مالک‌بن‌دودان رهسپار میدان شد. وی چنین رجز می‌خواند: ✨عزاء آل المصطفی و بناته ✨علی حبس خیرالناس سبط محمد ✨عزاء لزهراءالنبی و زوجها ✨خزانة علم الله من بعد أحمد ✨عزاء لأهل الشرق و الغرب کلهم ✨و حزنا علی حبس الحسین المسدد ✨فمن مبلغٌ عنّی النبیَّ و بنته ✨بأنّ ابنکم فی مجهد‌ اَیَّ مَجهدٍ ترجمه: «تعزیت می‌گویم به آل پیامبر و دخترانش به خاطر گرفتاری سبط پیامبر که بهترین مردم است. تعزیت بر حضرت زهرا و همسرش که خزانه علم الهی بود پس از پیامبر. تعزیت بر همه مردمان مشرق و مغرب‌زمین و اندوه برای گرفتاری حسین درست‌کردار کیست رساننده این پیام از من به حضرت نبی و دخترش که فرزندتان در رنج و سختی است و چه رنج و سختی بزرگی؟». از گفتگوی او با امام حسین علیه‌السلام در کربلا که منابع تاریخی نقل کرده‌اند، برمی‌آید او آگاهانه و مشتاقانه جنگ در رکاب امام حسین علیه‌السلام و شهادت را پذیرفته بود. وی به دست قیس‌بن‌عبدالله به شهادت رسید. سماوی در ابصارالعین ادعا کرده است که قیس‌بن‌سعد پسر عمویش بود و با او دشمنی داشت و شهادت او پس از کشته شدن حربن‌یزید بوده است. موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
🥀بسم رب الحسین🥀 ⬅️تبار و نژاد عابس فرزند ابی شبیب‌بن‌شاکری است و از طایفه بنی‌شاکر شمرده می‌شود که در حقیقت تیره‌ای از طایفه همدان است. این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداری‌شان به علی (ع) بسیار مشهور است و همین اخلاص و ولایشان باعث آن همه رشادتها و فداکاری ها در جنگ صفین بود. امیرمومنان (ع) در تقدیر و ستایش از بنی‌شاکر در صفین فرمود: "لو تمت عدتهم ألفًا لعُبِد الله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت عبادت می شد." عابس از رجال شیعه، رئیس، شجاع، خطیب، عابد و متهجد بوده است و به نقل شیخ‌طوسی، یکی از یاران امام حسین (ع) که در کربلا همراه آن حضرت به شهادت رسیده است و در زیارت ناحیه و رجبیه بر او سلام داده شده. ⬅️ ویژگی‌ها و فضایل وی دلیر و مبارز، سخنور و شاعر، شب زنده‌دار و عابد، محبوب و سرشناس، حافظ قرآن، صاحب سرّ امیرالمومنان، از اصحاب امیرالمومنان در نبرد صفّین، شخصی مدیر و مدبّر، دوستدار اهل‌بیت و صبور در سختی‌ها و بصیر در امر دین و دنیا و شناخت دشمنان بود. وی را حافظ و حامل حدیث و راوی حدیث در کوفه می‌شناختند و شیعیان از وی کسب حدیث و علم می‌کردند. ⬅️همراهی با علی (ع) در جنگ صفین عشق و ولایی که عابس به اهل بیت (علیهم‌السلام) و خصوصا علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته، در جنگ صفین حضور یابد و نقش به سزایی داشته باشد. و هنگامی که با دشمن خدا در کربلا به جنگ می‌پردازد، ربیع‌بن‌تمیم همدانی به یاد دلاوری‌هایش در جنگ صفین می‌افتد و چنین می‌گوید: وقتی عابس را دیدم به طرف ما می‌آید، وی را شناختم; زیرا قبلا او را در مغازی و جنگها و خصوصا در جنگ صفین دیده بودم و از شجاع‌ترین مردم بود... ⬅️ مجروحیت از ناحیه پیشانی در جنگ بسیاری از تاریخ‌نویسان به تبعیت از طبری نوشته‌اند که بر پیشانی عابس‌بن‌ابی‌شبیب اثر ضربتی بود؛ این ضربت در جنگ صفین در رویارویی و جنگ با دشمنان خدا وارد شده است این ضربت به پیشانی عابس اصابت کرده که نشان دهنده شجاعت و دلیری این مرد بزرگ و قهرمان بوده است. ⬅️ نقش عابس در حوادث کوفه تاریخ به خوبی نشان می‌دهد که عابس از کسانی نبود که خود را از حرکت و قیام مردم در کوفه دور بدارد. او