#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [1]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
هنگام مرگ معاویه در شهر دمشق در ۱۵ رجب سال ۶۰ ه.ق،فرزندش یزید در ((حوران)) بود.
ضحاک بن قیس،کفن معاویه را به دست گرفت و بر فراز منبر رفت و سخنرانی کرد.آن گاه بر پیکر او نماز خواند و او را در یکی از مقبره های((باب الصغیر)) دفن کرد.
پس از پایان مراسم خاک سپاری معاویه، پیکی به سوی یزید فرستاد و خبر مرگ معاویه و تسلیت خود را به او ابلاغ کرد و از وی خواست تا هر چه زودتر به مرکز حکومت بازگردد و از مردم بیعت بگیرد.
یزید به راه افتاد و ۳ روز پس از دفن معاویه به دمشق رسید، ضحاک با گروهی از مردم به استقبال او رفت،یزید را به محل دفن پدرش برد.یزید در آن جا نماز خواند و بعد وارد شهر شد،او در میان مردم سخنرانی کرد.
📚البدایة والنهایه،ابن کثیر،ج۸،ص۱۳۴
📚مقتل مقرم،ص۱۵۵_۱۵۶
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [1] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ هنگام مرگ معاویه در شهر دمشق در ۱
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [2]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
پیش از همه،عبدالله بن همام السلولی،برای گفتن تسلیت پیش قدم شد و بعد از سخن گفتن، اشعاری را خطاب به یزید قرائت کرد.پس از او دیگران نیز مانند وی پای پیش نهادند و با ادبیاتی همچون ادبیات او به یزید تسلیت گفتند.
وقتی تسلیت گویی مردم به پایان رسید،یزید خطاب به حاضران گفت:
"ما انصار حق و یاور دین هستیم، من به شما این بشارت را میدهم که با مرگ معاویه،خوبی و خوشی از میان شما رخت برنبسته است اما در آینده ای نه چندان دور میان ما و مردم عراق نبرد خونینی رخ خواهد داد.چون من سه شب پیش از این در عالم رؤیا دیدم که گویی بین من و اهل عراق رودی از خون_با امواج سهمگین_ جاری است،من هر چه سعی کردم از آن عبور کنم و آن را پشت سر بگذارم نتوانستم ولی دیدم در برابر چشمان من،عبیدالله بن زیاد از آن رود عبور کرد"
مردم با شنیدن این سخن همه یک پارچه فریاد زدند:هر دستوری که می خواهی صادر کن،ما با تو هستیم و آماده نبرد می باشیم.
📚البیان والتبیین،ج۲،ص۱۰۹
📚کامل مبرد،ج۳،ص۳۰۰
📚مقتل مقرم،ص۱۵۷_۱۵۸
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [2] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ پیش از همه،عبدالله بن همام السلول
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [3]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
یزید به کارگزاران خود که در مناطق مختلف گماشته بودند نامه نوشت و خبر مرگ پدرش را داد و آنها را در مقام خودشان ابقا نمود. حکومت ایران و عراق را نیز به پیشنهاد یکی از خدمت گزاران معاویه به عبیدالله بن زیاد سپرد.
به ولیدبن عتبه نیز که در مدینه بود نوشت و از او خواست هر گاه نامه اش به دستش رسید از مردم مدینه برای او بیعت بگیرد.
یزید به همراه این نامه،برگه کوچکی نیز ضمیمه کرد که در آن نوشته بود:
"به هر وسیله ای شده از حسین[بن علی]، عبد الله بن عمر،عبدالرحمان بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر،اگر هر کدام از اینها از بیعت سر باز زدند،او را بکش و سرش را برای من بفرست"
ولید به امید اینکه بتواند پیش از مردم از امام حسین(ع)و ابن زبیر بیعت بگیرد، عبدالرحمان بن عمرو بن عثمان بن عثمان،را نیمه شب به این منظور نزد آن دو فرستاد.
📚مقتل مقرم،ص۱۵۸_۱۵۹
📚مقتل خوارزمی،ج۱،ص۱۷۸_۱۸۰
📚تاریخ ابن عساکر،ج۴،ص۳۲۷
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [3] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ یزید به کارگزاران خود که در مناطق
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [4]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
عبدالرحمان آنها را در مسجدالنبی دید،وقتی ابن زبیر سخن او را شنید به شک و تردید افتاد زیرا دعوتی نا بهنگام و عجیب بود اما امام حسین(ع) که از امور دنیا و غیب آگاه بود می دانست معاویه به درک واصل شده و عبد الرحمان نیز برای گرفتن بیعت به نفع یزید آمده است.
