eitaa logo
کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات
26.7هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
9.9هزار ویدیو
242 فایل
پاسخگویی به شبهات وشایعات ومباحث دینی مدعیان دروغین وعرفانهای کاذب مدیر کانال👇 @sollemassama ارسال شبهه👇 @sollemassama کانال خبری ما @news_revolution 👇 ادمین تبادل وتبلیغ @F_Gh14 👇کانال پرسمان‌دینی ما @porseman_onlin
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳 مقتل حربن یزید ریاحی 🔲 مفتاح کربلا ◾️اذن ورود ‌به محرم؛ از حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) ▪️اولین شهید در رکاب امام حسین(علیه السلام ) در کربلا، جناب حر بود که با نام و ادب در برابر ناموس الهی، فاطمه زهرا (سلام الله علیها )نجات پیدا کرد. ▪️اذن دخول در میکده ی حسین(علیه السلام)را باید از بی بی دو عالم، حضرت مادر گرفت. اذن ولایت علی(علیه السلام) در دستان فاطمه کبری (سلام الله علیها) است. اذن عشق حسین(علیه السلام) هم به دستان مادرشان فاطمه(سلام الله علیها) است. ▪️همین عشق و محبت به دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) حر را خرید و نزد حسین(علیه السلام ) شفاعت کرد. تا جاییکه حر، در زمره ی اصحاب الحسین(علیه السلام) و جزو کربلاییان جای گرفت. ✔️ پس ما هم به اقتدای جناب حر ، در خانه مادر عالم می رویم و اذن شفاعت میگیریم. ◾️کاش ذره ای از غیرت و ادب و وفای حر، در بدن آن نا نجیبانی بود، که درب خانه فاطمه (سلام الله علیها)را به آتش کشیدند. ▪️ خانم أم سلمه می‌گوید: روزی از روزهایی که فاطمه (سلام الله علیها ) دختر رسول (خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) در مریضی سخت خود بسر می‌برد-پس از آنکه علی بن ابی طالب(علیه السلام ) برای انجام کارهای خود از خانه خارج شد-به من گفت: مقداری آب برای غسل کردن برایم آماده کن! ▪️أم سلمه می‌گوید: آب برای غسل کردن آماده کردم! پس فاطمه(سلام الله علیها ) شروع به شستشو و غسل نمود، آن هم با بهترین صورت غسل کردنی که من از او دیدم! سپس فرمود: بهترین لباس مرا حاضر کن!ام سلمه گوید: لباس را آوردم، آنرا پوشید. ▪️سپس به اطاق خود رفت و فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن پس بستر او را آوردم و پهن نمودم!! فرمود:اسماء تو هم بیرون برو، دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن، اگر جوابت را دادم که هیچ وگرنه، آن وقت برو بچه ها و همسرم را خبر کن. ▪️اسماء می گوید: دقایقی بعد هر چه صدا زدم، دیدم که فاطمه(سلام الله علیها ) جواب نمی دهد. صدا زدم :ای دختر پیامبر! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وانکبَّتْ علیها»خودش را انداخت و گفت فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان. ▪️همین طور که اشک می ریخت نقل دارد: «فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ» دید دو تا آقازادۀ زهرا(سلام الله علیها)وارد اتاق شده اند،، امام حسن(علیه السلام ) خودش را انداخت روی سینه مادر: ✨«یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی» 🔅 مادر! با من سخن بگو!قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود. امام حسین(علیه السلام ) صورت را به کف پای مادر گذاشت: ✨«وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ» 🔅مادر! من حسینم، مادر با من سخن بگو پیش از آن که جان دهم. ▪️اسماء آقازاده ها را بلند کرد، گفت: بروید پدرتان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را خبر کنید. دوان دوان به سمت مسجد آمدند. ▪️همین که گفتند: ✨«یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا» 🔅 بابا! بی مادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندیده بود. قهرمان احد است، قهرمان خندق و خیبر است. ▪️ اما تعبیر نقل این است: ✨ «فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ» 🔅 روی زمین افتاد و از حال رفت قدری آب به سر و صورتش زدند تا چشمانش را باز کرد، فرمود: ✨«بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ» 🔅 فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم؟ دیگر غصه های دلم را با چه کسی بگویم؟ .....آجرک الله یا بقیه الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 📓مقتل الزهرا ص69 بحارالانوار، ج 43 ص 186 کشف الغمه، ج1 ص 500 منتهی الامال ص193 ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ص53 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳ورود کاروان آل الله به کربلا: ▪️... «حتّی بَلَغَ کَربلا قال: مَا إسمُ هَذهِ الأرض»تا وارد کربلا شدند، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: نام این زمین چیست؟ «وَ قیلَ کَربلا» گفته شد: کربلا! حضرت فرمودند: ✨« اللَّهُمَّ إنّی أعُوذُ بِکَ مِن کَربٍ وَ بَلا» خدایا به تو پناه می برم از اندوه و بلا. ▪️ثم قال: ✨« هذا موضع كرب و بلاء انزلوا هاهنا»، از ناقه ها پایین بیایید. اینجا همان جایی که فرزندانمان یک به یک شهید می شوند و خیام ما را آتش می زنند؛ این جا موضع كرب و بلاء است.... ⚜️ كربلاء لا زِلتَ كرباً وَ بَلا ⚜️ما لقَي عِندَكَ آلُ المُصطفَى‏ ⚜️كم عَلى تربَك لمَّا صَرَعوُا ⚜️ من دَمٍ سالٍ وَ مِن دمعٍ جَرى‏ ▪️امير المؤمنين(علیه السلام) در جنگ صفین از مسیر كربلا عبور می کردند. هنگامی که به کربلا رسیدند، ايستادند و از اسب پياده شدند و بر روی زمین کربلا راه مي رفتند و دور محلي مي چرخيدند و می گریستند. اصحاب پريشان شده و علت را جویا شدند. ▪️ حضرت فرمودند: ✨ «هاهُنا مَصارعُ العشَّاق و مُناخُ الرکاب هذا مناخ ركابهم ، وهذا ملقى رحالهم ، ههنا مراق دمائهم ، طوبى لك من تربة عليها تراق دماء الاحبة. » ✨ ايـنجـا محـل فرود آمـدن سواران و قتلگاه عاشقان است ،اینجا مرکبهایشان بر زمین میخوابد،اینجا محل بار افکندنشان است و اینجا خونهایشان ریخته میشود،خوشا به حال تو ای خاکی که خون دوستان روی تو ریخته میشود. ⚜️کربلا ای وادی قالوا بلی کربلا ای قبله ی اهل ولا⚜️ 📚بحار الانوار ج 45 ص 249 مقتل الحسین ابن اعثم کوفی ص 77 🔳 اصحاب الحسین(علیه السلام) در کربلا: ➖ پیرغلامان امام حسین(علیه السلام): «حبیب ین مظاهراسدی و مسلم بن عوسجه» ✨السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن ِ✨ ▪️امشب دست به دامان اصحاب الحسین می شویم. همان کسانی که به مقام عظمای حلَّت بفناء الحسین(علیه السلام) رسیدند. مقامی که خود حق تعالی در حدیث قدسی زیارت عاشورا به آن ها سلام می فرستد. که: ✨السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ.✨ ▪️از جناب زهیر بگوییم یا از عابس، از حبیب بگوییم یا از مسلم. همه پروانه وار دور شمع حسین(علیه السلام) می گشتند. اما این معاشقه ای بین دو پیر غلام حسین(علیه السلام)،حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در روز عاشورا است. ▪️صاحب مهيج الاحزان، فرموده كه: حبیب مردي بود كهن سال، و به خدمت جناب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيده بود و هم به ملازمت اميرالمؤمنين(علیه السلام) مشرف شده بود. و گفته كه بعضي ذكر كرده اند كه آن پير سعادتمند تمام حضرت قرآن را حفظ داشت و مفسر حضرت قرآن بود و شبها خواب نكردي و از سر شب تا صبح حضرت قرآن را ختم كردي و اميرالمؤمنین(علیه السلام) علم منايا و بلايا را به او تعليم فرموده بود. 📚اکلیل المصایب ص 483 ➖نامه دعوت امام حسین(علیه السلام) به حبیب بن مظاهر: ▪️امام حسین(علیه السلام) تنها نامه ای را که از کوفه پاسخ گو بودند نامه پیرغلامش حبیب بود که به او گفتند: ✨مـن الـحـسین بن علی بن ابی طالب الى الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر✨ اما بعد: ✨یاحبیب، فانت تـعـلـم قـرابتنا من رسول الله(صلی الله علیه و آله )و انت اعرف بنا من غیرك، و انت ذوشیمة و غیرة فلا تبخل علینا بنفسك، یجازیك رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم القیامة.✨ 📜از حسین بن على(علیه السلام) به مرد فقیه، حبیب بن مظاهر: ✨اى حبیب! قرابت ما را با پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى‌دانى و تو بهتر از دیگران ما را مى‌شناسى و شخص آزادمرد و غیرتمندى هستى. از جان خود بر ما مضایقه مكن، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد. 📚معالی السبطین ج1ص228 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🔳 لبَّیک اللهُمَّ لَبَّیک ➖حرکت به کربلا ▪️مسلم بن عَوسَجه و حبيب بن مظاهر هر دو پيرمرد و از يك طايفه يعني از بني اسد بودند و در كوفه زندگي مي‌كردند. اين دو نفر در بيعت گرفتن از مردم براي حضرت مسلم(علیه السلام) بسيار كوشيدند. مسلم بن عوسجه بعد از شهادت حضرت مسلم، همچنان مخفیانه می زیست؛ تا اینکه خبر ورود امام(علیه السلام) به کربلا در میان مردم کوفه منتشر شد. ▪️ حبیب بن مظاهر از خانه بیرون آمد. مسلم بن عوسجه را بر در مغازه عطاری دید که ایستاده است. حبیب پرسید: برای چه ایستاده ای؟ گفت: می خواهم حنا بخرم و خضاب کنم! حبیب گفت: مگر نمی دانی که امام حسین(علیه السلام) وارد کربلا شده، بشتاب تا خود را به آن حضرت برسانیم و او را یاری کنیم. مسلم بن عوسجه با شنیدن این خبر سر از پا نشناخت. بدون درنگ آماده سفر کربلا شد و به همراه حبیب بن مظاهر به سرعت به قافله حسینی پیوست. سپس اين دو نفر پنهاني خود را به كربلا رساندند. 📚معالی السبطین ج1ص372 فرسان الهیجاء ج1ص92 الوقایع و الحوادث ج2ص99 ▪️فزونى سپاه دشمن و نیروى اندک محدود برادر بیش از همه، قلب زینب (سلام الله علیها) را آماج دردها و غصه هاى فراوان مى کرد، و بدین جهت چون روز ششم محرم حبیب بن مظاهر به یارى حسین (علیه السلام) به کربلا آمد، و دختر امیرالمؤمنین (سلام الله علیها) از این فداکارى باخبر گشت، به حبیب پیغام دادند: ✨سلام مرا به حبیب برسانید✨ چون این پیغام به حبیب رسید، بر روى خاک کربلا نشست و مشتى از آن برداشته بر سرو صورت خویش ریخت و گفت: ⚡️ خاکم بر سر! سختى کار بی بی زینب(سلام الله علیها)به جایى رسیده است که به مثل من سلام مى رساند!! ⚡️ ▪️شب عاشورا شد. حبیب برای قرار دل بی قرار عقیله بنی هاشم، زینب(سلام الله علیها)همه اصحاب را جمع نمود و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: ⚡️ «ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا(ص) این شمشیرهای جوانمردان شماست که سوگند یاد کرده‎اند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزه‎های جوانان شماست که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینه‎های