14.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این لحظات حساس از توسل به بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها غافل نشیم
هدایت شده از محمد حسن زنگویی
💠💠انتخابات، تواصی به صبر 💠💠
#معرفی_دوره
🔶 مدرس دوره: حجت الاسلام حاج ابوالقاسمی
🔶 مدت دوره: 30 دقیقه
🔶 سرفصلهای دوره:
❇️ دعوت به حق و صبر به عنوان یک وظیفه
❇️ ارتباط دعوت به حق با انتخابات
❇️ ارتباط دعوت به صبر با انتخابات
🌐 لینک دوره:
http://karbordi.ismc.ir/course/view.php?id=10127
┄┅┅┅┅❀🔶🔷💠🔷🔶❀┅┅┅┅┄
🔶 جهت شرکت در دوره های متنوع مهارتی عضو مهارت خانه طلاب شوید:
🌐karbordi.ismc.ir
🔶 پایگاه اطلاع رسانی مرکز آموزش های کاربردی و مهارتی حوزه های علمیه:
🌐 mkm.ismc.ir
.............................................
🔰 eitaa.com/maharatkhaneh
#حکومت #انتخابات #مهارتخانه #آموزش_مجازی #دوره_آموزشی
هدایت شده از محمد حسن زنگویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠💠مهارت روش بیان احکام💠💠
#معرفی_دوره
🔶 مدرس دوره: حجت الاسلام علایی نژاد
🔶 تعداد جلسات: 24 جلسه
سرفصلهای دوره:
❇️ ضرورت بیان احکام شرعی
❇️ تشریع و تفریع
❇️ مراحل آمادگی جهت بیان احکام
❇️ دسته بندی احکام به صورت های مختلف
🌐 لینک دوره:
http://karbordi.ismc.ir/enrol/index.php?id=10
┄┅┅┅┅❀🔶🔷💠🔷🔶❀┅┅┅┅┄
🔶 جهت شرکت در دوره های متنوع مهارتی عضو مهارت خانه طلاب شوید:
🌐karbordi.ismc.ir
🔶 پایگاه اطلاع رسانی مرکز آموزش های کاربردی و مهارتی حوزه های علمیه:
🌐 mkm.ismc.ir
.............................................
🔰 eitaa.com/maharatkhaneh
#مهارت #احکام #مهارتخانه #آموزش_مجازی #دوره_آموزشی #احکام_شرعی
هدایت شده از اللهم صل علی محمد و آل محمد
ویژه نامه انتخاب درست - مرکز پژوهشهای تبلیغ - معاونت تبلیغ و امور فرهنگی.pdf
4.14M
ویژهنامۀ حاضر با هدف حمایت محتوایی از مبلغین، روحانیون و طلاب در جهت تأمین محتوای مطلوب ویژه انتخابات با رویکرد دینی توسط معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه تهیه گردیده که شامل چند پرونده مستقل با عناوین ذیل است و هر پرونده از چند مقاله تشکیل گردیده است: حضور در انتخابات؛ تبلیغات و رقابت انتخاباتی؛ انتخاب درست؛ روحانیت و انتخابات؛ انتخابات شوراها و منبع شناسی.
هدایت شده از اللهم صل علی محمد و آل محمد
ویژه نامه انتخاب درست - مرکز پژوهشهای تبلیغ - معاونت تبلیغ و امور فرهنگی.pdf
4.14M
ویژهنامۀ حاضر با هدف حمایت محتوایی از مبلغین، روحانیون و طلاب در جهت تأمین محتوای مطلوب ویژه انتخابات با رویکرد دینی توسط معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه تهیه گردیده که شامل چند پرونده مستقل با عناوین ذیل است و هر پرونده از چند مقاله تشکیل گردیده است: حضور در انتخابات؛ تبلیغات و رقابت انتخاباتی؛ انتخاب درست؛ روحانیت و انتخابات؛ انتخابات شوراها و منبع شناسی.
ماهنامه مبلغان شماره 265 ذی القعده.pdf
5.61M
ماهنامه مبلغان شماره 265 در دسترس مبلغین عزیز قرار گرفت
🌹🌹مبلغان 265🌹🌹
💬توییت هوشمندانه سید حسن نصرالله
🔹دبیرکل حزبالله لبنان در بالای تصویر سردار اسماعیل قاآنی و آیت الله ابراهیم رییسی به آیهی 125 سورهی بقره اشاره کرد:
🔹«وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ...»؛ به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم: «... خانهام را از هرچه رنگوبوی بتپرستی دارد، پاک کنید.»
