eitaa logo
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
1.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
300 فایل
•|پخش لوازم جانبی گوشی 🛍 •|موبایل مهدی •|ارسال به تهران ،کرج •| ارسال به تمام شهرها📦 💖خریدوفروش کارکرده 👌 مهدی تختی۰۹۳۶۴۶۵۴۵۶۱ استان البرز @Nimaa11551362 @ya_mahdy_aj لینک کانال👇 @mobailmehdikaraj https://eitaa.com/joinchat/2402025472Ceb82682f9d
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_5⃣2⃣ صدايى
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣2⃣ ــ اى ابوطالب! حتماً خبر دارى كه برادرزاده تو، دين ما را خرافه مى خواند و پدران ما را گمراه و نادان مى داند. ــ حالا شما از من چه مى خواهيد؟ ــ آيا عُماره را مى شناسى؟ ــ آرى، همان كه پسر وليد است. ــ او زيباترين جوان عرب است. ما مى خواهيم او را از پدرش بگيريم و به تو بدهيم. آيا او را به عنوان فرزند خوانده خود قبول مى كنى؟ ــ شما براى چه اين كار را مى كنيد؟ ــ ما از تو مى خواهيم تا محمّد را به ما بدهى و ما او را به جرم اهانت به مقدّسات به قتل برسانيم. ــ واى بر شما! اين چه پيشنهادى است؟ ــ ما زيباترين جوان عرب را به تو مى دهيم تا فرزند تو باشد. ــ شما فرزندِ خود را به من مى دهيد تا من او را در ناز و نعمت بزرگ كنم و از من مى خواهيد كه جگرگوشه خود را به شما بدهم تا او را به قتل برسانيد! بدانيد كه من، هرگز چنين كارى نمى كنم.100 رهبران شهر در جلسه مهمّى دور هم جمع شده اند. قرار است آنها در مورد مقابله با دين اسلام تصميم بگيرند: ــ تا كى بايد صبر كرد؟ محمّد به مقدّسات ما توهين مى كند. ــ بايد هر چه زودتر فتنه اى را كه محمّد و ياران او روشن كرده اند، خاموش كرد. اگر آنها را به حال خود بگذاريم، مردم به قداستِ بت ها شك خواهند كرد. ــ بايد جوانان را از محمّد دور نگه داريم. مواظب باشيد كه جوانان دور او را نگيرند. ــ كاش مى شد محمّد را اعدام مى كرديم، آن وقت، همه حساب كار خودشان را مى كردند. ــ تا زمانى كه ابوطالب زنده است كشتن محمّد امكان ندارد! جلسه به طول مى انجامد. سرانجام اين تصميم گرفته مى شود: اكنون كه قتل محمّد براى ما ممكن نيست، ياران او را شكنجه كرده و آنها را به قتل برسانيد. اين گونه است كه شكنجه و قتل ياران پيامبر قانونى مى شود.101 نگاه كن! رهبران مكّه دستى به ريشِ سفيد خود مى كشند. آنها خيال مى كنند به زودى كار اسلام تمام است! آيا بلال را مى شناسى؟ همان جوان سياه پوست كه وقتى زيبايى اسلام را ديد مسلمان شد. او به پيامبر علاقه زيادى دارد. آفتاب بر ريگ ها تابيده است و آن را داغِ داغ كرده است. پيراهن بلال را از بدنش بيرون مى كنند و او را روى ريگ هاى داغ قرار داده و سنگِ داغ و بزرگى را روى سينه اش مى گذارند. ــ اى بلال! بگو كه لات و عُزّى، دختران خدا هستند. بگو كه آنها را دوست دارى. ــ اَحَد! اَحَد! خدا يكى است، او شريكى ندارد. من فقط به خداى يگانه ايمان دارم. ــ آن قدر تو را مى سوزانيم تا از عقيده ات دست بردارى. تو بايد به آنچه ما مى گوييم اعتقاد داشته باشى. تو فقط يك جمله بگو كه اين بت ها، شريك خدا هستند. آن وقت تو را رها مى كنيم. ــ اَحَد! اَحَد! خدا يكى است، او شريكى ندارد.102 بلال زير همه شكنجه ها طاقت مى آورد، بايد او را شكنجه روحى داد. بايد او را ذليل و خوار نمود. ريسمانى را بر گردن بلال بيندازيد و او را در شهر بگردانيد! اين سزاى كسى است كه ديگر، دختران خدا را دوست ندارد!103 نگاه كن! ياسر و سميّه را از خانه بيرون آورده اند، همه مردم جمع شده اند، يكى سنگ مى زند و ديگرى ناسزا مى گويد. ابوجهل فرياد مى زند: اين سزاى كسانى است كه پيرو محمّد شده اند! جرم اين زن و شوهر اين است كه بت ها را قبول ندارند. در اين شهر همه بايد مثل ما فكر كنند. هيچ كس حق ندارد به گونه ديگرى فكر كند. آفتاب سوزان مكّه مى تابد، ياسر و سميّه را در آفتاب مى خوابانند و سنگ ها را بر روى سينه آنها قرار مى دهند. لب هاى آنها از تشنگى خشك شده است. كسى به آنها آب نمى دهد. ابوجهل فرياد مى زند: ــ بگوييد كه بت ها را قبول داريد. ــ لا إله إلاّ الله; خدايى جز الله نيست. ــ مگر با شما نيستم؟ دست از عقيده خود برداريد. ــ لا إله إلاّ الله. ــ به محمّد ناسزا بگوييد وگرنه كشته مى شويد! ــ محمّد رسول الله. فرشتگان همه در تعجّب از استقامت اين دو نفرند. همه نگاه مى كنند، سميّه لبخند مى زند، ما خون مى دهيم; امّا دست از اعتقاد خود برنمى داريم. ابوجهل عصبانى مى شود، شمشير خود را برمى دارد و آن را به سمت قلب آسمانى سميّه نشانه مى گيرد. خون فوّاره مى زند، اين خون اوّلين شهيد اسلام است كه زمين را سرخ مى كند. بعد از مدّتى، ياسر هم به سوى بهشت پر مى كشد.104 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_6⃣2⃣ ــ اى
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣2⃣ خبر شهادت ياسر و سميّه به پيامبر مى رسد، اشك در چشمان او حلقه مى زند. به راستى جرم آنان چه بود كه اين چنين مظلومانه در خون خود غلطيدند؟ امروز كه يكتاپرستى و حق پرستى در اين سرزمين جرم است، بايد هجرت كرد و از اينجا رفت. وقتى سياهى ها، شهر تو را تسخير كرده اند، هجرت كن، از علاقه هاى خود دست بكش و به سوى نور و دانايى هجرت كن. زمين خدا خيلى بزرگ است، سفر به جايى كن كه بتوانى حرفت را بزنى و با اعتقاد و باور خودت زندگى كنى. اين پيامبر است كه به ياران خود دستور هجرت به حبشه را مى دهد. او از جعفر ـ برادر على(ع) ـ مى خواهد تا همراه مسلمانان باشد و رهبرى آنها را به عهده بگيرد.105 ــ ايّام حج نزديك است و اين بهترين فرصت براى محمّد است و بزرگ ترين تهديد براى ما! ما بايد فكرى بكنيم. ــ محمّد براى مردم قرآن مى خواند. نمى دانم چرا همه با شنيدن قرآن شيفته آن مى شوند. ــ راست مى گويى. خود ما هم در تاريكى شب، نزديك خانه محمّد مى رويم و قرآن مى شنويم. ــ مگر قرار نبود اين راز را هرگز بر زبان نياورى؟ اگر مردم بفهمند كه ما شب ها قرآن گوش مى كنيم، ديگر آبرويى براى ما نمى ماند. ــ ببخشيد. حالا بايد چه كنيم؟ ــ اگر ما كارى كنيم كه مردم سخن محمّد را نشنوند، مشكلى نخواهيم داشت. بهترين سياست اين است كه مردم را در بى خبرى بگذاريم. ــ آرى، مردم فقط بايد آن چيزى را بشنوند كه ما مى خواهيم. ــ بايد پنبه هاى زيادى خريدارى كنيم. ــ پنبه براى چه؟ ــ ما پنبه هاى تميز و درجه يك خريدارى مى كنيم و كنار كعبه مى ايستيم و وقتى مردم مى خواهند طواف بكنند به آنها اين پنبه ها را مى دهيم تا در گوش هاى خودشان بگذارند. آن وقت ديگر آنها صداى محمّد را نمى شنوند. آنها خيال مى كنند كه با اين كار مى توانند حقيقت را مخفى نمايند. آيا مى توان حقيقت را مخفى نمود؟ نگاه كن! چند نفر كنار كعبه ايستاده اند و پنبه هاى سفيدى در دست دارند و مى گويند: اى مردم! به هوش باشيد! در شهر ما، ديوانه اى پيدا شده است كه خيال مى كند فرشتگان بر او نازل مى شوند! حواس خودتان را جمع كنيد! شما نبايد به سخنان او گوش كنيد! اين پنبه ها را بگيريد و در گوش خود قرار دهيد. آگاه باشيد، سخن او شما را سِحر مى كند، مواظب جوانان خود باشيد، مبادا سخنان اين ياوه گو را بشنوند! اگر به سخنان محمّد گوش كنيد به دين پدران خود كافر خواهيد شد و دخترانِ خدا بر شما غضب خواهند كرد. بترسيد از روزى كه گرفتار خشم دخترانِ خدا بشويد! تو جوان هستى و براى طواف كعبه آمده اى. مثل بقيّه مردم قدرى پنبه مى گيرى و در گوش خود مى گذارى و مشغول طواف مى شوى. سپس به خانه يكى از دوستانت مى روى. شب فرا مى رسد، تو با خود مى گويى: "چرا به حرف رهبران مكّه گوش كردم و پنبه در گوش خود قرار دادم؟ چرا سخن محمّد را نشنيدم؟ چرا بايد هر چه را كه بزرگان مى گويند، قبول كنم؟". تو مى فهمى كه فريب خورده اى. آنها تو را فريب داده اند! معلوم مى شود آنها بر حق نيستند كه در خانه خدا به تو پنبه مى دهند تا در گوش خود بگذارى! آنها با اين كار خود آزادى تو را به يغما برده اند! اكنون تصميم مى گيرى تا مخفيانه نزد محمّد(ص) بروى و سخن او را بشنوى و سپس سخن او را با عقل خود بسنجى. آفرين بر تو! هرگز قبل از شنيدن سخن ديگران در مورد آن قضاوت نكن! 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_7⃣2⃣ خبر ش
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣2⃣ صبح زود به سوى خانه خديجه مى روى. شنيده اى كه محمّد(ص) آنجاست. درِ خانه را مى زنى و وارد خانه مى شوى. نمى دانى چه مى شود كه در اين خانه آرامش عجيبى را تجربه مى كنى. در و ديوارِ اين خانه با تو سخن مى گويد. اينجا خانه خديجه است، محمّد(ص) هم در اين خانه آرامشى زيبا دارد. محمّد(ص) با تو سخن مى گويد و اين سؤال مهم را از تو مى پرسد: چرا بت هايى را كه با دست خود ساخته ايد مى پرستيد؟ تو گذر زمان را نمى فهمى، مجذوب سخنان محمّد(ص) شده اى و سرانجام مسلمان مى شوى. وقت خداحافظى فرا مى رسد و تو رو به پيامبر مى كنى و مى گويى: من در قبيله خود نفوذ زيادى دارم. من دين اسلام را در آنجا تبليغ خواهم كرد! و تو مى روى تا هشتاد مسلمان تربيت كنى! خبر مسلمان شدن تو به گوش رهبران مكّه مى رسد، آنها پى مى برند كه سياست پنبه هم ديگر فايده ندارد! اين سياست، نتيجه عكس داشت. تو خودت را مى شناسى، اگر آنها به تو پنبه نمى دادند، هرگز به اين موضوع اين قدر حساس نمى شدى! اصلاً همين پنبه باعث شد كه تو مسلمان شوى! اگر من جاى تو بودم اين پنبه را براى هميشه نگه مى داشتم!106 ــ تا دختران خدا بر ما غضب نكرده اند جلوى اين ديوانه را بگيريد! ــ تا چه وقت مى خواهيد دست روى دست بگذاريد و به محمّد فرصت بدهيد؟ ــ همه شكنجه ها و كشتارها نتيجه عكس داد و باعث شد تا گروهى از جوانان به محمّد بپيوندند. ــ بايد هر چه سريع تر محمّد را به قتل برسانيم. اين تنها راه ماست. ــ تا زمانى كه ابوطالب هست نمى توانيم محمّد را به قتل برسانيم. بايد فكر ديگرى بكنيم. اين سخنان بزرگان مكّه است كه دور هم جمع شده اند و به فكر چاره هستند. ساعتى مى گذرد. آنها به اين نتيجه مى رسند: بايد خاندان بنى هاشم را زير فشار گرسنگى قرار بدهيم تا خودِ آنها، محمّد را تحويل بدهند; به همين دليل، از امروز هرگونه خريد و فروش با آنها جرم بوده و مجازات سنگين دارد. يكى از ميان جمعيّت مى گويد: ما بايد هم پيمان شويم كه هر كس به محمّد دسترسى پيدا كرد، او را به قتل برساند. همه با اين نظر هم موافقت مى كنند. قلم و كاغذى مى آورند و مصوّبات جلسه امروز را مى نويسند. سپس همه، آن را مهر كرده و آن را در كعبه قرار مى دهند. آرى، از اين لحظه به بعد، قتل پيامبر جنبه قانونى پيدا مى كند و همه براى اجراى اين قانون با يكديگر هم پيمان شده اند. اكنون گروهى مأمور مى شوند تا كنار دروازه شهر مكّه مستقر شوند و به همه تاجران خبر دهند كه خريد و فروش با مسلمانان جرم است. ديگر هيچ تاجرى حق ندارد با مسلمانان تجارت كند. اكنون همه به فكر قتل پيامبر هستند، آنها مى خواهند در اوّلين فرصت زمين را به خون او رنگين كنند.107 پيامبر در خانه ابوطالب است، عدّه اى از مسلمانان هم اينجا هستند. ابوطالب به