این را علاوه بر علم امام،خوابی که پیش از آن دیده بود تأیید می کرد.حضرت در عالم رؤیا دیده بود:"آتشی در سرای معاویه شعله ور شده و منبر امام حسین(ع) نیز واژگون گشته است"
امام در آن هنگام قصد رفتن به نزد ولید کرد.زبیر می دانست هدف امام از این کار چیست!
به حضرت هشدار داد که احتمال ترور و به شهادت رساندن وی وجود دارد و سعی کرد حضرت را از رفتن به نزد ولید منصرف کند.
اما حضرت به او فرمود:
"قدرت رفع هر سوء قصدی را دارد"
آن گاه با ۳۰ تن از هواداران و اهل بیت خود که همگی مسلّح بودند به راه افتادند تا در صورت نیاز از ایشان دفاع کنند.
📚طبری،ج۶،ص۱۸۹
📚مثیرالاحزان،ابن نما،ص۱۰
📚مقتل مقرم،ص۱۵۹
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [4] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ عبدالرحمان آنها را در مسجدالنبی د
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [5]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
امام حسین(ع)در حالی که عصای پیامبر(ص) در دست داشت وارد اتاق ملاقات شد،ولید خبر مرگ معاویه را به ایشان داد و از او خواست تا با یزید بیعت کند.
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
"شخصی چون من نباید پنهانی بیعت کند،هر گاه مردم را برای اخذ بیعت دعوت کردید ما را نیز به همراه مردم دعوت کنید تا کار دو بار انجام نگیرد"
ولید سخن امام را پذیرفت اما مروان،پیش دستی کرد و به ولید گفت: اگر الان او را رها کنی و از او بیعت نگیری هیچ گاه نخواهی توانست او را به چنین کاری واداری،مگر اینکه بین شما جنگ و کشتار بسیاری رخ بدهد،اکنون او را نگهدار تا بیعت کند و اگر سرباز زد گردنش را بزن.
امام به مروان فرمود:
"تو_نوه یک زن فاسد،می خواهی مرا به قتل برسانی یا ولید؟! دروغ می گویی و اشتباه می کنی"
سپس رو به ولید کرد و فرمود:
"ای امیر!ما خاندان نبوّت،مرکز رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم.خدا همه کارهایش را به وسیله ما آغاز می کند و به وسیله ما به انجام می رساند.ولی یزید مردی شرابخوار،قاتل انسان های بی گناه است و پیش روی مردم گناه می کند.بنابر این،کسی مثل من با چنین فاسقی بیعت نخواهد کرد اما بالاخره در آینده خواهیم دید که کدام یک از ما به خلافت شایسته تر هستیم"
📚مقتل مقرم،ص۱۵۹_۱۶۰
📚طبری،ج۸،ص۱۶
📚تذکرة الخواص،ص۲۲۹
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [5] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ امام حسین(ع)در حالی که عصای پیامبر
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [6]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
ولید در پاسخ سخنان امام به تندی صحبت کرد و موجب سر و صدا و درگیری لفظی شد که واکنش ۱۹ نفر از محافظان ولید را به همراه داشت.آنها خنجرهای خود را کشیدند و امام را به زور به سوی خانه اش فرستادند.
پس از خروج امام،مروان به ولید گفت:به خدا قسم حال که برخلاف نظر من رفتار کردی دیگر نمیتوانی چنین فرصتی برای بیعت گرفتن از او به دست بیاوری.
ولید گفت:چه می گویی؟تو پیشنهادی دادی که نتیجه اش از دست دادن دین و ایمانم است،آیا حسین را فقط به این خاطر که گفته است بیعت نمیکنم به قتل برسانم؟! ،به خدا سوگند شک ندارم فقط کسی می تواند حسین را به قتل برساند که در روز قیامت هیچ عمل مقبولی ندارد و خدا به او لطف نخواهد نمود و مورد بخشش او قرار نخواهد گرفت و در عذاب ابدی خواهد بود.
پس از این گفت و گو اسماء،همسر ولید او را سرزنش کرد و به رفتار او با امام حسین(ع) اعتراض کرد اما ولید خود را معذور دانست و گفت:اول او بود که سبّ ونکوهش را آغاز نمود.
اسماء گفت:اگر هم چنین باشد آیا تو او و اجدادش را سبّ میکردی؟ ولید گفت:هیچ گاه چنین کاری از من سر نخواهد زد.
📚مناقب،ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۰۸
📚طبری،ج۶،ص۱۹
📚لهوف،ص۱۳
📚تاریخ ابن عساکر،ج۴،ص۲۳۸
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [6] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ ولید در پاسخ سخنان امام به تندی صح
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [7]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
در همان شب امام به زیارت قبر جدّش رسول خدا(ص) رفت،نوری از قبر به بیرون تابید،امام عرض کرد:
"سلام بر تو ای رسول خدا،من حسین هستم فرزند تو و فرزند دخترت فاطمه.من فرزند زاده تو هستم،همان کسی که او را در بین امّتت به عنوان جانشین قرار دادی.ای رسول خدا تو شاهد باش که آنها دست از یاری من کشیدند و از من پرهیز نمودند.این شکایت من به توست تا این که به دیدار تو بشتابم"
امام حسین(ع) آن شب را تا صبح مشغول دعا و راز و نیاز بود و پیوسته در رکوع و سجده به سر برد.