🌹🌹آیه 125 بقره🌹🌹
20150617145720-9723-346 (1).pdf
343.4K
📌اندیشه و #سیره_سیاسی امام #رضا(ع)
نویسندگان:
حجت الاسلام دکتر محمدجواد #یاوری
حجت الاسلام محمد فرمهینی #فراهانی
🌹🌹دانلود سیره سیاسی امام رضا علیه السلام🌹🌹
ویژه نامه امام رضاعلیه السلام معاونت تبلیغ با مشارکت سازمان فرهنگی آستان قدس
🌹🌹دانلود ویژه نامه امام رضا علیه السلام🌹🌹
🌹حواله شفایش را به بغل دستی اش بخشید👇👇
✅ شخصی را تصور کنید که به یک بیماری غیر قابل علاجی مبتلا شده و در حرم رضوی متوسل شده به امام رئوف. ناگهان حضرت را می بیند که به سمت او می آید.با خود می اندیشد که:
من که عمرم را کرده ام ولی این شخص بغل دستی ام جوان است و ... لذا از حضرت می خواهد که این جوان را شفا دهدو... همین هم می شود
بله شهید والا مقام 🌹محمد حسین محمدیانی🌹چنین کرامتی را از خود نشان داد.
جانباز شیمیایی بود و از عوارض آن مبتلا شدنش به سرطان بود.
آخرین آزمایشی که داد دکتر گفت باید اعزام شوید به خارج.
به دکتر گفت: رفتن به خارج فایده ای هم دارد؟
دکتر گفت: فقط زمان مرگ را کمی عقب می اندازد.
از مطب دکتر در تهران مستقیم به مشهد رفت و مهمان امام رئوف شد
حواله شفایش را به بغل دستی اش بخشید و او شفا گرفت و خودش مدتی بعد در ملکوت مهمان حضرت شد و به جمع دوستان شهیدش پیوست.این شهید والا مقام اهل سبزوار بود
آیا ما حاضریم فیش غذای حضرتی خود را به زائر دیگری بدهیم⁉️
منبع: کتاب کبوتران حرم. نشر امینان(گروه شهید ابراهیم هادی) ص17
✅راه درمان بیماریها
🔻عنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ أَنَّهُ شَكَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ«علیهالسلام» سُقْمَهُ وَ أَنَّهُ لَا يُولَدُ لَهُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَرْفَعَ صَوْتَهُ بِالْأَذَانِ فِي مَنْزِلِهِ قَالَ فَفَعَلْتُ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي سُقْمِي وَ كَثُرَ وُلْدِي قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ رَاشِدٍ وَ كُنْتُ دَائِمَ الْعِلَّةِ مَا أَنْفَكُّ مِنْهَا فِي نَفْسِي وَ جَمَاعَةِ خَدَمِي وَ عِيَالِي حَتَّى إِنِّي كُنْتُ أَبْقَى وَحْدِي وَ مَا لِي أَحَدٌ يَخْدُمُنِي فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْ هِشَامٍ عَمِلْتُ بِهِ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي وَ عَنْ عِيَالِيَ الْعِلَلَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.
🔹محمّد بن راشد میگوید:
هشام بن ابراهیم به من گفت: من از #بیماری خود و اینکه صاحب فرزند نمیگردم به امام رضا«علیهالسلام» شِکوه کردم.
🔹امام رضا«علیهالسلام» به من فرمودند: در منزل با صدای بلند #اذان بگو.
🔹هشام بن ابراهیم میگوید: من پس از آنکه این کار را انجام دادم. خدای متعال مرا از بیماری شفا داده و فرزندان زیادی به من کرامت فرمود.
🔸سپس محمّد بن راشد میگوید: من نیز همیشه درگیر #بیماری و مریضی بودم و کسانی که با من در خانه زندگی میکردند نیز بیمار و مریض بودند. بهگونهای که من تنها میماندم و شخصی نبود که به من خدمت کند.
🔸هنگامیکه این حدیث را از هشام شنیدم. به کاری که امام«علیهالسلام» فرموده بود پرداختم.
🔸پس آنگاه خداوند عزّوجلّ بیماریها را از من وخانوادهام دور ساخت. والحمدلله.
الكافی، ج۶، ص۱۰
🔰 آقا و خانم محترمی که داری می گوئی #واکسن را به زور دارند به رهبری تحمیل می کنند!
