دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
در مسجدالاجابه نشستیم پیش هم
نزدیک صحن دلشدگان، پای منبری
قرآن کنار پنجرهها بود و میوزید
بوی گل محمدی از پشت هر دری
وقتی شدیم همنفس و گرم گفتوگو
پر میکشید شعر به آغوش دفتری
در چشم او صلیب، چراغ هدایتش
در چشم من ولایت ماه منوری
از آیهی مباهله با من کمی بگو
از واژههای نور، به جان پیمبری
ـ بیشک پیمبر، «أنفسنا» را صریح گفت:
غیر از علی برادر من نیست دیگری
أبناءنا و أنفسنا و نساءنا
روح پیمبرند به هر شأن و باوری
نجرانیان به عجز، پی صلح آمدند
خود را گره زدند به تقدیر بهتری
روح مسیح، همنفس پیک صلح بود
صلحی که نامهای است به پای کبوتری...
□
نزدیک ظهر بود که شعرم تمام شد
وقت اذان شنیده شد الله اکبری...
#علی_اصغر_شیری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
در مسجدالاجابه نشستیم پیش هم
نزدیک صحن دلشدگان، پای منبری
قرآن کنار پنجرهها بود و میوزید
بوی گل محمدی از پشت هر دری
وقتی شدیم همنفس و گرم گفتوگو
پر میکشید شعر به آغوش دفتری
در چشم او صلیب، چراغ هدایتش
در چشم من ولایت ماه منوری
از آیهی مباهله با من کمی بگو
از واژههای نور، به جان پیمبری
ـ بیشک پیمبر، «أنفسنا» را صریح گفت:
غیر از علی برادر من نیست دیگری
أبناءنا و أنفسنا و نساءنا
روح پیمبرند به هر شأن و باوری
نجرانیان به عجز، پی صلح آمدند
خود را گره زدند به تقدیر بهتری
روح مسیح، همنفس پیک صلح بود
صلحی که نامهای است به پای کبوتری...
□
نزدیک ظهر بود که شعرم تمام شد
وقت اذان شنیده شد الله اکبری...
#علی_اصغر_شیری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛
https://eitaa.com/mobahelerey