فكر دفاع از پيامبر است. او به خوبى مى داند كه الان اسلام سخت ترين مرحله را پيش رو دارد. وقتى همه بزرگان مكّه با هم، پيمان بسته اند، ديگر به اين سادگى ها نمى توان اين پيمان را شكست. عرب سرش را مى دهد ولى زير قول خودش نمى زند!! ابوطالب مى داند كه اين بار بزرگان مكّه با تمام توان به جنگ با پيامبر آمده اند و آنها مى خواهند هر طور شده پيامبر را به قتل برسانند. امروز ابوطالب به عهد و پيمانى كه با پدرش عبد المطلب بسته است، عمل مى كند. درست است كه دشمنان با تمام نيرو به ميدان آمده اند; امّا ابوطالب نيز به مقابله آنها آمده است. آيا آن كوه بلند را در شرق كعبه مى بينى؟ كنار آن كوه، شِعْب ابوطالب است. شِعْب به شكافِ بين دو كوه گفته مى شود. ابوطالب دستور داه تا ياران پيامبر به آنجا منتقل شوند. حتماً مى خواهى بدانى چرا ابوطالب چنين تصميمى گرفته است؟ بت پرستان تصميم دارند تا محمّد(ص) را به قتل برسانند، تعداد نيروهاى آنها خيلى زياد است ولى تعداد مسلمانان بسيار كم! ممكن است بت پرستان از چهار سمت به خانه پيامبر هجوم بياورند و در اين صورت مسلمانان نمى توانند به خوبى از محمّد(ص) دفاع كنند. ولى وقتى كه پيامبر در شِعْب باشد، سه طرف او را كوه فرا گرفته و بت پرستان فقط مى توانند از روبرو حمله كنند.108 شِعْب در واقع يك سنگر طبيعى است كه دشمن نمى تواند از چپ و راست و پشتِ سر حمله كند. مسلمانان به شِعْب منتقل شده اند. هواى شِعْب در تابستان خيلى گرم است! گرما بيداد مى كند; امّا براى دفاع از پيامبر بايد همه سختى ها را تحمّل كرد. 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_8⃣2⃣ صبح ز
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣2⃣ مسلمانان به شِعْب منتقل شده اند. هواى شِعْب در تابستان خيلى گرم است! گرما بيداد مى كند; امّا براى دفاع از پيامبر بايد همه سختى ها را تحمّل كرد. نگاه كن! خديجه هم كه تا امروز در خانه مجلّل خود زندگى مى كرد به شِعْب آمده است، به راستى كه او چه همسر فداكارى است! اكنون پيامبر و ياران او در شِعْب هستند. همه به صورت منظّم كنار ورودى شِعْب نگهبانى مى دهند. هر كس ساعتى از شبانه روز را نگهبانى مى دهد، نگهبانان شِعْب با شمشيرهاى برهنه هر رفت و آمدى را كنترل مى كنند تا مبادا خطرى پيامبر را تهديد كند. ابوطالب همه امور را در شِعْب مديريّت مى كند، او همه سختى ها را براى دفاع از پيامبر به جان خريده است.109 بت پرستان منتظر هستند تا ذخيره غذايى مسلمانان تمام شود. آنها با خود مى گويند: به زودى گرسنگى به سراغ مسلمانان مى آيد و آنها براى نجات از مرگ، محمّد را تحويل ما خواهند داد. وقتى صداى گرسنگى بچّه هاى كوچك بلند شود، آن وقت روز مرگ محمّد فرا خواهد رسيد. مدّتى بايد صبر كرد... رهبران مكّه خيال مى كنند كه همين روزها ذخيره غذايى ياران پيامبر تمام مى شود زيرا هيچ تاجرى نمى تواند با آنان خريد و فروش كند.110 به زودى مسلمانان براى نجات از مرگ خود و بچّه هايشان، پيامبر را تحويل خواهند داد و آن وقت آنها پيامبر را اعدام خواهند كرد. آرى، بعد از اين ديگر هيچ كس جرأت نخواهد كرد بت پرستى را خرافه بخواند! چند روز مى گذرد و هيچ خبرى از مسلمانان نمى شود، آنها در شِعْب ابوطالب به زندگى خود ادامه مى دهند. رهبران مكّه خيلى تعجّب كرده اند. نمى دانند چه شده است. آنها از خود سؤال مى كنند: چرا نقشه آنها با شكست روبرو شده است؟ بت پرستان تو را خوب نشناخته اند، اى خديجه! آنها نمى دانند كه امروز تو با تمام هستى خود به ميدانِ مبارزه آمده اى. چه كسى مى داند كه تو از سال ها پيش به فكر امروز بودى. هنوز هيچ خبرى از اسلام نبود كه تو در انتظار ظهور آخرين پيامبر بودى. در آن روز به تجارت پرداختى و ثروت زيادى جمع كردى، سكّه هاى طلاى تو از همه بيشتر شد. آن روز براى امروز سرمايه مى اندوختى! امروز همه سكّه هاى طلاى خود را به ميدان آورده اى! رهبران مكّه مسلمانان را در محاصره اقتصادى قرار داده اند تا بتوانند به پيامبر دسترسى پيدا كنند; امّا آنها تو را فراموش كرده بودند.111 تو فرمانده اين جنگ اقتصادى هستى و پيروز اين ميدان! تو خديجه اى! بت پرستان چند نگهبان را استخدام كرده اند تا مواظب باشند هيچ بار شترى به شِعْب ابوطالب نرود. نگهبانان به صورت منظّم عوض مى شوند، هر كدام از آنها هشت ساعت در روز نگهبانى مى دهد. هوا ابرى است و همه جا تاريك! دو نگهبان با شمشير در آنجا ايستاده اند. صدايى به گوش مى رسد. يك سياهى به اين سو مى آيد: ــ كيستى؟ ــ غريبه نيستم. من يكى از جوانان اين شهر هستم. ــ اينجا چه مى خواهى؟ ــ من يك سؤالى از شما دارم. ــ چه سؤالى؟ ــ شما ماهى چقدر حقوق مى گيريد؟ ــ بزرگان قريش به ما در يك ماه يك سكّه طلا مى دهند. ــ شما امشب مى توانيد صد سكّه طلا كاسبى كنيد. حقوق هشت سال نگهبانى را همين امشب بگيريد. ــ چگونه؟ ــ فقط يك لحظه چشمان خود را ببنديد. مى فهميد چه مى گويم. ــ يعنى ما يك لحظه چيزى نبينيم. ــ آرى، فقط يك لحظه. سياهى نزديك تر مى شود و در تاريكى شب روى دست هر كدام از آنها يك كيسه كوچك مى گذارد و مى گويد: ــ در هر كدام از اين كيسه ها صد سكّه طلا است. ــ فقط هر كارى مى خواهى بكنى، سريع باش! در تاريكى شب، آن سياهى به سرعت دور مى شود و بعد از لحظاتى، شترى با بار گندم و خرما نزديك مى شود. آن دو نگهبان چشم هاى خود را مى بندند و شتر عبور مى كند... ــ آن جوان را مى بينى، تا ديروز آه نداشت كه با ناله سودا كند، حالا چه زندگى خوبى براى خود درست كرده است! ــ شنيده ام گران ترين اسب عربى را هم براى خود خريده است و قرار است به خواستگارى بهترين دختر مكّه برود. ــ نمى دانم او اين همه پول را از كجا به دست آورده است، نكند او گنجى پيدا كرده است؟ اين روزها اين سخنان در شهر مكّه زياد شنيده مى شود. مردم مى بينند كه گروهى به صورت ناگهانى به پول زيادى رسيده اند. هيچ كس نمى داند كه آنها اين پول را از كجا آورده اند. حتماً به ياد دارى كه رهبران مكّه، خريد و فروش با مسلمانان را ممنوع كرده اند و ديگر هيچ تاجرى حق ندارد با مسلمانان معامله اى بكند. 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_9⃣2⃣ مسلمان
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣3⃣ اين روزها اين سخنان در شهر مكّه زياد شنيده مى شود. مردم مى بينند كه گروهى به صورت ناگهانى به پول زيادى رسيده اند. هيچ كس نمى داند كه آنها اين پول را از كجا آورده اند. حتماً به ياد دارى كه رهبران مكّه، خريد و فروش با مسلمانان را ممنوع كرده اند و ديگر هيچ تاجرى حق ندارد با مسلمانان معامله اى بكند. اين گروه نزد تاجران مى روند و گندم و خرما و غيره را از آنها خريدارى مى كنند. آنها بار خرما و گندم مى خرند و به صورت قاچاق به خديجه مى فروشند. آنها بازار سياه درست كرده اند و هر بار آذوغه را به صد برابر قيمت آن، به خديجه مى فروشند! چه كاسبى از اين بهتر مى توان پيدا كرد؟ البته اين كار بسيار خطرناكى است. قاچاق گندم و خرما به شِعْب مجازات سختى دارد; امّا وسوسه پول، آنها را رها نمى كند. ره صد ساله را مى توان در يك شب رفت! آرى، اين همان جنگ اقتصادى است كه خديجه فرمانده آن است، او با همه ثروت خود به ميدان مبارزه آمده است. خديجه مى داند كه جوانان مكّه همه بت پرستند و دشمن اسلام; امّا وقتى بوى پول به مشامشان برسد خيلى از مسائل را فراموش مى كنند. تا ثروت خديجه هست هيچ كس گرسنگى نخواهد كشيد و گريه هيچ كودكى بلند نخواهد شد. آرى، تاريخ فراموش نخواهد كرد كه اگر ثروت خديجه نبود از اسلام هيچ خبرى نبود. اسلام كه بهترين دين خداست، مديون خديجه است. نگاه كنيد! خديجه مرا ببينيد! ببينيد كه او چگونه دين مرا يارى مى كند! من خداى زمين و آسمان ها هستم و به خديجه مباهات مى كنم.112 اى جبرئيل! برخيز و شتاب كن! نزد محمّد برو و به او بگو كه من خديجه را دوست دارم. سلام مرا به خديجه برسان.113 من خديجه را مى شناختم و براى همين بود كه او را مادر همه خوبى ها نمودم. خديجه، مادر فاطمه است، فاطمه گل سرسبد هستى من است... سه سال است كه مسلمانان در محاصره هستند. رهبران مكّه باور نمى كردند كه اين نقشه هم بى نتيجه بماند. اكنون همه آنها منتظر هستند تا ثروت خديجه تمام شود. آنها با خود مى گويند كه ثروت خديجه هر قدر زياد هم باشد، سرانجام تمام مى شود; آن وقت است كه در شِعْب ابوطالب گرسنگى بيداد خواهد كرد و مسلمانان مجبور خواهند شد محمّد را تسليم كنند. خديجه همه ثروت خود را در راه اسلام خرج كرد. ديگر از ثروت او چيز زيادى باقى نمانده است. امشب، اين آخرين بار شترى است كه وارد شِعْب مى شود، ديگر براى خديجه هيچ پولى نمانده است. مدّتى مى گذرد...صداى گريه كودكان گرسنه به آسمان مى رود، وضعيّت شِعْب بحرانى مى شود.114 خدايا! خودت كمك كن! خديجه به يكى از اقوام خود پيام مى فرستد و از او مى خواهد تا مقدارى خرما و گندم براى مسلمانان بفرستد و او با زحمت زياد اين كار را مى كند. غذا جيره بندى مى شود، بيشتر به كودكان رسيدگى مى شود. 115 خديجه گرسنگى را تحمّل مى كند و سهم خود را به ديگران مى دهد. فاطمه كه اكنون چند سال دارد ايثار و فداكارى را از مادر مى آموزد. او مى بيند كه مادر غذاى خود را به ديگران مى دهد و خود گرسنه مى ماند. من خيلى نگران حال خديجه هستم. او روز به روز ضعيف تر مى شود، نكند او بيمار بشود، آخر يك بدن چقدر طاقت دارد گرسنگى را تحمّل كند؟ ولى خديجه نمى تواند ببيند كه بچّه ها و كودكان در گرسنگى باشند، او غذاى خود را به آنها مى دهد و نمى گذارد هيچ كس از اين ماجرا با خبر شود. روزهاى سختى است. رهبران مكّه خيلى خوشحال هستند، آنها پيش بينى مى كنند كه به زودى كار مسلمانان تمام است و آنها مجبور خواهند شد محمّد را تحويل دهند. اگر آنها اين كار را نكنند همه آنها از گرسنگى خواهند مرد. به راستى سرنوشت مسلمانان چه خواهد شد؟ وعده خدا نزديك است. درست است كه مسلمانان سختى هاى زيادى كشيدند ولى آنها دست از يارى حق برنداشتند. آنها ثابت كردند كه اسلام را براى نان و پول نمى خواهند. آنها براى اسلام از نان و پول گذشتند و گرسنگى كشيدند. خدا خودش وعده داده است كه اهل ايمان را يارى كند. به زودى وعده خدا فرا مى رسد... جبرئيل نزد پيامبر مى آيد و مژده اى از طرف خدا به پيامبر مى دهد. پيامبر نزد عمويش ابوطالب مى رود و از او مى خواهد كه پيامى را به بت پرستان برساند. 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_0⃣3⃣ اين روزها
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣3⃣ جبرئيل نزد پيامبر مى آيد و مژده اى از طرف خدا به پيامبر مى دهد. پيامبر نزد عمويش ابوطالب مى رود و از او مى خواهد كه پيامى را به بت پرستان برساند. ابوطالب نزد آنها مى رود. آنها خيال مى كنند كه او از گرسنگى و شرايط سخت محاصره به تنگ آمده است براى همين به او مى گويند: ــ خيلى خوش آمدى! ما منتظرت بوديم و مى دانستيم كه سرانجام از حمايت محمّد دست برمى دارى. ــ اين چه خيال باطلى است؟ من هرگز از حمايت محمّد دست نمى كشم. ــ پس براى چه نزد ما آمدى؟ ــ شما پيمان نامه اى را كه نوشته و همه مهر كرده ايد كجا گذاشته ايد؟ ــ داخل كعبه. ــ محمّد به من گفت كه موريانه آن پيمان نامه را خورده است. ــ چه حرف هايى مى زنى؟ تا به حال چنين چيزى سابقه نداشته است؟ صدها سال است كه پيمان نامه هاى مهم را در كعبه مى گذارند. ــ به داخل كعبه برويد و آن پيمان نامه را بياوريد. اگر سخن محمّد دروغ باشد، من او را به شما تحويل مى دهم. ــ پيشنهاد خوبى است. ــ امّا اگر سخن او درست باشد شما بايد به اين محاصره پايان بدهيد. ــ باشد، قبول است. رهبران مكّه خيلى خوشحال هستند، آنها فكر مى كنند كه به زودى پيامبر در اختيار آن ها خواهد بود و اصلاً احتمال نمى دهند كه سخن ابوطالب درست باشد.116 نگاه كن! همه به سوى كعبه مى روند، درِ كعبه باز مى شود. پيمان نامه در داخل پارچه اى قرار گرفته و از سقف آويزان است. يكى آن را پايين مى آورد. وقتى پارچه آن را باز مى كنند، مى بينند كه موريانه آن را خورده است.117 آرى، مدّت هاست كه نوشته آنها نابود شده است، نوشته اى كه سه سال تمام ظلم ها را قانونى جلوه مى داد! همه سكوت مى كنند و با تعجّب به يكديگر نگاه مى كنند. به راستى محمّد از كجا خبر داشت؟ ماجرا چيست؟ چرا بايد به اين ظلم و ستم ادامه داد؟ اين ها سؤالاتى است كه بعضى ها از خود مى پرسند‌. بعد از مدّتى، اكنون مسلمانان از شِعْب ابوطالب خارج مى شوند و محاصره اقتصادى تمام مى شود. آن تهديد بزرگ، پايان يافته است. مسلمانان به زندگى خود باز مى گردند و مى توانند مثل بقيّه مردم خريد و فروش كنند. روزها و شبها مى گذرند... خبرى در شهر مكّه مى پيچد، همه مسلمانان ناراحت مى شوند: ابوطالب به سختى بيمار شده است. پيامبر به عيادت عمويش ابوطالب مى آيد و او را در حال سختى مى بيند و برايش دعا مى كند. چند روز مى گذرد. به پيامبر خبر مى رسد كه بيمارى ابوطالب شدّت يافته است، گويا ديگر اميدى به بهبودى او نيست. پيامبر با عجله خود را كنار بستر عمو مى رساند. همه فرزندان ابوطالب در كنار او جمع شده اند. اشك در چشمانِ على(ع)حلقه زده است، فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب هم آنجاست. پيامبر كنار بستر ابوطالب مى نشيند و دست عموى خود را در دست مى گيرد. ابوطالب ديگر نفس هاى آخر را مى كشد، با صدايى ضعيف رو به فرزندان خود مى كند و به آنان مى گويد: "از شما مى خواهم همواره پشتيبان محمّد باشيد. بدانيد هر كس از او پيروى كند سعادتمند مى شود".118 بعد از لحظاتى روح ابوطالب به سوى آسمان پرمى كشد و در بهشت مهمان خدا مى گردد. آيا مسلمانى به وفادارى او خواهد آمد؟119 هرگز! مرگ ابوطالب براى پيامبر بسيار دردناك است، اسلام بزرگ ترين حامى خود را از دست داده است. رهبران مكّه از مرگ ابوطالب بسيار خوشحال هستند. آنها ديگر هيچ مانعى براى اذيّت و آزار پيامبر نمى بينند! خداى من! چه مى بينم! آنها به پيامبر سنگ مى زنند، وقتى كه پيامبر از كنار ديوارى عبور مى كند، خاكروبه بر سر او مى ريزند. آرى، روزگار غربت پيامبر شروع شده است! پيامبر همه اين ها را براى خدا تحمّل مى كند، آرى، براى بيدارى مردم بايد سختى زيادى كشيد.120 وقتى پيامبر به خانه مى آيد ديگر آن نشاط و شادابى را در چهره همسر خود نمى بيند. رنگ چهره خديجه زرد شده است; گويا او بيمار است. خديجه در روزهاى پايانى شِعْب، سختى هاى زيادى را تحمّل كرده است. آيا موافقى با هم به عيادت خديجه برويم؟ ــ خداى من! باور نمى كنم! آيا اينجا خانه خديجه است، نكند ما اشتباه آمده ايم؟ ــ نه، اينجا خانه خديجه است. ــ من كه در اينجا چيزى ديگر نمى بينم. پس كجاست آن فرش هاى ابريشمى و ظرف هاى نقره اى و... يعنى اين خانه، خانه ثروتمندترين بانوى حجاز است! ــ خديجه همه هستى خود را به پاى درخت اسلام ريخت و به زودى اسلام درخت تنومندى خواهد شد. خديجه باغبان اسلام است. 📚 :دکتر مهدی خدامیان ... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 #ݕانۅے_ݘشمہ 💖 #قسمت_1⃣3⃣ جبرئيل
◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈- ❣﷽❣ 💖 💖 ⃣3⃣ ــ خديجه همه هستى خود را به پاى درخت اسلام ريخت و به زودى اسلام درخت تنومندى خواهد شد. خديجه باغبان اسلام است. مدّتى مى گذرد و بيمارى خديجه شديدتر مى شود، امروز فقط چهل و پنج روز از وفات ابوطالب گذشته است وروز دهم ماه رمضان است.121 همه مسلمانان ناراحت هستند، آنها نگران حالِ مادر خود هستند، زيرا خديجه "اُمّ المؤمنين" است.122 اُمّ المؤمنين يعنى: مادر همه مؤمنان! پس تو هم مى توانى خديجه را مادر صدا بزنى. او مادر مهربان من و توست... آقاى من! اكنون كه هر نفسم بوى رفتن مى دهد از تو چند سؤال دارم: آيا براى تو همسر خوبى بودم؟ آيا توانستم همان كسى باشم كه به تو وعده داده بودم؟ تمام ثروتم را به پايت ريختم، تمام عمر كنيز تو بودم، نگاه كن! از آن همه ثروت جز اين پوستين چيزى برايم نمانده است. آقاى من! آيا همانى بودم كه دوست داشتى؟ آن روز خواهرم را فرستادم تا تو را از عشق من آگاه كند، شيفته تو شده بودم. من تو را انتخاب كردم. همه زنان مكّه مرا سرزنش كردند. آنها مى خواستند عشق تو را رها كنم، من در جواب به آنان فهماندم كه تو را با همه دنيا عوض نمى كنم. كنيز تو شدم تا تو را يارى كنم. به من بگو: آيا توانسته ام همه هستى ام را فداى تو كنم؟ اكنون كه نفس هاى آخر را مى كشم به لبخندى از تو خرسندم. من نزد خداى تو مى روم و در بهشت منتظرت مى مانم. مولاى من! آيا مى خواهى بدانى در اين آخرين لحظه ها به چه مى انديشم و براى چه اشك مى ريزم؟ وقتى من بروم، چه كسى خاك ها را از چهره تو خواهد گرفت؟ تو در ميان اين مردم تنها مانده اى! من براى تنهايى تو اشك مى ريزم. اى مادر مهربانم! غصّه نخور! من كه هستم! با همين دست هاى كوچكم، زخم پيشانى بابا را مرهم مى نهم. من خودم به جاى تو، خاك ها از چهره پدر مى گيرم. من باباى خوبم را مى بوسم و مى بويم. مادر! من به تو قول مى دهم نگذارم بابا تنهايى را احساس كند. مگر نمى دانى وقتى بابا مرا در آغوش مى گيرد بوى بهشت را حس مى كند؟ ديگر گريه نكن! من طاقت ندارم اشك تو را ببينم. من فاطمه ام! دختر كوچك تو! همسر عزيزم! اى كه در تنهايى ها پناهم بودى! اى كه با همه هستى خود ياريم كردى. هرگز يادم نمى رود. تو بودى كه مرا انتخاب نمودى و هميشه آرامش را به من هديه كردى. نام تو را همواره بر لب خواهم داشت و هيچ وقت فراموشت نخواهم كرد.123 تو بهترين هديه اى بودى كه خدايم به من داد. تو در بهشت هم همسر من خواهى بود اى خديجه.124 تو از من خواستى تا اشك نريزم و گريه نكنم، باشد، لبخند مى زنم. از تو مى خواهم تو هم لبخند بزنى. مگر نمى دانى لبخند تو براى من، زيباتر از همه زيبايى ها است. تو براى آخرين بار نگاه به چهره پيامبر مى كنى. دست فاطمه(س) را در دست مى گيرى و براى آخرين بار دست او را مى فشارى. فاطمه(س)، دختر توست و اكنون در آغاز راه است! او راه تو را ادامه خواهد داد و تا آخر عمر از حق و حقيقت دفاع خواهد كرد. 📚 :دکتر مهدی خدامیان 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ◈-🌺◈-🌼◈-🌺◈-🌼◈🌺-◈-
روز آخر عج
روز آخر عج
جهت دسترسی آسان به مطالب ◦•●◉✿ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ✿◉●•◦: روز آخر عج
جهت دسترسی آسان به مطالب روز آخر عج #حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
جهت دسترسی آسان به مطالب روز آخر عج #حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها