eitaa logo
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
1.3هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
300 فایل
•|پخش لوازم جانبی گوشی 🛍 •|موبایل مهدی •|ارسال به تهران ،کرج •| ارسال به تمام شهرها📦 💖خریدوفروش کارکرده 👌 مهدی تختی۰۹۳۶۴۶۵۴۵۶۱ @Nimaa11551362 @ya_mahdy_aj لینک کانال👇 @mobailmehdikaraj https://eitaa.com/joinchat/2402025472Ceb82682f9d
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌🏴🔲🕌🏴🔲🕌🏴🔲🕌🏴🔲🕌 🏴به ميدان رفتن حضرت عباس(ع) مطابق معتبرترين نقلها اولين كسى كه از خاندان پيغمبر شهيد شد، جناب على اكبر و آخرينشان جناب ابوالفضل العباس بود، يعنى ايشان وقتى شهيد شدند كه ديگر از اصحاب و اهل بيت كسى نمانده بود، فقط ايشان بودند و حضرت سيد الشهداء. آمد عرض كرد: برادر جان! به من اجازه بدهيد به ميدان بروم كه خيلى از اين زندگى ناراحت هستم. جناب ابوالفضل سه برادر كوچكترش را مخصوصا قبل از خودش فرستاد، گفت: برويد برادران! من مى خواهم اجر مصيبت برادرم را برده باشم. مى خواست مطمئن شود كه برادران مادرى اش حتما قبل از او شهيد شده اند و بعد به آنها ملحق بشود. بنا بر اين ام البنين است و چهار پسر، ولى ام البنين در كربلا نيست، در مدينه است. آنان كه در مدينه بودند از سرنوشت كربلا بى خبر بودند. به اين زن، مادر اين چند پسر كه تمام زندگى و هستى اش همين چهار پسر بود، خبر رسيد كه هر چهار پسر تو در كربلا شهيد شده اند. البته اين زن زن كامله اى بود، زن بود كه همه پسرهايش را از دست داده بود. گاهى مى آمد در سر راه كوفه به مدينه مى نشست و شروع به نوحه سرايى براى فرزندانش مى كرد. تاريخ نوشته است كه اين زن خودش يك وسيله تبليغ عليه دستگاه بنى اميه بود.هر كس كه مى آمد از آنجا عبور كند متوقف مى شد و اشك مى ريخت. مروان حكم كه يك وقتى حاكم مدينه بوده و از آن دشمنان عجيب اهل بيت است، هر وقت مى آمد از آنجا عبور كند بى اختيار مى نشست و با گريه اين زن مى گريست. اين زن اشعارى دارد و در يكى از آنها مى گويد: لا تدعونى ويك ام البنين تذكرينى بليوث العرين كانتبنون لى ادعى بهم و اليوم اصبحت و لا من بنين (1) مخاطب را يك زن قرار داده، مى گويد:اى زن،اى خواهر! تا به حال اگر مرا ام البنين مى ناميدى، بعد از اين ديگر ام البنين نگو، چون اين كلمه خاطرات مرا تجديد مى كند، مرا به ياد فرزندانم مى اندازد، ديگر بعد از اين مرا به اين اسم نخوانيد، بله، در گذشته من پسرانى داشتم ولى حالا كه هيچيك از آنها نيستند. رشيدترين فرزندانش جناب ابوالفضل بود و بالخصوص براى جناب ابوالفضل مرثيه بسيار جانگدازى دارد، مى گويد: يا من راى العباس كر على جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد (2) پرسيده بود كه پسر من، عباس شجاع و دلاور من چگونه شهيد شد؟ دلاورى حضرت ابوالفضل العباس از مسلمات و قطعيات تاريخ است.او فوق العاده زيبا بوده است كه در كوچكى به او مى گفتند قمر بنى هاشم، ماه بنى هاشم. در ميان بنى هاشم مى درخشيده است.اندامش بسيار رشيد بوده كه بعضى از مورخين معتبر نوشته اند هنگامى كه سوار بر اسب مىشد، وقتى پاهايش را از ركاب بيرون مىآورد، سر انگشتانش زمين را خط مى كشيد. بازوها بسيار قوى و بلند، سينه بسيار پهن. مى گفت كه پسرش به اين آسانى كشته نمى شد. از ديگران پرسيده بود كه پسر من را چگونه كشتند؟ به او گفته بودند كه اول دستهايش را قطع كردند و بعد به چه وضعى او را كشتند. آن وقت در اين مورد مرثيه اى گفت. مى گفت: اى چشمى كه در كربلا بودى، اى انسانى كه در صحنه كربلا بودى آن زمانى كه پسرم عباس را ديدى كه بر جماعت شغالان حمله كرد و افراد دشمن مانند شغال از جلوى پسر من فرار مى كردند.پسران على پشت سرش ايستاده بودند و مانند شير بعد از شير، پشت پسرم را داشتند. واى بر من! به من گفته اند كه بر شير بچه تو عمود آهنين فرود آوردند. عباس جانم، پسر جانم! من خودم مى دانم كه اگر تو دست در بدن مى داشتى، احدى جرات نزديك شدن به تو را نداشت. و لا حول و لا قوة الا بالله 📓پی نوشتها: 1) منتهى الآمال،ج ۱/ص۳۸۶. 2) همان. كتاب: مجموعه آثار ج ۱۷ ص ۳۶۱ نويسنده: شهيد مطهری
🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌 🏴 شجاعت حضرت عباس عليه السلام در ميان اصحاب امام حسين عليه السلام بى نظير بود، چگونگى شهادت او، و رجزهاى او، و جهاد او با دست بريده، همه بيانگر اوج صلابت و شهامت او است، او تنها به سوى آب فرات رفت، و در برابر چهار هزار نفر تيرانداز قرار گرفت، صف آنها را با كشتن هشتاد نفر از آنها، درهم شكست و خود را به آب فرات رسانيد. مادرش ام البنين عليها السلام در شهر خطاب به او مى گويد: لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد «اگر شمشيرت در دستهايت بود، كسى را جرئت نزديك شدن به شمشيرت نبود». (1) روايت شده: هنگامى كه وسائل غارت شده از شهداى كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگى بود، يزيد و حاضران ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده ولى دستگيره آن سالم است، پرسيد: اين پرچم را چه كسى حمل مى كرد؟ گفته شد: عباس بن على عليه السلام آن را حمل مىكرد. يزيد از روى تعجب و تجليل از آن پرچم، دو يا سه بار برخاست و نشست و گفت: انظروا الى هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن و الضرب الا مقبض اليد التى تحمله. : «به اين پرچم بنگريد، كه بر اثر صدمات و ضربات، هيچ جاى آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه پرچمدار آن را با ستحمل میكرده است (يعنى سالم ماندن دستگيره نشان مى دهد كه پرچمدار، تيرها و ضرباتى را كه بر دستش وارد مى شود تحمل مى كرد و پرچم را رها نمى ساخته است) ». سپس يزيد گفت: ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه. : « لعن و ناسزا از تو دور باد (و ناسزا براى تو زيبنده نيست) اى عباس، اين است معناى وفادارى برادر نسبت به برادرش». (2) عباس سه برادر پدر و مادرى داشت كه مادرشان ام المؤمنين عليها السلام بود، يكى از آنها عبدالله بود كه ۲۵ سال داشت، ديگرى عثمان بود كه ۲۱ سال داشت و سومى جعفر بود كه ۱۹ سال داشت. حضرت عباس كه از آنها بزرگتر بود و ۳۴ سال داشت، به برادران رو كرد و گفت: «اى پسران مادرم به پيش بتازيد تا خلوص و خيرخواهى شما را در راه خدا و رسول خدا بنگرم». آنها يكى بعد از ديگرى روانه ميدان شدند و جنگيدند تا به شهادت رسيدند. (3) وقتى كه همه ياران حسين عليه السلام كشته شدند، و حضرت عباس خود را تنها يافت به حضور برادر آمد و عرض كرد: به من اجازه رفتن به ميدان بده، امام سخت گريه كرد، عباس عليه السلام عرض كرد: سينه ام تنگ شده و از زندگى دلتنگ گشته و به تنگ آمده ام، مى خواهم انتقام خون شهيدان را از دشمن بگيرم. امام حسين عليه السلام فرمود: برو براى اين كودكان تشنه لب، اندكى آب بياور. حضرت عباس عليه السلام روز عاشورا سوار بر اسب اطراف خيام مى گشت و نگهبانى مى كرد و مراقب بود تا دشمن جلو نيايد. در اين هنگام زهير بن قين (يكى از ياران با وفاى امام حسين) نزد عباس عليه السلام آمد و عرض كرد: در اين وقت آمده ام تا تو را به ياد سخن پدرت على عليه السلام بيندازم، عباس عليه السلام كه مى ديد خيام اهلبيت در خطر تهديد دشمن است، از اسب پياده نشد و فرمود: «مجال سخن نيست ولى چون نام پدرم را