دشمن فرو کنند» 📚 فرسان الهیجاء؛ ج 1، ص 92 سیماى زینب کبرى ، ص 89 مقتل الحسین مقرم صص 262،263 ➖وصیت مسلم بن عوسجه به حبیب: ▪️در روز عاشورا بعد از اینکه مسلم بن عوسجه جنگ نمایانی کرد ، غبار شديدى صحنه را فرا گرفت. هنوز غبار ننشسته بود كه همگان مشاهده كردند مسلم بن عوسجه بر زمين افتاده درحالى كه هنوز رمقى در وى مى باشد حسين(عليه السّلام) بسوى او رفت درحالى كه حبيب بن مظاهر او را همراهى مى كرد. حسين(عليه السّلام) فرمود: اى مسلم! خدا تو را رحمت كند، «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا» ▪️حبيب به وى نزديك شد و به او گفت: ⚡️عز علي مصرعك يا مسلم ابشر بالجنة⚡️ اى مسلم شهادت تو بر من سخت است، بشارت باد تو را به بهشت! مسلم با صدايى ضعيف گفت: ⚡️بشرك الله بخير ،خداوند تو را به خير بشارت دهد.⚡️ حبيب گفت: ⚡️ لولا اني أعلم أني في اثرك لاحق بك من ساعتي هذه لاحببت أن توصيني بكل ما اهمك حتي أحفظك في كل ذلك بما أنت أهل له في القرابة والدين⚡️ مى دانم كه من هم به دنبال تو هستم و الا دوست داشتم، تو را به اين مرد سفارش مى كنم كه مبادا بعد از او از دنيا بروى. ▪️حبيب گفت: ⚡️بل أنا قال: أفعل ورب الكعبة⚡️ قسم به خداى كعبه كه سفارش تو را عمل خواهم ساخت. ⚡️فما كان بأسرع من أن مات في ايديهم⚡️ در اين هنگام روح او پرواز كرد. و كنيز او فرياد مى زد: وا مسلماه! وا سيّداه! 📚 مقتل مقرم ص 203 و 204 ترجمه نفس المهموم ص 341 لهوف ص 102 مقتل ابی مخنف ص 108،258 ❇️ عشق یکطرفه نیست، فقط اصحاب الحسین، عاشق حسین(علیه السلام) نبودند، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بیشتر عاشق اصحابش است. ▪️ظهر عاشورا که حسین(علیه السلام) تنها شده بود، وقتی از خیام به سمت میدان می رفت آخرین وداعش را کرده بود، آمد بالای تپه، فرمودند: ✨لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّة إلاَّ بِاللهِ العَلیِّ العَظیم، یک دوری در میدان زد، نگاهی به چپ و راست کرد و فرمودند: ✨یا مسلم بن عقیل، و یا هانی بن عروة، یا زهیر یا بریر! لِمَ أنادیکُم وَ لَم تُجیبوُنی!!؟؟ ای مسلم بن عقیل و ای هانی بن عروه ،ای زهیر،ای بریر ! چرا شما را صدا میکنم و جواب مرا نمیدهید؟!!! 📚معالی السبطین ج1ص372 فرسان الهیجاء ج1ص92 الوقایع و الحوادث ج2ص99 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳 مقتل اصحاب الحسین (علیه السلام)،پیرغلامان امام حسین(علیه السلام): «حبیب بن مظاهراسدی و مسلم بن عوسجه» ✨السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن ِ✨ ▪️امشب دست به دامان اصحاب الحسین می شویم. همان کسانی که به مقام عظمای حلَّت بفناء الحسین(علیه السلام) رسیدند. مقامی که خود حق تعالی در حدیث قدسی زیارت عاشورا به آن ها سلام می فرستد. که: ✨السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ.✨ ▪️از جناب زهیر بگوییم یا از عابس، از حبیب بگوییم یا از مسلم. همه پروانه وار دور شمع حسین(علیه السلام) می گشتند. ▪️حضرت حسین (علیه السلام) هنگامی که وارد کربلا شدند ، نامه ای به اهل کوفه به طور عام و نامه ای ویژه به این مضمون برای حبیب بن مظاهر نوشتند : ✨بسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم مِنْ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی الیَ الرَّجُل الفَقیه حَبیبِ بْنِ مَظَاهِرِ الأسَدی ، أمّا بَعْد فَقَدْ نَزَلْنٰا کَرْبَلَا وَ انْتَ تَعْلَمْ قرَابَتی مِنْ رَسُولِ اللّهِ فَاِنْ ارَدْتَ نُصرَتَنا فَاقْدِمْ الَیْنَا عَاجِلاً . 🔅بنام خدای رحمان رحیم .از حسین بن علی به آن مرد فقیه فهیم حبیب بن مظاهر اسدی ، ما در کربلا اقامت گرفته ایم ، تو نزدیکی مرا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) می دانی ، اگر قصد یاری ما را داری به سرعت به سوی ما بشتاب . ▪️حبیب پس از خواندن نامه با عبور از مقدماتی که بیشتر جنبه حفظ اسرار و تقوای سیاسی داشت به همسرش گفت : 《مطمئن باش که این محاسن سپیدم را در یاری و نصرت حسین به خون گلویم رنگین خواهم کرد》 . سپس از خانه بیرون شد که راه فرار از کوفه را به دور از چشم دشمن ارزیابی کند . ▪️در مسیر راه با مسلم بن عوسجه مصادف شد که می خواهد از مغازه عطاری جهت خضاب محاسن خود حنا بخرد . ➖حبیب گفت : ای مسلم ! مگر خبر نداری که مولایمان حسین (علیه السلام) به سرزمین کربلا وارد شده بیا به یاری او بشتابیم . مسلم بن عوسجه بی درنگ مهیای خارج شدن از کوفه شد ! ▪️حبیب بن مظاهر، این پیرمرد عارف و آگاه، پس از شهادت مسلم، مصمم بود به هر قیمت خود را به کاروان کربلا برساند. شب به راه می افتاد و روز استراحت می کرد تا در بند مأموران ابن زیاد(لعنه الله علیه) اسیر نشود. سرانجام، روز هفتم ماه محرّم، در کربلا به کاروان امام حسین (علیه السلام) پیوست. ▪️وقتی حبیب و مسلم به کربلا رسیدند،یاران حسین(علیه السلام ) به استقبال حبیب شتافتند . ▪️علیا مخدره زینب کبری(سلام الله علیها ) پرسید : ✨چه خبر است که یاران به هم برآمده اند ؟ گفتند : حبیب بن مظاهر به یاری شما آمده است .حضرت فرمودند: ✨ سلام مرا به حبیب برسانید . ▪️چون سلام زینب کبری(سلام الله علیها ) را به حبیب رسانیدند ، حبیب کفی از خاک برگرفت و بر فرق خود پاشید و گفت : من کیستم که دختر کبرای امیر عرب به من سلام رساند ! ! 