با داشتن سوابق درخشان در جنگ صفین بار دیگر با آمدن سفیر و نماینده امام حسین (ع) در کوفه به وظیفه اسلامی خود که حمایت از مسلم‌بن‌عقیل بود عمل کرد. دونکته‌ای که مورخان در این راستا ثبت کرده‌اند، عبارتند از: 1⃣سخنان پرشور در تایید مسلم پس از ورود مسلم‌بن‌عقیل به کوفه و استقرار در منزل مختاربن‌ابی‌عبیده و قرائت نامه امام‌حسین (ع) بر شیفتگان ابی‌عبدالله(ع) عابس از جای بر می‌خیزد و در آن جمعی که برای بیعت حضور پیدا کرده بودند، چنین اظهار می‌کند: اما بعد، من خبر نمی‌دهم شما را از مردم و نمی‌دانم چه در دل ایشان است و مغرور نمی‌شوم شما را به ایشان، به خدا سوگند که من خبر می‌دهم شما را از آنچه که نفس خود را برآن آماده کرده‌ام، به خدا قسم که جواب دهم شما را هرگاه مرا بخوانید و کارزار خواهم کرد، البته با دشمنان شما. و پیوسته در یاری شما شمشیر می‌زنم تا خدا را ملاقات کنم و مزد از کسی نخواهم جز از خدا. این سخن چنان در دیگران اثر گذاشت که بلافاصله حبیب‌بن‌مظاهر از جای برخاسته، سخنان عابس را چنین تایید می‌کند: خدا تو را رحمت کند ای عابس، همانا آنچه را در دل داشتی، به بیان کوتاهی ادا کردی، قسم به خدا، من نیز با تو هم عقیده‌ام. اين‌گونه سخنرانى عابس در برابر مسلم در آن انجمن:  👈هم خدمت به مافوق است و هم به مادون 👈و هم به همگان وظيفه مى‌آموزد و زبان به دهان آنان مى‌گذارد، دستور به آن‌ها مى‌دهد و حرارت مى‌بخشد. براى مافوق همين‌گونه سخن، كار چندين داعى و مبلّغ را انجام مى‌دهد. 2⃣ پیک مسلم به امام حسین(ع) نقش دوم عابس‌بن‌ابی‌شبیب این بود که وی ماموریت یافت، نامه حضرت مسلم‌بن‌عقیل را که درباره اوضاع کوفه و بیعت آنها نوشته بود، به مکه خدمت امام حسین (ع) ببرد. عابس در مکه ماند و با کاروان امام حسین (ع) بود تا همراه آن حضرت وارد کربلا شد. ⬅️ نقش عابس در کربلا همان‌گونه که از بیانات عابس‌بن‌ابی‌شبیب پیدا بود، وی خود را آماده فداکاری و جانبازی در راه سبط پیامبر و تحقق آرمان‌های آن حضرت کرد. بدین‌جهت دست از همه چیز شسته و با حضرت به کربلا رفت تا این عقیده راسخ را به اثبات برساند و جانش را فدای ابی‌عبدالله (ع) کند. ┄┄┄┅•🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
⬅️ تشویق عابس از شوذب در روز عاشورا شوذب (آزاد شده عابس) را که همراه خود به کربلا آورده بود مخاطب قرار داده، می‌گوید: ای شوذب! امروز چه در خاطر داری؟ شوذب گفت: می‌خواهی چه در خاطر داشته باشم؟ قصد کرده‌ام با تو در رکاب پسر پیامبرخدا (ص) مبارزه کنم تا کشته شوم. عابس گفت:گمان من هم به تو همین بود. اينك به نزد ابى‌عبدالله (عليه السلام) برو تا تو را به حساب آورد و من نيز در ثواب شهادت تو شريك باشم، و اگر هر كس ديگرى از عزيزانم نزدم بود، دوست داشتم كه قبل از من به شهادت برسد تا در اجر شهادتشان شريک باشم، امروز روز تحصيل ثواب است و بعد از اين عملى نخواهيم داشت. شوذب خدمت حضرت شتافت و پس از رخصت میدان رفتن، سلام وداع گفته، روانه میدان شد و جنگید تا به فیض شهادت نائل آمد. ⬅️ آخرین دیدار و آخرین سخن با معشوق پس از شهادت شوذب، عابس‌بن‌ابی‌شبیب نزد امام شتافته، نخست سلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریده‌ای چه نزدیک و دور، چه خویش و بیگانه در روی زمین در نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم و کشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمی‌کردم و آن را به پایان