👈 آیا متوجه لوازم و جوانب حرفت هستی ؟
🌀 رهبری که اینقدر راحت تئوریزه شود و حرفی را به او تحمیل کنند تا جایی که هم جان خودش و هم جان جامعه را به خطر بیاندازد، چگونه رهبری است ؟؟؟
🔰 رهبری که حتی نمی تواند جان خودش را حفظ کند، چطور می خواهد از جان و ناموس مردم دفاع کند ؟؟؟
✳️ رهبری که در این موضوع که بحث جان مردم است به راحتی تحمیل می پذیرد، از کجا معلوم در موضوعات دیگر تحمیل نپذیرد ؟ کی و کجا دیده اید در زمان حکومت معصومین (علیهم السلام) آنها وقتی حاکم جامعه بودند یعنی حضرت محمد (ص) و امیرالمومنین (ع) ، سر موضوع جان مردم سکوت کنند و مصلحت سنجی کنند؟
💠 از یک طرف می گوئید ایشان نائب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است، از طرفی دیگر ایشان را تحمیل پذیر و بی تدبیر که حتی توان دفاع از جان مردم را ندارد معرفی می کنید؟ خسته نشدید از این همه تناقض ؟
👈 توان دانشمندان این کشور در ساخت موشک را قبول دارید اما توانشان در تولید #واکسن_ایرانی را زیر سوال می برید؟
🔰 می گوئید واکسن خطرناک است، پس دو حالت بیشتر ندارد،
1.یا رهبری این را می داند یا نمی داند ، اگر می داند که وای بر فقیهی که می داند چیزی ضرر دارد و آن را استفاده می کند !!! با این منطق شما اصلا ایشان شایسته مجتهد بودن هم نیست ، چه برسد به ولایت فقیه
2. اگر نمی داند که وای بر شما ، که خود را آگاه تر و عاقل تر و کارشناس تر از رهبری می دانید!!!
👌 مصلحت جان مردم و جامعه و رهبری را شما بهتر از رهبری می دانید ؟ نمی خواهم تطبیق کنم ، اما خودتان بروید کتاب دست بگیرید و تاریخ این انقلاب را بخوانید و ببینید عاقبت آنانی که خودشان را از ولی فقیه عاقل تر می دانستند چه شده ، تا کمی تجربه و درس باشد .
البته اگر اهل مطالعه هستید!
👈 هیچ می فهمید وقتی می گوئید دور و بر رهبر را نفوذی ها گرفته اند ، یعنی چه ؟ اصلا متوجه این حرف هستید ؟ رهبری که در این مساله حرف نفوذی ها را پذیرفته ، چه تضمینی هست که بقیه تصمیماتش هم تحت تاثیر این نفوذی ها نبوده ؟
شما با این استدلالهایتان یک رهبر فرزانه و حکیم را در حد یک آدم ساده بی استدلال آورده اید پایین!
حداقل یک دور کتب شهید مطهری و آیت الله مصباح را می خواندید تا با مبانی دینی و حکومت دینی آشنا می شدید ، جایگاه و شأن رهبری را تا این حد پایین آورده اید که خود را آگاه می دانید و ایشان را ناآگاه؟
👈 ولایت پذیری یعنی گوش دادن به حرف ولی ، نه اینکه هر جا به نفعم بود گوش کنم و هر جا به ضررم بود بهانه بیاورم و توجیه کنم و امان از توجیه گران که خوش عاقبت نشدند!
ایکاش این افراد دلواپس همانقدر که خود را نگران جان رهبری می دانند ، نگران اوامر و توصیه های زمین افتاده ایشان به نیروهای انقلابی در زمینه مطالعه و بصیرت افزایی هم بودند و می رفتند توصیه های ایشان در این موارد را عمل می کردند تا این چنین دچار تحلیل غلط که تضعیف کننده جایگاه رهبری است نمی شدند.
⬅️ باز هم تکرار می کنم در جامعه اسلامی هیچ مصلحتی بالاتر از جان مردم آن جامعه نیست و هیچ وقت هم دیده نشده هم در حکومت دو معصوم ( پیامبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) و امام علی(علیه السلام) و هم در این انقلاب اسلامی به رهبری ولی فقیه، آنها در بحث جان مردم ، مسامحه و سهل اندیشی و مصلحت سنجی کنند.
کسیکه سر جان مردم بخواهد سکوت کند ، رهبر نیست !
👌 ایکاش برخی ها اول بروند یک دور تاریخ اسلام بخوانند ، یک دور شیوه حکومت معصومین را بخوانند ، یک دور مبانی ولایت فقیه را بخوانند ، بعدا درباره رهبری و تدابیر ایشان و اصل مصحلت در اسلام اظهار نظر کنند تا شاهد چنین دوستی های خاله خرسه ای نباشیم!
✍️ #احسان_عبادی / مدرس مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
هدایت شده از نشریات تبلیغی
شماره اول ماهنامه سفیر امین.pdf
15.07M
قابل توجه مربیان و مبلغانی که در عرصه تبلیغ دانشآموزی و کودک و نوجوان فعالیت میکنند
شماره اول ماهنامه «سفیر امین» به صورت رایگان قابل دانلود میباشد.
🌹🌹دانلود رایگان ماهنامه سفیر امین شماره 1🌹🌹
هدایت شده از کانال محتوایی سفیر امین
قابل توجه مربیان و مبلغانی که در عرصه تبلیغ دانشآموزی و کودک و نوجوان فعالیت میکنند
شماره اول ماهنامه «سفیر امین» به صورت رایگان قابل دانلود میباشد.
برخی موضوعات منتشر شده در این ماهنامه عبارتاند از:
✍️روشهای ارتباط با دانشآموزان
✍️چرا نماز را فارسی نخوانیم؟
✍️تبلیغ درصبحگاه
✍️نفوذ فرهنگی
🌺دانلود ماهنامه «سفیر امین» شماره1
👇👇👇
دانلود📩
🙏در نشر معارف فرهنگی اسلامی سهیم باشیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈┈•
✏️https://eitaa.com/safiramin
صحبتهای پروفسور کرمی دانشمند ایرانی درباره واکسن پر افتخار برکت و اقدام حکیمانه نایب المهدی علیه السلام را اینجا بشنوید و تحت تاثیر فضای رسانه ای قرار نگیریم. بله دوستان با دشمنان همصدا نشویم.🌹👇🌹
🌹🌹دانلود صحبتهای پورفسور کرمی🌹🌹
1.02M
صحبتهای پروفسور کرمی دانشمند ایرانی در باره واکسن پر افتخار برکت و اقدام حکیمانه نایب المهدی علیه السلام را اینجا بشنوید و تحت تاثیر فضای رسانه ای با دشمنان همصدا نشویم.
*متن تکاندهنده ازحضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)*
ای انسان ! زمان مرگت پریشان نباش و به جسم با ارزش خود اهتمامی نداشته باش !
چرا که مسلمین کارهای لازم را میکنند :
لباسهایت را از تنت درمیاورند ، غسلت میدهند ، کفنت میکنند ، از خانه ات بیرونت میکنند و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند ؛ خیلیها برای تشییع جنازه ات کارهایشان را تعطیل کرده و حاضر میشوند ؛ از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.
کلیدهایت ، کتابهایت ، کیف و کفشهایت ، لباسهایت ، ... و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه کنند.
مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد ، استمرار می یابد. شغل و وظیفه ی تو به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه آنها را تصاحب میکنند. در حالی که تو از " ریز ریز " حساب گرفته میشوی !
اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است لذا وقتی میمیری میگویند : " جناره ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! وقتی میخواهند بر تو نماز بخوانند میگویند : " جنازه کجاست؟ ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! و زمانی که میخواهند تو را دفن کنند میگویند : " میت را نزدیک کنید ". تو را به اسم صدا نمیزنند.
پس مواظب باش ؛ چهره ، اموال ، نسب و قبیله و پست و مقامت تو را نفریبد. چقدر این دنیا بی ارزش است و آنچه در پیش رو داریم چقدر عظیم میباشد. بعد از وفاتت ، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود :
1- کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند : بیچاره !
2- دوستانت چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند
3- عمیقترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود. خانواده ات یک هفته ، دو هفته ، یک ماه ، دو ماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند !
و اینچنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود : " آخرت ".
جمال ، مال ، سلامتی ، فرزندان ، ... از تو زائل شد. از خانه و کاشانه ات جدا شدی ! و از همسرت نیز ... زندگی واقعی شروع شد.
و سؤال اینست : "
برای قبر و آخرتت چه آماده نموده ای؟ ". این حقیقتی است که جای تامل دارد.
حریص باش بر : " فرائض ، نوافل ، صدقه ی پنهانی ، عمل صالح ، نماز تهجد ... ". شاید نجات یابی !