📓ابصار العین، ص 57 معالی السبطین ج 1ص372 نهج الشهاده ص66 ارشاد مفید، ج2 صص34و35 فرسان الهیجاء ج1ص91 منتخب التواریخ ص278 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔲مقتل جناب مسلم بن عوسجه: ▪️روز عاشورا عمرو بن حجاج(لعنه الله علیه ) نزديك اصحاب امام حسين(عليه السلام) آمد و فرياد زد: ➖ اى اهل كوفه! مواظب اطاعت و جمعيت خود باشيد. راجع به قتل شخصى كه از دين خارج و با امام خويش يعنى يزيد(لعنه الله علیه) مخالفت كرده شك و ترديد نداشته باشيد. ➖امام فرمودند: ⚜️يا عمرو بن الحجاج اعلي تحرض الناس انحن مرقنا وانتم ثبتم عليه؟ آيا مردم را عليه ما تحريك مينمائى؟ آيا ما از دين خارج شده ايم و شما در دين ثابت مانده ايد؟ ⚜️اما والله لتعلمن لو قد قبضت ارواحكم ومتم علي اعمالكم ابنا مرق من هو أولي بصلي النار؟ بخدا قسم شما حتما ميدانيد چه كسى از دين خارج شده و چه شخصى مستحق آتش دوزخ است. ▪️سپس عمرو بن حجاج (لعنه الله علیه) از طرف فرات به ميمنه لشكر امام حسين (عليه السلام) حمله كرد، و بقدر يك ساعت در زد و خورد بودند، اثر اين زد و خورد از پا در آمدن مسلم بن عوسجه بود. هنگامى كه عمرو بن حجاج بازگشت و گرد و غبار بر طرف شد ديدند مسلم بن عوسجه از پا در آمده است.امام حسين(علیه السلام) با حبيب بن مظاهر بسوى مسلم بن عوسجه شتافتند. 🔲 معاشقه ای بین دو پیر غلام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا: ▪️هنگامی که حبیب با حضرت حسین (علیه السلام) بر سر مسلم بن عوسجه آمدند ، او را رمقی در بدن بود. ▪️امام فرمودند: ✨ رحِمَکَ اللهُ یا مُسلِمُ، فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلُو تَبدِیلاً. 🔅خدا تو را رحمت کند ای مسلم، بعضی پیمان خود را به پایان رساندند، و بعضی در انتظار آنند، و هیچگونه تغییری در پیمان خود نداده اند. ➖حبیب نزدیک پیکر به خون آغشته مسلم آمد و گفت: ✨عزَّ عَلَیَّ مِصرَعُکَ یا مُسلِمُ، اَبشِر بِالجَّنَهِ 🔅پیکر به خون غلطیده تو بر من سخت ناگوار است، بهشت بر تو بشارت باد. ➖مسلم با صدایی ضعیف گفت : ✨بشَّرَکَ اللّه بِخَیْر . 🔅خدا تو را به خیر مژده دهد . ➖حبیب گفت : اگر نبود که ساعت دیگر به تو ملحق می شوم یقیناً دوست داشتم که اگر وصیتی داری با من در میان بگذاری ! که من با جان و دل در انجام آن کوشش لازم نمایم . ➖مسلم به سوی امام اشاره کرد و گفت : ✨ اوصیِیک َبِهذا. 🔅وصیت من با تو این است که از یاری این غریب دست باز نداری ! ➖حبیب گفت : ✨افعَلُ وَ رَبِّ الکَعبَهِ 🔅 به پروردگار کعبه جز این عمل نکنم و دیده ات را به اجرای این وصیت روشن سازم . ▪️پس از اين گفتگوها مسلم بن عوسجه شهيد شد، رحمت خدا بر او باد. 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳 مقتل اصحاب الحسین (علیه السلام)،پیرغلامان امام حسین(علیه السلام): 🔲 مقتل جناب حبیب : ▪️ظهر عاشورا، امام حسین (علیه السلام) برای به جا آوردن آخرین نماز، مهلت خواست. ➖حصین بن تمیم، از نیروهای خبیث دشمن، فریاد زد: حسین! نماز تو که پذیرفته نیست. ➖حبیب بن مظاهر از این اهانت خشمگین شد و در پاسخ آن مرد گفت: خیال کرده ای که نماز خاندان پیامبر پذیرفته نیست، ولی نماز تو پذیرفته است، ای الاغ، سپس به یکدیگر حمله کردند. ▪️ حبیب بن مظاهر با شمشیر بر سر اسب حصین بن تمیم زد که اسب بر زمین افتاد و سوارش را هم بر زمین کوبید. دوستانش بی درنگ شتافتند و او را از چنگ حبیب بن مظاهر خلاص کردند. ▪️ حبیب خطاب به آنان چنین گفت: 《ای بدترین قوم از نظر نام و نیرو، سوگند می خورم اگر ما به اندازه شما یا جزئی از شما بودیم، از بیم شمشیرهای ما فرار می کردید و دشت را رها می ساختید.》 حبیب بن مظاهر در میدان جنگ، این گونه رجز می خواند: ⚜️انا حبیب و ابی مظاهر فارس هیجاء و حرب تسعر «من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکّه سوار میدان جنگم. ⚜️انتم اعد عده و اکثر ونحن اوفی منکم و اصبر شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، ما از شما مقاوم تر و وفادارتریم. ⚜️و نحن اعلی حجه و اظهر حقا و اتقی منکم و اعذر حجت و دلیل ما برتر و منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم». ▪️حبیب بن مظاهر، در 75 سالگی همچون قهرمانان شمشیر می زد و 62 نفر از افراد دشمن را به درک فرستاد. تا اینکه با شمشیر و نیزه بدیل بن مریم عقفانی(لعنه الله علیه) از اسب بر زمین افتاد، محاسنش با خون سرش خضاب شد و سر مطهرش از تن جدا گردید. ▪️ حضرت خود را به بالین او رسانیدند و فرمودند: ✨«احتسب نفسی و حماه اصحابی 🔅پاداش خود و یاران حامی خود را از خدای تعالی انتظار می برم.» 🔅 ای حبیب، مردی بافضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. ⚜️حبیب بن مظاهر چنان در باورش استوار بود که هر قدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد، نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را مظلومانه به قتل برسانند». 📓ابصار العین، ص106 منتهی الامال، ص430 مقتل الحسین مقرم ص291 تاریخ طبری، ج7، صص347و349 ترجمه نفس المهوم، ص343 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔲 هل من ناصر ینصرنی؟!!! ⚜️عشق یکطرفه نیست، فقط اصحاب الحسین عاشق امام حسین(علیه السلام )نبودند، امام حسین(علیه السلام )بیشتر عاشق اصحابش است. ▪️روز عاشورا وقتی همه اصحاب حضرت به شهادت رسیدند، چون امام حسین(علیه السلام) بدنهای پاک و پاره ی یارانش را دید که بر روی خاک کربلا افتاده است و دیگر کسی نمانده است که از ایشان حمایت کند و نیز بیتابی اهل بیت(علیهم السلام ) را مشاهده فرمود، در برابر سپاه کوفه ایستاد و فریاد برآورد که: ⚜️هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ ⚜️هل من موحد یخاف الله فینا؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ی ظلمی که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ ⚜️هل من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا؟ ⚜️هل من معین یرجو ما عندالله فی اغاثتنا؟ آیا کسی هست که به فریادرسی ما به خدا دل بسته باشد؟ آیا کسی هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهی دوخته باشد؟ ▪️امام (علیه السلام) مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمودند: ⚜️«یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِیَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَی بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِیُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِیُّ، وَ یا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ 🔅ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروه! ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای یزید بن مظاهر! ای یحیی بن کثیر! ای هلال بن نافع! ای ابراهیم بن حُصَین! ای عمیر بن مطاع! ای اسد کلبی! ای عبداللَّه بن عقیل! ای مسلم بن عوسجه! ای داود بن طرمّاح! ای حرّ ریاحی! ای علی بن الحسین! ای دلاورمردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! ⚜️ مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ⚜️ أنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ ⚜️أمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ 🔅چه شده است شما را صدا می زنم ولی پاسخم را نمی دهید؟ 🔅و شما را می خوانم ولی دیگر سخنم را نمی شنوید؟ آیا به خواب رفته اید که به بیداری تان امیدوار باشم؟ 🔅یا از محبّت امامتان دست کشیده اید که او را یاری نمی کنید؟ ⚜️فهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ 🔅این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشته اند. از خوابتان برخیزید، ای بزرگواران! و از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم )در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید. ⚜️ و لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». 🔅ولی به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهی نمی کردید، و از یاریم دست نمی کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق می شویم 📓معالی السبطین، ج 2 ص 17 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔲 مقتل جناب مسلم بن عقیل ▪️جناب مسلم بن عقیل، پس از پراکنده شدن وبی وفایی کوفیان،همچون افراد متحیر گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ حرکت می کردند تا اینکه وارد یکی از کوچه های کوفه شدند،و به خانه بانویی به نام«طَوْعه» پناه بردند و آخرین شب عمر خود را در آنجا سپری کردند. 🔆🏴نحوه به شهادت رسیدن جناب مسلم بن عقیل (رحمةالله علیه ) 🍂▪️لمّا سَمِعَ [مُسلِمٌ ] وَقعَ حَوافِرِ الخَيلِ، وأصواتَ الرِّجالِ، عَرَفَ أنَّهُ قَد اُتِيَ، فَخَرَجَ إلَيهِم بِسَيفِهِ، وَاقتَحَموا عَلَيهِ الدّارَ، فَشَدَّ عَلَيهِم يَضرِبُهُم بِسَيفِهِ حَتّى أخرَجَهُم مِنَ الدّارِ، ثُمَّ عادوا إلَيهِ فَشَدَّ عَلَيهِم كَذلِكَ، فَاختَلَفَ هُوَ وبُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ ضَربَتَينِ، فَضَرَبَ بُكَيرٌ فَمَ مُسلِمٍ فَقَطَعَ شَفَتَهُ العُليا ، وأشرَعَ السَّيفَ فِي السُّفلى، ونَصَلَت لَها ثَنِيَّتاهُ، فَضَرَبَهُ مُسلِمٌ ضَربَةً في رَأسِهِ مُنكَرَةً، وثَنّى بِاُخرى عَلى حَبلِ العاتِقِ كادَت تَطلُعُ عَلى جَوفِهِ. فَلَمّا رَأَوا ذلِكَ أشرَفوا عَلَيهِ مِن فَوقِ ظَهرِ البَيتِ، فَأَخَذوا يَرمونَهُ بِالحِجارَةِ، ويُلهِبونَ النّارَ في أطنانِ القَصَبِ، ثُمَّ يَقلِبونَها عَلَيهِ مِن فَوقِ البَيت، فَلَمّا رَأى ذلِكَ خَرَجَ عَلَيهِم مُصلِتا بِسَيفِهِ فِي السِّكَّةِ فَقاتَلَهُم. ترجمه: ▪️مسلم بن عقیل چون صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنيد، دانست كه به سراغ وى آمده اند. پس با شمشير به سوى آنان آمد. آنان به خانه يورش آوردند. مسلم سخت با آنان درگير شد و آنان را با شمشير مى زد تا آنها را از خانه بيرون راند. آنان دوباره باز گشتند و باز مسلم سخت با آنان درگير شد. ميان مسلم و بُكَير بن حُمرانِ اَحمرى دو ضربه شمشير، رد و بدل شد. بُكَير ضربتى بر دهان مسلم زد و لب بالاى او قطع شد و شمشير بر لب پايين نشست و دندان هاى پيشين مسلم افتاد و مسلم هم ضربتى بر سر و ضربتى ديگر بر رگ گردن وى زد كه نزديك بود به عُمق [گردنش] رخنه كند. ▪️سپاهيان چون اوضاع را چنين ديدند از بالاى بام خانه بر مسلم هجوم آوردند و سنگ به طرفش پرتاب مى كردند و توده هاى نِى را آتش مى زدند و به سويش مى انداختند. مسلم چون اوضاع را چنين ديد با شمشيرِ برهنه به كوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت. ☄️محمد بن اشعث فرياد زد : " اى مسلم ! تو در امانى . جناب مسلم فرمود : " امان مردم حيله باز و فاجر ، امان درست نخواهد بود . ✨پس از آن ، به جنگ مشغول شد واشعار حمران بن مالك خثعمى را كه در روز " قرن " سروده بود به عنوان رجز قرائت كرد : 🔅" قسم ياد كرده ام جز به آزادگى كشته نشوم ، اگر چه شربت مرگ را با تلخى وسختى بنوشم .