می‌رسانیدم. آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بردین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد. ⬅️ عابس در میدان نبرد هنگامی که عابس‌بن‌ابی‌شبیب پا به میدان نبرد گذارد در حالی که ضربتی بر پیشانی او رسیده بود، ربیع‌بن‌تمیم که مردی از لشکر عمربن‌سعد بود. تا نگاهش به عابس افتاد، بی‌درنگ او را شناخت و چون سابقه دلاوری‌های او را از جنگ صفین در ذهن داشت بی‌اختیار فریاد زد: این شیر شیران است، این عابس‌بن‌ابی‌شبیب است. هیچ کس به جنگ او نرود و گرنه از جنگ او به سلامت نرهد. علامه مجلسی اضافه می‌کند: عابس فریاد می کشید:« آیا مردی نیست که به جنگ من بیاید؟» لشکرابن‌سعد همچنان از نزدیک شدن به او خودداری می‌کرد، این کار بر ابن‌سعد ناگوار آمد. بدین جهت، فریاد کشید: او را سنگ‌باران کنید. سپاه به دستور او از هرسو عابس را سنگ‌باران کردند. عابس که چنین دید زره از تن دور کرد و کلاه خود را ازسر بیفکند. شمشیر به دست، مردانه وارد کارزار شد. ربیع گوید: چون چنین دیدم، به عابس گفتم: آیا پرهیز نمی‌کنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگ سربرهنه‌ای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوست به دوست برسد، آسان است. ربیع می‌گوید: به خدا قسم می‌دیدم که عابس به هر طرف که حمله می‌کرد، زیاده از دویست تن از پیش او می‌گریختند و بر روی یکدیگر می‌ریختند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار می‌کنند و او مانند شیر ژیان میزند و می‌کشد و از چپ و راست می‌اندازد. او همچنان می‌غرید و می‌رزمید تا آن که لشکر از هرسو او را به محاصره خود در آورده و از کثرت جراحت سنگ و زخم شمشیر و سنان وی را از پای در آوردند و به شهادت رساندند. ⬅️ نزاع برای بریدن سر عابس پس از شهادت عابس، دشمن به طرف پیکر پاکش شتافته تا سر مقدسش را از بدن جدا کند; اما سخت به نزاع افتادند، زیرا هر یک می‌خواست خودش این کار را انجام دهد. عمربن سعد که این اختلاف را مشاهده کرد، برای قطع نزاع، خود آمد و سرعابس را از تن جداکرد. به نقل ربیع، چون سر او را بریدند، جماعتی از دلاوران هریک می خواست کشته شدن عابس را به خود نسبت دهد. عمربن سعد گفت: بی جهت نزاع نکنید؛ زیرا هیچ یک به تنهایی او را نکشته، همگی درکشتن او دست داشتید. ⬅️ پرتاب کردن سرعابس به سوی امام حسین(ع) گرچه روشن نیست عمر بن سعد از پرتاب کردن برخی سرهای شهدا به سوی امام حسین (ع) چه هدفی را دنبال می‌کرد، اما این روشن است که وی سر مقدس سه تن از شهدا را به طرف امام حسین علیه‌السلام پرتاب کرد: 1- عبدالله‌بن‌عمیر کلبی 2- عمروبن جناده 3- عابس‌بن‌ابی‌شبیب شاکری. ⬅️ پایان زندگی عابس این بود خلاصه‌ای از زندگی و راه و روش این مرد باوفا، بااخلاص و این مرد بی‌نظیر و استثنایی. آری، سلام برتو ای عابس، ای که سراسر زندگی‌ات برای ما درس اخلاق بود و راه و رسم زندگی. به آیندگان تفهیم کردی که عبادت و شب زنده‌داری بدون ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هیچ معنی و مفهومی ندارد و زندگی راهبانه‌ای که در عبادت و گوشه‌نشینی و کناره‌گیری از مردم بدون درک مسائل سیاسی زمان و شناخت ولی امر دوران خلاصه شود، جز زیان و از دست دادن ایمان چیز دیگری در برنخواهد داشت. ┄┄┄┅•🏴✻🏴••┅┄┄┄ موسسه نورالیقین مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی @moassese_nooralyaghin
