May 11
روضه ی اول:روضه ی امام حسن مجتبی(علیه السلام)
💠چون نقل است حضرت را با زبان روزه شهید کردند اولین روضه را به ایشان اختصاص دادیم
درمیان پنج تن از همه غریب تر و مظلوم تر امام مجتبی سلام الله علیه است. آقا امام حسین سلام الله علیه همسرانی داشت که یکی از یکی بهتر بودند. حضرت رباب یک سال زیر آفتاب نشست و برای همسرش گریه کرد. اصحاب امام حسین سلام الله علیه یکی از یکی بهتر بودند. خود آقا فرمودند: اصحابی بهتر و با وفاتر از شما سراغ ندارم. ولی دلها بسوزد برای آن امام غریبی که یاران او قصد ترور آقا را داشتند. سجاده از زیر پای آقا کشیدند. حمله کردند و مجروحش کردند. به معاویه لعنة الله علیه نامه نوشتند که بخاطر این پول هایی که برا ما فرستادی، هر وقت که بگویی دست بسته آقا را تحویل می دهیم. آقا مجبور به صلح شد. آن هم با معاویه که مجسمه فساد بود.
قطب راوندی آورده است:
از امام صادق (ع) روایت شده که به نقل از پدران معصومش میگفت: امام حسن به اهل بیت خویش فرمود: «إنِّی أموتُ بالسُّمِّ، کما مات رسول الله»؛ من با زهر از دنیا خواهم رفت؛ همانطوری که رسول خدا (ص) با زهر از دنیا رفت.
پرسیدند: چه کسی، این کار را میکند؟
فرمود: زنم جعده، دختر اشعث بن قیس، معاویه او را میفریبد و او را به این کار، فرمان میدهد.
گفتند: او را از خانه خود، بیرون و از خودت دور کن!
گفت: چگونه بیرونش کنم در حالی که هنوز، کاری نکرده است. به هر حال کسی جز او مرا نخواهد کشت و چون بیرونش کنم، آنگاه در پیش مردم برای این کار، عذری خواهد داشت. چندی نگذشته بود که معاویه، پول کلانی برای وی فرستاد و او را امیدوار ساخت که صد هزار درهم دیگر به وی، خواهد داد و او را به نکاح یزید در خواهد آورد و شربتی از زهر نزد او فرستاد تا امام حسن (ع) را مسموم سازد.
وی به خانهاش برگشت و هنگام افطار، در حالی که امام حسن(ع) در یک روز گرم روزه بود، شربت شیری که در آن زهر ریخته بود، برای آن حضرت آورد. امام آن را نوشید و گفت: ای دشمن خدا! مرا کشتی، خدا تو را بکشد! به خدا سوگند که از من، فرزندی نخواهی داشت و پس از من روز خوشی نخواهی دید، چون معاویه تو را فریب داد و به سخره (مسخره) گرفت و خدای متعال تو و او را خوار و رسوا خواهد کرد. امام پس از دو روز رحلت نمود و معاویه با آن زن از در مکر و حیله در آمد و به پیمانی که با وی بسته بود، وفا نکرد.
شیخ صدوق (ره) گفته است: امام صادق (ع) توسط پدرش از امام سجاد (ع) روایت کرده است که روزی امام حسین(ع) به خانه امام حسن(ع) وارد شد و تا او را دید، گریست. امام حسن (ع) گفت: یا اباعبدالله! چرا گریه میکنی؟
گفت: بر آنچه با تو خواهند کرد میگریم!
امام حسن (ع) به او گفت: آن چه به من خواهد رسید، زهری است که با نیرنگ به من، خواهد شد و با آن کشته میشوم، اما ای اباعبدالله (ع)! روزی ما روز تو نخواهد بود. سی هزار مرد که ادعا میکنند از امت جد ما (محمد (ص)) و بر دین اسلام هستند، به تو یورش میآورند و برای کشتن تو، ریختن خونت، هتک حرمت تو، اسیر کردن اهل و عیالت و غارت خیمههایت، اجتماع میکنند که در آن هنگام نفرین ابدی، بنیامیه را فرا میگیرد، آسمان خون و خاکستر میبارد، هر آنچه هست، حتی حیوانات وحشی، بیابانها و ماهیان دریاها بر تو میگریند.
به نقل از مشرق نیوز و سایت پژوهشکده باقرالعلوم
#اهل_بیت
#امام_حسن
#امام_حسین
#رمضان
#روضه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
ما روزه دارها همه یاد لب توییم
ای تشنه تر از همه ی تشنه ها حسین
💠این روزها که در هوای گرم روزه میگیریم دم افطار وقتی آب خنک می خوریم بگیم السلام علیک یا اباعبدالله
آقا جان
روضه هرقت بخوانند به جا است اما
روضه های عطشت را رمضان باید خواند
عطش اباعبدالله قضیه ایست که همه برایش گریه کرده اند و همه آن را از یاد نبرده اند.
چند نمونه ذکر کنم
♦️وقتی حضرت عباس رفت کنار نهر علقمه وقتی به آب رسید و خواست آب بنوشد برخی نقل کرده اند فذکر عطش اخاه الحسین...
آب روی آب ریخت.
♦️نقل است علی اکبر وقتی برگشت و گفت العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجحدنی...
وقتی اباعبدالله زبان را در دهان علی گذاشت و فهمید بابا از او تشنه تر است.
♦️زن خولی میگوید وقتی آن بانوان در هودجی از نور پایین آمدند کنار تنور منزلم.یکی از آنها سر حسین را در بغل گرفت.گفت:ولدی ولدی یا حسین ایها الشهید ایها المظلوم قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک
♦️به نقلی سکینه با اسب امام حسین این طور خطاب کرد:
به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: ( یا جواد ابی، هل سقی ابی، ام قتل عطشان) ای اسب پدرم وقتی كه پدرم رفت تشنه بود آیا او را سیراب كردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند؟
♦️نقل شده خود اباعبدالله روضه خوانده است:شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
(شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید
♦️اما بمیرم چطور جواب تشنگی امام حسین را چه دادند؟شمر در گودال با خنجر تیز
والشمر جالس نفس مادرش گرفت
سر را برید و روبروی خواهرش گرفت
همه صدا بزنید یا حسین...
#اهل_بیت
#امام_حسین
#روضه
#رمضان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی!
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست!
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
به نقل سایت مشرق نیوز
#اهل_بیت
#حضرت_رقیه
#رمضان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20