دوست ندارم كه با من خدعه وفريب انجام دهند و اسير سازند .🔅 🔥سپاه ابن زياد(لعنةالله علیه) فرياد زدند : " اى مسلم ! محمّد بن اشعث به تو دروغ نمى گويد وتو را فريب نمى دهد . ◾️✨جناب مسلم اعتنا نكردند وپس از آن كه بر اثر زخم هاى شمشير ونيزه ضعف بر او غلبه كرد ، لشكر بر فشار حمله خود افزودند و ناپاكى از پشت سر، با نيزه خود بر ایشان زد كه از اسب بر زمين افتادند .ایشان را اسير كردند وچون نزد ابن زياد لعین بردند ، جناب مسلم بر او سلام نكردند . 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 ◽️يكى از پاسبانها گفت : چرا بر امير سلام نكردى ؟ "جناب مسلم فرمودند : " واى بر تو ، او بر من امير نيست . 🔥ابن زياد لعین گفت :اهميتى ندارد ، سلام بكنى يا سلام نكنى ، كشته مى شوى . 🔘جناب مسلم فرمودن : " اگر مرا بكشى موضوع بزرگى نيست ، زيرا كسانى ناپاكتر از تو ، اشخاصى بهتر از مرا كشته اند وعلاوه بر اين تو از نظر اين كه اشخاص را به نامردى مى كشى وبا وضع فجيعى مثله مى كنى وناپاكى خود را ظاهر مى سازى ودر موقع غلبه نمودن بر دشمن بدترين عملها را انجام مى دهى ، از همه زشتكاران پيشى گرفته اى وبه راستى براى اين زشتكاريها كسى از تو آماده تر نيست . 🔅تشنه لب،همچون ارباب خویش 🔲 حضرت مسلم (علیه السّلام) سخت مجروح و ناتوان شده و سخت تشنه شده بودند، عمروبن حریث نیز در آنجا بود، و کوزه آبی در نزدیک آنجا قرار داشت، حضرت مسلم (علیه السّلام) فرمودند: شربتی از آب به من بدهید، آنگاه نشستند و بر دیوار تکیه دادند، عمروبن حریث غلام خود را فرستاد و او ظرف آبی آورد و به جناب مسلم (رحمةالله علیه) داد، جناب مسلم (علیه السّلام) ظرف را بدست گرفتند همین که خواست بیاشامند، آب خون آلود شد، آن آب ریخت و عوض کردند، باز خواستند بیاشامند، از دهان و لبهای خون آلودشان، خون به آب رسید و آب را نیاشامیدند، بار سوم ظرف را پر از آب کردند، خواست بیاشامد، دندانهای پیشین آن جناب در میان ظرف ریخت، فرمودند: 🔆🏴الْحَمْدُ لِلْهِ لَوْ کانَ لِی مِنَ الرِّزْقِ الْمَقْسُومِ شَرِبْتُهُ. «حمد و سپاس خدای را، اگر این آب روزی من شده بود، آن را نوشیده بودم».(چنین قسمت شده که تشنه باشم)🔆🏴 🔥بعد از گفتگوهایی که بین جناب مسلم بن عقیل (رحمةالله علیه)و آن شقی ابن زیاد ملعون صورت گرفت درنهایت،ابن زياد به بد گفتن به ایشان وبه حضرات معصوم على وحسن وحسين (عليهم السّلام) زبان گشود . جناب مسلم فرمود : " تو وپدرت به دشنام شايسته ترند .هر چه مى خواهى بكن ، اى دشمن خدا ! " 🔥 ابن زياد(لعنةالله علیه) ، بكير بن حمران را مأمور نمود كه جناب مسلم را بر بام دارالاماره ببرد وبه قتل برسانند . 💫⚫️جناب مسلم در بين راه تسبيح خدا مى گفت واز خداوند طلب آمرزش مى كرد ودرود بر رسول خدا مى فرستاد تا بالاى بام رسيد . سر از بدنش جدا كردند . كشنده او با وحشت زيادى از بام فرود آمد . ابن زياد گفت : " تو را چه مى شود ؟ گفت : اى امير ! موقعى كه مسلم را مى كشتم ، مرد سياه روى بدصورتى را ديدم كه برابر من ايستاده وانگشتان خود را به دندان مى گزد يا گفت : لبهاى خود را مى گزيد و من از ديدن او به اندازه اى ترسيدم كه هرگز چنين ترسى در دل من راه نيافته بود . 📓اللهوف في قتلي الطفوف السيد بن طاووس: ج 1 ص77-73. 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 ⚫️ مقتل جناب هانی بن عروه 🔲هانی فرزند عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبد یفوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالك بن عوف بن منبة بن غطیف بن مراد بن مذحج، ابویحیى المذحجى المرادى الغطیفى است. از قبیله بنی مراد شاخه‌ای از قبیله بزرگ مذحج (قبیله‌ای که در سریه علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) به یمن مسلمان شدند.) هانی بن عروة مرادی، از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت علی (علیه‌السلام) و از قاریان و بزرگان کوفه به شمار می‌رفت. او سخت پایبند تشیع بود. هانی از بزرگان -قبیله- بنی مراد بود و رهبری آن‌ها را به عهده داشت و چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت می‌کردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا می‌خواند سی هزار نفر گرد او جمع می‌شدند، و نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود. ▪️ایشان در جنگ جمل و صفّین حضور داشتو در جنگ جمل این شعر را می‌خواند: ➖یا لک حربا حثها جمالها یقودها لنقصها ضلالها ➖هذا علی حوله اقیالها و در صفّین، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با او مشورت می‌کرد. ایشان یکی از ارکان قیام حجر بن عدی بر ضد ابن‌زیاد بود. 🔳موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت امام حسین (علیه‌السلام) پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسین (علیه‌السلام) است. (القصة مشهورة فی جزء مقتل الحسین) ⚫️هانی میزبان جناب مسلم ▪️مسلم بن عقیل، که در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شده بود. با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر می‌رسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل بیعت کردند. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ⚫️ بازداشت هانی 🔲هانی پیش از آمدن مسلم به خانه‌اش با ابن‌زیاد رفت و آمد داشت و هر روز صبح و شام نزد او می‌رفت. پس از آن، بر جان خویش ترسید و خود را به بیماری زد و دیگر نزد او نرفت. ابن‌زیاد که از راه جاسوسی غلامش، معقل (غلام ابن‌زیاد) معقل از جای مسلم در خانه هانی با خبر شده بود، به خاصّانش گفت: چرا هانی دیده نمی‌شود؟ گفتند: بیمار است. گفت: اگر می‌دانستم به عیادتش می‌رفتم، ولی شنیده‌ام که خوب شده است و هر روز بیرون خانه می‌نشیند! آنگاه به محمد بن اشعث، اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج، که دخترش روعه همسر هانی بود، گفت: نزد هانی بروید و به وی بگویید: حق ما را فرو نگذارد، زیرا من دوست ندارم مردی چون او از بزرگان عرب، نزد من تباه گردد. آن‌ها سوی هانی آمدند و هنگام غروب که هانی بر در خانه نشسته بود ضمن دیدار از وی گفتند: چرا به دیدار امیر نمی‌آیی او از تو یاد کرده و می‌گوید: «اگر می‌دانستم که وی بیمار است به عیادتش می‌رفتم» هانی گفت: کسالت مانع بوده است. گفتند شنیده است که تو بهبودی یافته‌ای و هر روز عصر بر در خانه می ‌نشینی و چنین پندارد که در رفتن نزد او کندی و سستی ورزیده‌ای، و سلطان چنین چیزی را تحمل نمی ‌کند. تو را سوگند می ‌دهیم که هم اکنون با ما سوار شوی تا بدیدنش برویم. هانی جامه خواست و پوشید و بر استر نشست. چون نزدیک کاخ رسید احساس خطر کرد و به حسان بن اسماء بن خارجه گفت: ای برادرزاده به خدا من از این مرد هراس و اندیشه دارم. 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔲 زمانی که به نزد بن زیاد ملعون رفت و متوجه جاسوسی معقل شد، در پاسخ به سوال آن لعین که گفت: به خدا باید او [مسلم] را نزد من آری! هانی گفت: نه به خدا قسم نخواهم آورد! .... به خدا این کار موجب ننگ و سرافکندگی من است، من پناهنده و میهمانم را به دشمن بسپارم، در حالی که زنده و سالم‌ ام، می‌شنوم و می‌بینم، بازویم قوی و یاورانم بسیار است! به خدا اگر تنها باشم و یاوری نداشته باشم او را به شما نمی‌سپارم تا در راه او بمیرم. ▪️ابن‌زیاد (لعنة الله علیه) گفت: یا باید او را نزد من آوری یا گردنت را خواهم زد، هانی گفت: به خدا شمشیرهای برنده در اطراف خانه تو فراوان گردد. ابن‌زیاد (لعنة الله علیه) گفت: وای بر تو مرا از شمشیرهای برّنده می‌ترسانی؟ هانی می ‌پنداشت که قبیله‌اش به یاری وی بر می‌خیزند و به دفاع از وی می‌ پردازند. ابن‌زیاد (لعنة الله علیه) گفت: او را نزدیک من آرید. چنین کردند، چون او نزدیک شد، با چوبدستی آن قدر به سرو صورتش زد که بینی او شکست. هانی دست به شمشیر یکی از سربازان ابن‌زیاد برد ولی او اجازه نداد هانی آن را بگیرد. سپس عبیدالله (لعنة الله علیه) به هانی گفت: پس از آن که همه خارجی‌ها نابوده شده‌اند، خارجی شده‌ای؟ خون تو بر ما حلال است، او را بکشانید و ببرید! او را کشاندند و به اتاقی افکندند و در را بستند. ⚫️ شهادت هانی پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید الله بن زیاد (لعنة الله علیه) با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین محمد بن اشعث (لعنة الله علیه) هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیله‌اش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله (لعنة الله علیه) دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند. هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم می‌بردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری می‌طلبید و فریاد می‌زد: ‌ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم. همان گونه که گذشت، با این که هانی بن عروه یکی از بزرگان کوفه بود؛ ولی با کمال بی وفایی هیچ کس شهامت یاری رساندن به او را نداشتند. چون هانی دید کسی به یاریش بر نمی‌خیزد دستان بسته خود را باز کرد و گفت: عصا یا کارد یا سنگی و یا استخوانی نیست تا با آن بتوان دفاع کرد؟ نگهبانان وی را گرفتند و محکم بستند. سرانجام رشید غلام ترک زبان عبیدالله با ضربه‌ای هانی را مجروح کرد، هانی با همان وضعیت گفت: «الی الله المنقلب والمعاد اللهم الی رحمتک و رضوانک» بازگشت همه به سوی خداست، خدایا! مرا به سوی رحمت و خوشنودیت، رهسپار ساز. رشید با ضربه دیگری هانی را به شهادت رساند. آن گاه به دستور عبیدالله بن زیاد جنازه‌اش را وارونه به دار کشیدند. 🔲هـانـی در روز ترویه (هشتم ذی الحجه) سال شصتم هجری در حالی که نود و چند سال از عمر شریف او می‌گذشت، به شهادت رسید. ⚫️ اشعار عبدالله بن زبیر ▪️عبدالله بن زبیر اسدی در مرثیه مسلم و هانی اشعار زیر را سروده است. به نقلی فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است: ✨فإِن كُنْتَ لا تَدْرینَ مَاالمَوتُ فَانْظُری إِلی هانِىَ فی السُّوقِ وَ ابْنِ عَقیلٍ‌ ✨إلی بَطَلٍ قَد هَشَمَّ السَّیفُ وَجْهَهُ وَ آخَرَ يُهوی مِنْ جِدارِ قَتیلٍ‌ ✨اصابَهُما فَرْخُ البَفِىِّ فَاصبَحا أَحادیثَ مَنْ يَسری بِكُلِّ سَبیلٍ‌ ✨تری جَسَداً قَدْ غَيَّرَ المَوتُ لَونَهُ وَ نَضْحَ دَمٍ قد سالَ كُلِّ مَسیلٍ‌ ✨فتىً کانَ أَجبی مِن فَناةٍحَيِيَّةٍ وَ اقطَعَ مِنْ ذی شَغْرَتَینِ صَقیلٍ‌ ✨أيَركَبُ أَسماءُ الهَمالیجَ آمِناً وَ قدْ طالَبَتُهُ مَذحِجٌ بِذُحولٍ‌ ✨تطیفُ حِفافَیه مُرادٌ وَ كُلُّهُم عَلی رَقبَةٍ مِن سائِلٍ وَ مسؤلٍ‌ ✨فإِنْ أَنتُمُ لَم تَثارُوا بِأَخیكُم فَكُونوا بَغایا أُرضِيَتْ بِقَلیلٍ . اگر نمی‌دانی مرگ چیست به هانی و پسر عقیل در بازار بنگر. به دلاوری که شمشیر بینی او را در هم شکسته است و به دلاوری دیگر که از بلندی در حالی که کشته شده به خاک افتاده است. پیش آمد روزگار آن دو را فراگرفت و افسانه زبان رهگذران شدند. جنازه‌یی می‌بینی که مرگ رنگ آن را دگرگون ساخته است و خونی که در هر سوی روان است. جوانی که با حیاتر بود از زن جوان شرمگین، و برّنده‌تر بود از شمشیر دو سرِجَلا داده شده! آیا اسماء بن خارجه یکی از کسانی که هانی را نزد ابن‌زیاد برد- آسوده خاطر سوار بر اسب‌ها می‌شود، در صورتی که طایفه مذحج -که با هانی از یک تیره بودند، از او خون هانی را می‌خواهند. و قبیله مراد -که با هانی از یک تیره بودند- در اطراف اسماء گردش کنند و همگی چشم به راه اویند که بپرسند یا پرسش شوند. پس اگر شما -ای قبیله مذحج و مراد- انتقام خون برادر خویش را نگیرید، -همچون‌- زنان بدکاری باشید که به اندکی راضی گشته‌اند! کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات 👇👇👇👇👇 @mobahesegroup
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 ⚫️ مقتل جناب هانی بن عروه 🔲هانی فرزند عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبد یفوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالك بن عوف بن منبة بن غطیف بن مراد بن مذحج، ابویحیى المذحجى المرادى الغطیفى است. از قبیله بنی مراد شاخه‌ای از قبیله بزرگ مذحج (قبیله‌ای که در سریه علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) به یمن مسلمان شدند.) هانی بن عروة مرادی، از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت علی (علیه‌السلام) و از قاریان و بزرگان کوفه به شمار می‌رفت. او سخت پایبند تشیع بود. هانی از بزرگان -قبیله- بنی مراد بود و رهبری آن‌ها را به عهده داشت و چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت می‌کردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا می‌خواند سی هزار نفر گرد او جمع می‌شدند، و نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود. ▪️ایشان در جنگ جمل و صفّین حضور داشتو در جنگ جمل این شعر را می‌خواند: ➖یا لک حربا حثها جمالها یقودها لنقصها ضلالها ➖هذا علی حوله اقیالها و در صفّین، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با او مشورت می‌کرد. ایشان یکی از ارکان قیام حجر بن عدی بر ضد ابن‌زیاد بود. 🔳موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت امام حسین (علیه‌السلام) پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسین (علیه‌السلام) است. (القصة مشهورة فی جزء مقتل الحسین) ⚫️هانی میزبان جناب مسلم ▪️مسلم بن عقیل، که در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شده بود. با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر می‌رسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل بیعت کردند. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ⚫️ بازداشت هانی 🔲هانی پیش از آمدن مسلم به خانه‌اش با ابن‌زیاد رفت و آمد داشت و هر روز صبح و شام نزد او می‌رفت. پس از آن، بر جان خویش ترسید و خود را به بیماری زد و دیگر نزد او نرفت. ابن‌زیاد که از راه جاسوسی غلامش، معقل (غلام ابن‌زیاد) معقل از جای مسلم در خانه هانی با خبر شده بود، به خاصّانش گفت: چرا هانی دیده نمی‌شود؟ گفتند: بیمار است. گفت: اگر می‌دانستم به عیادتش می‌رفتم، ولی شنیده‌ام که خوب شده است و هر روز بیرون خانه می‌نشیند! آنگاه به محمد بن اشعث، اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج، که دخترش روعه همسر هانی بود، گفت: نزد هانی بروید و به وی بگویید: حق ما را فرو نگذارد، زیرا من دوست ندارم مردی چون او از بزرگان عرب، نزد من تباه گردد. آن‌ها سوی هانی آمدند و هنگام غروب که هانی بر در خانه نشسته بود ضمن دیدار از وی گفتند: چرا به دیدار امیر نمی‌آیی او از تو یاد کرده و می‌گوید: «اگر می‌دانستم که وی بیمار است به عیادتش می‌رفتم» هانی گفت: کسالت مانع بوده است. گفتند شنیده است که تو بهبودی یافته‌ای و هر روز عصر بر در خانه می ‌نشینی و چنین پندارد که در رفتن نزد او کندی و سستی ورزیده‌ای، و سلطان چنین چیزی را تحمل نمی ‌کند. تو را سوگند می ‌دهیم که هم اکنون با ما سوار شوی تا بدیدنش برویم. هانی جامه خواست و پوشید و بر استر نشست. چون نزدیک کاخ رسید احساس خطر کرد و به حسان بن اسماء بن خارجه گفت: ای برادرزاده به خدا من از این مرد هراس و اندیشه دارم. 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات t.me/mobahesegroup https://eitaa.com/mobahesegroup ble.ir/mobahesegroup