*•═•••◈﷽◈•••═•* ◀️حَجّاج بْن مَسْروق مَذْحِجی جُعْفی از یاران امام علی(ع) و امام حسین(ع) که در واقعه عاشورا شهید شد. برخی منابع او را مؤذن امام در مسیر حرکت از مکه تا کربلا خوانده‌اند و به گفته برخی رکاب دار آن حضرت بوده است. 👈 قبل از عاشورا «حجاج» پسر «مسروق جعفی» از قبیله «مذحج» از شیعیان مشهور امیرمومنان علیه السلام است. چون باخبر شد که امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه حرکت کرده است، رهسپار مکه شد و به آن حضرت پیوست. وی مردی کثیرالصلوة و کثیرالصوم، قاری قرآن و حافظ آن بود. جُعفی منسوب به جعفی بن سعد، عشیره‌ای از «مذحج» و از عرب قحطان (یمن و عرب جنوب) است. عرب قحطانی به مردم عرب گفته می‌شود که دارای اصالت یمنی باشند. ⬅️در منزل ذو حُسَم که کاروان امام با سپاه کوفه به فرماندهی حر بن یزید ریاحی برخورد کرد، هنگام ظهر امام به حجاج بن مسروق فرمود اذان بگوید. ⬅️ در «قصر بنی مقاتل» که بیستمین منزل در راه کربلاست، امام، خیمه‎ای برافراشته دید. فرمودند: این از آن کیست؟ پاسخ داده شد که آن برای «عبیدالله بن حر جعفی» از اهالی کوفه است! حسین (ع) مردی از یارانش را که بنا به نقل اکثر روایات “حجاج بن مسروق جعفی” بود نزد او فرستاد تا او را خدمت آن حضرت آورد. حجاج نزد عبیدالله رفت و گفت: خداوند کرامتی بر تو روزی کرده، اگر قابل باشی! اینکه حسین بن علی (ع) به اینجا آمده و تو را به یاری خود می‌خواند. عبیدالله می‌گوید: والله من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین آنجا بیاید و من آنجا باشم زیرا بسیاری از مردم را می‌دیدم که برای جنگ با او آماده می‌شدند و چون مسلما می‌دانم که حسین در این جنگ کشته می‌شود و من قادر بر یاری او نیستم لذا می‌خواهم که نه او مرا ببیند و نه من او را ببینم.   ┄┄┄┅••✻••┅┄┄┄ 👈در روز عاشورا حجاج، در روز عاشورا از امام حسین(ع) اجازه گرفت و به میدان رفت. پس از مدتی در حالی که بدنش آغشته به خون بود بازگشت و خطاب به امام این شعر را خواند: أَقْدِمْ حُسَیْناً هادِیاً مَهْدِیّا الْیَوْمَ تَلْقی جَدَّکَ النَبِیّا ثُمَّ أَباکَ ذَا الْعَلا عَلِیّا وَالْحَسَنَ الْخَیْرَ الرِّضَی الّوَلِیّا وَذَا الْجَناحَیْنِ الْفَتَی الکَمِیّا وَاسَدَ اللَّه الشَّهیدَ الْحَیّا ای حسین، ای رهبر هدایت یافته پیش آی، امروز جدّت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و پدرت علی علیه السلام، امام حسن، جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا را ملاقات خواهی نمود. 👈در این که برخی از یاران قدری می‎جنگیده اند و سپس باز به سوی امام باز می‎گشته‎اند، سری نهفته است؛ از جمله: ۱- علاقه وافر نسبت به امام، آنها را به مرکز و قطب عشق فرا می‎خواند؛ ۲- این بازگشت را برای تجدید عهد و میثاق انجام می‎دادند؛ ۳- تجدید قوا با رویت امام را آرزو می‎کردند که برآورده می‎شد؛ مرحوم محدث قمی در منتهی الامال فرموده: حجاج بیست و پنج نفر از لشگر دشمن را بخاک هلاکت افکند صف دشمن بسته شد و لشگریان از ضرب تیغش به تنگ آمدند بناچار از دور و نزدیک تیر بارانش نمودند آن شیر دل رجز را اعاده کرد و کارزار سختی نمود تا از کثرت زخم و خستگی مفرط از پای در آمد آن روباه صفتان حال را که چنین دیدند دورش را احاطه کرده با نوک سنان بدن مبارکش را سوراخ سوراخ و با شمشیر پاره پاره و قطعه قطعه کردند رحمة الله علیه. 🏴یارب الحسین بحق الحسین إشف صدر الحسین بظهور الحجة🏴 @moassese_nooralyaghi