بردى، نمى توانم از گفتارش بگذرم، بگو كه من سواره مى شنوم». زهير گفت: پدرت هنگامى كه خواست با مادرت ام البنين عليها السلام ازدواج كند، به برادرش عقيل فرموده بود زن شجاعى از خاندان شجاع برايم پيدا كن، زيرا مىخواهم فرزند شجاعى از او به دنيا بيايد و حامى و ايثارگر فداكار براى برادرش حسين عليه السلام باشد. بنابراين اى عباس، پدرت تو را براى چنين روزى (عاشورا) خواسته است مبادا كوتاهى كنى. غيرت عباس با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تا سمه ركاب قطع گرديد و فرمود: اى زهير! آيا با اين گفتار مى خواهى به من جرات بدهى، سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نمى دارم و در حمايت از حريم او كوتاهى نخواهم نمود. «والله لاريتك شيئا ما رايته قط». : «به خدا قسم فداكارى خود را به گونه اى ابراز كنم و به تو نشان دهم كه هرگز نظيرش را نديده باشى». آنگاه عباس عليه السلام به سوى دشمن حمله كرد، آن گونه كه گویى شمشيرش، آتشى است كه در نيزار افتاده است، تا اينكه صد نفر از قهرمانان دشمن را كشت. از جمله با «مارد بن صديف تغلبى» قهرمان بى بديل دشمن جنگ تن به تن كرد، نيزه بلند مارد را از دست او درآورد و نيزه را تكان سختى داد و فرياد زد: « اى مارد، از درگاه خدا اميدوارم كه با نيزه خودت، تو را به جهنم واصل كنم». آنگاه آن نيزه را در كمر اسب مارد فرو برد، اسب مضطرب شد و مارد خود را به زمين انداخت، با اينكه جمعى از دشمن به كمك مارد آمدند، عباس عليه السلام هماندم نيزه را به گلون مارد فرود آورد كه مارد به زمين افتاد و گوش تا گوش او بريده شد و به هلاكت رسيد، و در اين درگيرى شديد جمعى ديگر نيز بدست عباس عليه السلام كشته شدند. (4) 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
حضرت عباس عليه السلام به سوى دشمن شتافت، آنها را موعظه كرد، و از عاقبت بد ترسانيد، ولى نصايح آنحضرت در آن كوردلان اثر نكرد، عباس نزد برادرش حسين عليه السلام بازگشت، شنيد صداى العطش كودكان بلند است. در روايتى آمده: خيمه اى مخصوص مشكهاى آب بود، حضرت ابوالفضل داخل آن خيمه شد، ديد اطفال آن مشكهاى خالى را برداشته و شكمهاى خود را بر مشكهاى نمدار مى گذاشتند بلكه از عطش آنها كاسته شود، به آنها فرمود: «نور ديدگانم صبر كنيد اكنون مى روم و براى شما آب مى آورم». (5) در همين هنگام سوار بر اسب شد و نيزه و مشك خود را برداشت و به سوى فرات رهسپار گرديد. آرى عباس عليه السلام مشك را پر از آب كرد، ولى از آب نياشاميد و به خود خطاب كرد و گفت: يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى «اى نفس! بعد از حسين، زندگى تو ارزش ندارد، و نبايد بعد از او باقى بمانى، اين حسين است كه لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد مى خواهى آب گوارا و خنك بياشامى، سوگند به خدا دين من اجازه چنين كارى را نمى دهد». و به نقل بعضى، فرمود: به خدا قسم لب به آب نمى زنم در حالى كه آقايم حسين عليه السلام تشنه باشد. «والله لا اذوق الماء و سيدى الحسين عطشانا». (6) عقل مى گويد: آب بياشام تا نيرو بگيرى و بتوانى خوب بجنگى، ولى عشق و وفا و صفا مى گويد: برادرت و نور ديدگان برادرت تشنه اند، چگونه تو آب بنوشى و آنها تشنه باشند؟ بعضى نقل كرده اند حضرت على عليه السلام در شب ۲۱ رمضان(شب شهادتش) عباس را به آغوش گرفت و به سينه اش چسبانيد و فرمود: پسرم، بزودى در روز قيامت بوسيله تو چشمم روشن مىگردد. «ولدى اذا كان يوم عاشورا، و دخلت المشرعه، اياك ان تشرب الماء و اخوك الحسين عطشان. «پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى، مبادا آب بياشامى با اينكه برادرت تشنه است!». (7) آنحضرت با همان يكدست حمله بر دشمن كرد، بسيارى از شجاعان دشمن را بر خاك هلاكت افكند. در اين بحران، حكيم بن طفيل از كمين نخلهاى بيرون جهيد و ضربتى بر دست چپ آنحضرت وارد ساخت، و دستش را از بند (مچ) قطع كرد (فقطع يده من الزند). آنحضرت مشك را به دندان گرفت و همت مى كرد تا مشك را به خيمه ها برساند كه ناگاه تيرى بر مشگ آب آمد و آب آن ريخت، و تير ديگرى بر سينه اش رسيد و از اسب بر زمين افتاد. (8) ابى مخنف مى نويسد: وقتى كه دستهاى عباس عليه السلام جدا شد، در حالى كه از دو طرف دستش قطرات خون مى ريخت به دشمن حمله كرد تا اينكه ظالمى با گرز آهنين بر سر مباركش زد و آن را شكافت، آن هنگام آن مظلوم به زمين افتاد و در خون خود غوطه ور گرديد و صدا زد: «يا اخى يا حسين عليك منى السلام»: «اى برادرم حسين خدا حافظ». (9) و طبق روايت مشهور، صدا زد: «يا خاه ادرك اخاك»: «اى برادر، برادرت را درياب». امام حسين عليه السلام مانند شهاب ثاقب به بالين عباس شتافت او را غرق در خون ديد كه پيكرش پر از تير شده و دستهايش از بدن جدا گشته و چشمهايش تير خورده اند. «فوقف عليه منحنيا و جلس عند راسه يبكى حتى فاضت نفسه». : «با كمر خميده به عباس نگريست و سپس در بالين او نشست و گريه كرد تا عباس به شهادت رسيد». نيز نقل شده: با صداى بلند گريه كرد و فرمود: «الان انكسر ظهرى و قلتحيلتى و شمت بى عدوى». :«اكنون پشتم شكست، و رشته تدبير و چاره ام از هم پاشيد، و دشمن بر من چيره شد و شماتت كرد». (10 📓پى نوشتها: 8- منتهى الآمال ج ۱ / ص ۲۷۹، اعيان الشعيه ج ۱ ص ۶۰۸، معالى السبطن ج ۱ / ص ۴۴۶.   9- ترجمه مقتل ابى مخنف: ص ۹۹.، تذكره الشهداء: ص۱۰. ۲۶۹- فرسان الهيجاء ج ۱/ ص ۲۰۳، معالى السبطين ج ۱/ ص۴۴۶ 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
4_5841677215057577051.mp3
10.61M
🎧 آبرویم خورده تیر کجا برگردم؟😔 @imamzaman_aj 🌴🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰درس بزرگ عاشورا که به آن توجه نشد ... 🔺اصلا دم و دستگاه امام حسین میخواد یه چیزو به ما یاد بده..... استاد @imamzaman_aj 🌴🏴کانال شناخت امام زمان عج🏴🌴
ذکر حاجت 133مرتبه 🌹«یا کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسینِ؛ اِکشِف لی کَربی بِحَقّ اخیکَ الحُسَین 🌺ای عباسی که اندوه را از چهره حسین برطرف ساختی! اندوه مرا به حق برادرت حسین برطرف کن🌺 @imamzaman_aj ❤🌷❤
■ #شب عاشوراست اے نقّاش فردارا نڪش 💔صبح دریاراڪشیدے ظهرصحرا را نڪش ■یاتمام صفحہ راباخیمہ‌هاهمرنگ ڪن 💔یا بہ غیر از #مارأیٺ_الاجمیلا را نڪش #خداڪند_نرود_امشب💔 #سحر_نشود🏴 @imamzaman_aj 🏴🏴🏴🏴
امشب رسدبہ گوش مناجاٺ عاشقان فردابہ روےخاڪ بدنּ‌هاے بے‌‌سراسٺ امشب،علم بہ دسٺ علمدارڪربلاسٺ فرداتنش بہ علقمہ درخونּ شناوراسٺ #شب_عاشوراسٺ_امشب #ڪربلا_غوغاسٺ_امشب🍂 🏴😭😭 @imamzaman_aj 🏴🏴🏴
خداکند 😭 نرود امشب و سحر نشود که شام زینب 😭😭 غمدیده تیره تر نشود خداکند نشود صبح این شب عاشورا خداکند که سحرگاه جلوه گر نشود @imamzaman_aj
#شب_عاشـوراست_امشب #ڪربــلا_غوغاست_امشب 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 #آه_کربلا @imamzaman_aj
مهدے جاטּ قرטּ‌هاگذشت از #روز_واقعہ اما آטּ داغ هرروز شعلہ‌ورتر مےشود و #منتظریم بیائے بہ خونخواهے جدّتـ ! ڪہ #آدینہ دلخوشےماטּ ازندبہ #أینݩ‌الطالبـ بدمِ مقتول ڪربلاستـ بخوانیم دعای فرج @imamzaman_aj
4_248612528366551541.mp3
3.44M
بـــه رســم هــر شــب عشــ❤️ـق و عـــاشقــے میخـــوانیــــم😍 ... سلامتی و فرج مولا صاحب الزمان(عج) 14مرتبه @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️