ولید کسی را فرستاد که برایش از امام خبری بیاورد تا از اوضاع و احوال حضرت و عکس العمل او آگاه شود ولی وقتی فرستاده خبر داد امام در منزل نیست،ولید آسوده خاطر گشت و خدا را شکر نمود که اقدام ناپسندی در مورد حضرت انجام نداده است.
صبح،مروان نزد امام رفت و اظهار دلسوزی کرد و از حضرت خواست تا با یزید بیعت کند که خیر دنیا و آخرت در آن است.
حضرت فرمود:
" لقد سمعت جدي رسول الله يقول:الخلافة محرمة علي ابوسفيان.......
شنیدم از جدّم رسول خدا که فرمود خلافت حرام است بر ابوسفیان..."
گفت و گوی آنها به طول انجامید و در پایان، مروان با ناراحتی بازگشت.
📚امالی،صدوق،ص۹۳،مجلس۳۰
📚مقتل عوالم،ص۵۴
📚کامل الزیارات،ص۲۹۰
📚لهوف،ص۱۳۰
📚مقتل خوارزمی،ج۱،ص۱۸۵،فصل۹
📚مقرم،ص۱۶۲
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [7] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ در همان شب امام به زیارت قبر جدّش
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [8]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
در شب سوم هم امام حسین(ع) نزد مزار جدش آمد و دو رکعت نماز خواند و عرض کرد:
"خدایا این قبر پیامبرت محمد (ص) است و من پسر دختر پیامبرت هستم،رویدادی برای من پیش آمده که تو آن را میدانی. خدایا من معروف را دوست میدارم و از منکر بیزارم،خداوندا تو را به حق این قبر و شخصی که درون آن است قسم میدهم تنها آنچه خشنودی تو و رسول تو در آن است برایم پیش بیاور"
آن گاه حضرت گریست و اشک از دیدگانش جاری گشت،دیگر چیزی به صبح نمانده بود،حضرت سر خود را بر روی قبر گذاشت.برای لحظاتی به خواب سبکی رفت.رسول خدا را در میان گروهی از فرشتگان دید.
پیامبر او را در آغوش گرفت و به سینه اش چسباند،میان دو چشمش را بوسید و فرمود:
"محبوب من حسین،تو به زودی در کربلا در حالی که تشنه و عطشان هستی و آبت نمی دهند،به دست عده ای از امت من در خون خویش خواهی غلتید و سرت را از بدنت جدا خواهند کرد.با این وجود آنها انتظار شفاعت من را نیز دارند.اما خدا آنها را به شفاعت من نخواهد رساند،محبوب من حسین،پدر،مادر و برادر تو نزد من هستند و مشتاق دیدار تو میباشند"
📚مقتل عوالم،ص۵۴
📚مقرم،ص۱۶۳
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿
پخش لوازم جانبی موبایل مهدی
#مقتل_امام_حسین #آغاز_حکومت_یزید [8] ❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿ در شب سوم هم امام حسین(ع) نزد مزا
#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [9]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
امام حسین(ع) گریه کرد و از جدّش خواست تا او را همراه خود داخل قبر خود ببرد،اما رسول خدا این کار را نکرد تا فرزندش آن گونه از دنیا برود که بیشترین پاداش الهی را در بر داشته باشد و آن را در روز قیامت به خدا عرضه کند.
بنابر این به حسین(ع) فرمود:"تو باید به شهادت برسی تا به پاداش عظیمی که خدا به تو اختصاص داده نایل گردی.در روز قیامت تو،پدرت،عمویت،و عموی پدرت در یک مقام و منزلت[شهادت] خواهید بود تا وارد بهشت شوید"
حسین(ع)بیدار شد.خوابی که دیده بود برای اهل بیتش تعریف کرد،آنها بسیار محزون شدند و به شدت گریستند.چون دیگر برایشان مسلّم شد که زمان آنچه رسول خدا پیش بینی کرده، نزدیک است.
آنها چون بسیار مشتاق بودند تا نور نبوت در میانشان خاموش نشود و نمی خواستند آن نعمت های آسمانی را از دست بدهند، گرد شمع وجود حضرت جمع شدند و از او خواستند یا با یزید بیعت کند و یا از آن سرزمین دور شود و به کشور دیگری برود.
📚مقتل مقرم،ص۱۶۴
@imamzaman_aj
🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