eitaa logo
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
1.3هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
300 فایل
•|پخش لوازم جانبی گوشی 🛍 •|موبایل مهدی •|ارسال به تهران ،کرج •| ارسال به تمام شهرها📦 💖خریدوفروش کارکرده 👌 مهدی تختی۰۹۳۶۴۶۵۴۵۶۱ @Nimaa11551362 @ya_mahdy_aj لینک کانال👇 @mobailmehdikaraj https://eitaa.com/joinchat/2402025472Ceb82682f9d
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
#شهید_ابراهیم_هادی❤️ #ورزش_باستانی #سلام_بر_ابراهیم1⃣
💕🍃💕🍃💕 🍃💕🍃 💕🍃 🍃 💕 ❣﷽❣ 🌺🍃 💪 ورزش باستانی اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن میرفت. حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخان هاي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد.حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع میكرد. سپس حديثي میگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر ش بها، ابراهيم را م يفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ورزش، معمولاً يك سوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك م يكرد. از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب میرسيد، بچه ها ورزش را قطع میكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت میخواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها می آموخت.فراموش نمیكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچهام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم میره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي توسل را با بچ هها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد آن مرد هم با بچ هاش در گوش هاي نشسته بود و گريه می كرد.دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچ هها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچ هاش برطرف شده. دكتر هم گفته بچهات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن میشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل يکه ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.٭٭٭بارها میديدم ابراهيم، با بچههائي که نه ظاهر مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هيئت میكشاند. يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش میگفت! اصلاً چيزي از دين نمیدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نمیداد. حتي میگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفتهام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت م يياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت میکرد. از مظلوميت امام حسين (ع) و کارهاي يزيد میگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش میکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد میداد!!ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده.بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين (ع) که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکی از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .ما هم با تعجب نگاهش م يکرديم. با بچ هها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت میکردم. چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش میکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت میکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (ع).ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين (ع)افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.»٭٭٭از ديگر کارهائي که در مجموعه ورزش باستاني انجام ميشد اين بود که بچه هابه صورت گروهي به زورخان ههاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخان هاي درکرج رفتيم. آن شب را فراموش نمیکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخان هاي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد.پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: ... @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 💕 🍃 💕🍃 🍃💕🍃 💕🍃💕🍃💕
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
💕🍃💕🍃💕 🍃💕🍃 💕🍃 🍃 💕 ❣﷽❣ #ابراهیم_هادی 🌺🍃 #ورزش_باستانی💪 ورزش باستانی اوايل دوران دبيرستان بود كه
💕🍃💕🍃💕 🍃💕🍃 💕🍃 🍃 💕 ❣﷽❣ 🌸 💪 ⃣ آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شدن انجام م يداد. هميشه ميگفت: براي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبا نها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه. ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورز شهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع ورزش را عوض ميکرد. اما بدن قوي ابراهيم يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي قهرمان کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد. @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 💕 🍃 💕🍃 🍃💕🍃 💕🍃💕🍃💕