اگر به وسیله ی این متن برای یادآوری مردم همکاری نمودی ، إن شاء الله اثر این یادآوری را روز قیامت ، در میزان حسنات خود خواهی یافت.
" و ذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين :
و ( پیوسته ) پند ( و تذکر ) بده زیرا که بی گمان پند ( و تذکر ) مؤمنان را سود میبخشد ".
چرا میت اگر به عقب برگشت داده شود " صدقه " را اختیار میکند؟ چنانچه خدا میفرماید :
" رب لولا أخرتني إلى أجل قريب ! فأصدق :
پروردگارا ، اى كاش ( مرگ ) مرا مدت كمى به تاخير مى انداختى ، تا ( در راه تو ) صدقه بدهم ".
علما فرمودند : "صدقه را ذكر ننمود مگر به خاطر اثرات عظيم صدقه كه بعد از موتش مشاهده مینمايد ! ".
پس زیاد صدقه دهید چرا که مؤمن در روز محشر ، زیر سایه ی صدقه ی خود خواهد بود.
🔴 یکی از بهترین صدقات جاریه که میتوانی همین حالا ، آری ، همین حالا انجام دهی اینست که این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کنی چرا که هر کس بر آن عمل نموده و به نسلهای بعد تعلیم دهد، اجرش به تو نیز خواهد رسید. ان شاءالله ... التماس دعا
🤲🌹🤲🌹🤲
هدایت شده از تحلیل سیاسی _ فرهنگی-اجتماعی
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
🌺 23 ذیالقعده روز مخصوص زیارتی امام رضا(علیه السلام)
@basirtabas
سوریه ندارد و فقط با شیعیان میجنگد ، اما کم کم خشونتهای داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. حکومت داعش سراسر خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گردن زدند ، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده ؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!!
⚡ داعش دین اسلام را وارونه کرده بود ، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام ، کارهای خلاف اسلام میکردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم . آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام میکردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمیخواندند و چنین جواب میدادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!!
⚡ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند ، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطق تر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم ، میخواستم به دمشق برگردم ، اما اجازه نمیدادند.
⚡ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف میکرد که آنها عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمده اند و ما را آموزش نظامی میدهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم میگفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد ؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم . امنیت داشتیم ، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم . چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم ، بشار اسد کجا ، داعش کجا !!!
⚡ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر میشد. اهل تسنن که روزی فکر میکردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات میشوند بشدت پشیمان بودند ، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم . !!!!
⚡ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد ، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه !!!! وحشت سراپایم را گرفته بود ، هرچه گفتم چه شده ؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم.
⚡ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه می کنند ، قلبم ایستاده بود ، گفتم ام عایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش .😭😭 پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده ؟!! بگویید کجا بردند ؟!!! برای چه بردند؟!!!
⚡ عایشه دختر بزرگم گفت : امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار میگشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید میکردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم.!!!!
با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش میگذاریم و زن ما میشود. 😡😱
⚡ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت ، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت ، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! ام عایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم . دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند ؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود . دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی ....😭❤❤
⚡ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم . او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!!
⚡ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم . سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر میشود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!!
گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!!
آنها فتوا داده اند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید ، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!!
او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است.
حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم . 😭
داغ بشیر کم بود ، حالا لیلا را هم از دست داده بودم .
مرگ خودم را از خدا خواستم .......
⚡ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم . نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم . هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!😭😭
نمیتوانستم آرام بگیرم . باید هر طور شده نشانی از او پیدا میکردم.
⚡ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و از او
ی سخت و کشنده بود.
⚡ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!
⚡ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ..... آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم .....
⚡ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن ام عایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!
⚡ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم ، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند ، هرکسی گمشده ای داشت ، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریه ها ، خنده ها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانواده های آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!
⚡ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت ، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!
⚡ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . 😔😭
⚡ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگه ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تا کنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته ، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!😭😭
⚡ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . 😭😔 اما هیچپاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.
⚡ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن : لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود ، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می کند تا برایش گذرنامه آماده می کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم می کنند . لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده اند. 😔😭
⚡ پایین برگه سرگذشت لیلا ، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود : این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید ، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.
⚡ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر ام عایشه لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم ، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.😔😔
⚡ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش ، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر میکردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته بود. و
فت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!!
گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!😔
⚡ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!
⚡ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!!
دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!
⚡ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. 😭😔 خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.
⚡ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!
⚡ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.
⚡ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد
⚡ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!😔
⚡ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.
⚡ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!
⚡ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
⚡ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.
⚡ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!!
هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیل