بزرگ ترین تجارت حضرت خدیجه.pdf
121.3K
فیش دهم
موضوع:بزرگترین تجارت حضرت خدیجه(س)
#اهل_بیت
#حضرت_خدیجه
#رمضان
#فیش_منبر
#قرآن
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز میخواهم برای شما از کتابی صحبت کنم که در نوع خود نمونه ندارد.جامع تمام موضوعات است و در مورد همه چیز صحبت کرده است.در مورد عقاید،احکام،اخلاق،اقتصاد،خانواده و ...
این کتاب در عین قدیمی بودن هنوز کهنه نشده و کسی تا به حال نتوانسته نقصی بر آن وارد کند.
جالب این است که هر کس این کتاب را بخواند به اندازه فهم خودش از آن استفاده و بهره می برد و برای هیچکس خسته کننده نیست.
بله این کتاب قرآن است.
💠امام صادق عليه السلام فرمودند:
مَنْ قَرَءَالْقُرْآنَ فِى الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ خُنِّفَ عَلى والِدَیْهِ وَ إنْ کانا کافِرَیْنِ؛
هر که قرآن شریف را از روى آن قرائت نماید بر روشنائى چشمش افزوده گردد؛ و نیز گناهان پدر و مادرش سبک شود گرچه کافر باشند.
وسائل الشيعه : ج 6 ص 204 ح 1.
💠پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
اِنَّ هَذِهِ القُلُوب تَصدأ کما یصدَأ ُالحَدید اِذا أصابَهُ المَاءِی قیلَ: وَما جَلَاؤُها؟ قالَ رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): کثرَة ذِکرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآنِی؛
دل ها مانند آهن هنگام رسیدن آب به آن زنگ می زند، گفتند: صیقل آن چیست؟ آن حضرت فرمود: زیادی یاد مرگ و خواندن قرآنی.
کنز العمال، ج 15، ص 549، ح 42130
💠پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ ...
هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تار بر شما مشتبه شود، به قرآن روى بياوريد ...
كافى، ج 2، ص 599 ، ح 2.
💠 پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
نوروا منازلکم بالصلاة و قرائة القران؛
به خانه هایتان با خواندن نماز، و قرائت قرآن ، نورانیت ببخشید.
کنز العمال ، ج ,15 ص 392 حديث 41518
💠امام حسن عليه السّلام فرمودند:
إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ؛
همانا در اين قرآن چراغ هاي هدايت به سوي نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاي دل ها و سينه ها است.
بحارالأنوار، ج 75، ص 111
💠امام سجاد عليه السّلام فرمودند:
اگر همهي مردم از شرق تا غرب عالم بميرند با وجود قرآن در كنار من، هرگز احساس وحشت و تنهايي نكنم.
بحارالانوار/89/239
💠پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
اقرءوا القرآن فإنّ اللَّه تعالى لا یعذّب قلبا وعى القرآن؛
قرآن را بخوانید زیرا خداوند دلى را که قرآن را دریافته معذب نمی کند.
نهج الفصاحه
.......
در اهمیت قرآن حرفها زده است
از شما سوال می پرسم اهل بیت چقدر مظلوم بوده اند؟
اما پیامبر اکرم(ص)از ظلم مسلمانها به قرآن در قیامت شکایت می کند
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا(فرقان/۳۰)
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ !
نفرمود اتخذوا اهل بیتی مظلوماً
این آیه چند نکته دارد
اتخاذ یعنی با علم و آگاهانه قرآن را طرد کرده اند نه با جهل
میدانند قرآن درس زندگی است اما رهایش کرده اند
مهجوراً يعني ترک همراه با تحقیر کردن و سبک شمردن نماز
♦️اهمیت ماه رمضان به قرآن است در درجه ی اول نه به روزه داری
البقره
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ....َ
[ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ] ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ....(بقره/۱۸۵)
در دعاهای هر روز هم میخوانید
و هو شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن
خدا نفرمود شهرُ رمضان ألذي كتب عليكم فيه الصيام
اما ما از روزه داری گفتیم و از قرآن نگفتیم
متافسانه ما در آموزش قرآن کم گذاشتیم، هم ما هم دولت و مدارس و ...
امام باقر عليه السّلام فرمودند:
«لِكُلِّ شَى ءٍ رَبيعٌ وَ رَبيعُ القُرْآنِ شَهْرُ رَمَضانَ».
هر چيزى بهارى دارد و بهار قرآن ماه مبارك رمضان است.
[بحارالأنوار، ج 92، ص 213.]
لذا در این ماه مبارک ما بحث هامان قرآنی است
و فیش ها هم ان شاء الله قرآنی است
#قرآن
#رمضان
#فیش_منبر
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
May 11
روضه ی اول:روضه ی امام حسن مجتبی(علیه السلام)
💠چون نقل است حضرت را با زبان روزه شهید کردند اولین روضه را به ایشان اختصاص دادیم
درمیان پنج تن از همه غریب تر و مظلوم تر امام مجتبی سلام الله علیه است. آقا امام حسین سلام الله علیه همسرانی داشت که یکی از یکی بهتر بودند. حضرت رباب یک سال زیر آفتاب نشست و برای همسرش گریه کرد. اصحاب امام حسین سلام الله علیه یکی از یکی بهتر بودند. خود آقا فرمودند: اصحابی بهتر و با وفاتر از شما سراغ ندارم. ولی دلها بسوزد برای آن امام غریبی که یاران او قصد ترور آقا را داشتند. سجاده از زیر پای آقا کشیدند. حمله کردند و مجروحش کردند. به معاویه لعنة الله علیه نامه نوشتند که بخاطر این پول هایی که برا ما فرستادی، هر وقت که بگویی دست بسته آقا را تحویل می دهیم. آقا مجبور به صلح شد. آن هم با معاویه که مجسمه فساد بود.
قطب راوندی آورده است:
از امام صادق (ع) روایت شده که به نقل از پدران معصومش میگفت: امام حسن به اهل بیت خویش فرمود: «إنِّی أموتُ بالسُّمِّ، کما مات رسول الله»؛ من با زهر از دنیا خواهم رفت؛ همانطوری که رسول خدا (ص) با زهر از دنیا رفت.
پرسیدند: چه کسی، این کار را میکند؟
فرمود: زنم جعده، دختر اشعث بن قیس، معاویه او را میفریبد و او را به این کار، فرمان میدهد.
گفتند: او را از خانه خود، بیرون و از خودت دور کن!
گفت: چگونه بیرونش کنم در حالی که هنوز، کاری نکرده است. به هر حال کسی جز او مرا نخواهد کشت و چون بیرونش کنم، آنگاه در پیش مردم برای این کار، عذری خواهد داشت. چندی نگذشته بود که معاویه، پول کلانی برای وی فرستاد و او را امیدوار ساخت که صد هزار درهم دیگر به وی، خواهد داد و او را به نکاح یزید در خواهد آورد و شربتی از زهر نزد او فرستاد تا امام حسن (ع) را مسموم سازد.
وی به خانهاش برگشت و هنگام افطار، در حالی که امام حسن(ع) در یک روز گرم روزه بود، شربت شیری که در آن زهر ریخته بود، برای آن حضرت آورد. امام آن را نوشید و گفت: ای دشمن خدا! مرا کشتی، خدا تو را بکشد! به خدا سوگند که از من، فرزندی نخواهی داشت و پس از من روز خوشی نخواهی دید، چون معاویه تو را فریب داد و به سخره (مسخره) گرفت و خدای متعال تو و او را خوار و رسوا خواهد کرد. امام پس از دو روز رحلت نمود و معاویه با آن زن از در مکر و حیله در آمد و به پیمانی که با وی بسته بود، وفا نکرد.
شیخ صدوق (ره) گفته است: امام صادق (ع) توسط پدرش از امام سجاد (ع) روایت کرده است که روزی امام حسین(ع) به خانه امام حسن(ع) وارد شد و تا او را دید، گریست. امام حسن (ع) گفت: یا اباعبدالله! چرا گریه میکنی؟
گفت: بر آنچه با تو خواهند کرد میگریم!
امام حسن (ع) به او گفت: آن چه به من خواهد رسید، زهری است که با نیرنگ به من، خواهد شد و با آن کشته میشوم، اما ای اباعبدالله (ع)! روزی ما روز تو نخواهد بود. سی هزار مرد که ادعا میکنند از امت جد ما (محمد (ص)) و بر دین اسلام هستند، به تو یورش میآورند و برای کشتن تو، ریختن خونت، هتک حرمت تو، اسیر کردن اهل و عیالت و غارت خیمههایت، اجتماع میکنند که در آن هنگام نفرین ابدی، بنیامیه را فرا میگیرد، آسمان خون و خاکستر میبارد، هر آنچه هست، حتی حیوانات وحشی، بیابانها و ماهیان دریاها بر تو میگریند.
به نقل از مشرق نیوز و سایت پژوهشکده باقرالعلوم
#اهل_بیت
#امام_حسن
#امام_حسین
#رمضان
#روضه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
ما روزه دارها همه یاد لب توییم
ای تشنه تر از همه ی تشنه ها حسین
💠این روزها که در هوای گرم روزه میگیریم دم افطار وقتی آب خنک می خوریم بگیم السلام علیک یا اباعبدالله
آقا جان
روضه هرقت بخوانند به جا است اما
روضه های عطشت را رمضان باید خواند
عطش اباعبدالله قضیه ایست که همه برایش گریه کرده اند و همه آن را از یاد نبرده اند.
چند نمونه ذکر کنم
♦️وقتی حضرت عباس رفت کنار نهر علقمه وقتی به آب رسید و خواست آب بنوشد برخی نقل کرده اند فذکر عطش اخاه الحسین...
آب روی آب ریخت.
♦️نقل است علی اکبر وقتی برگشت و گفت العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجحدنی...
وقتی اباعبدالله زبان را در دهان علی گذاشت و فهمید بابا از او تشنه تر است.
♦️زن خولی میگوید وقتی آن بانوان در هودجی از نور پایین آمدند کنار تنور منزلم.یکی از آنها سر حسین را در بغل گرفت.گفت:ولدی ولدی یا حسین ایها الشهید ایها المظلوم قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک
♦️به نقلی سکینه با اسب امام حسین این طور خطاب کرد:
به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: ( یا جواد ابی، هل سقی ابی، ام قتل عطشان) ای اسب پدرم وقتی كه پدرم رفت تشنه بود آیا او را سیراب كردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند؟
♦️نقل شده خود اباعبدالله روضه خوانده است:شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
(شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید
♦️اما بمیرم چطور جواب تشنگی امام حسین را چه دادند؟شمر در گودال با خنجر تیز
والشمر جالس نفس مادرش گرفت
سر را برید و روبروی خواهرش گرفت
همه صدا بزنید یا حسین...
#اهل_بیت
#امام_حسین
#روضه
#رمضان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی!
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست!
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
به نقل سایت مشرق نیوز
#اهل_بیت
#حضرت_رقیه
#رمضان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
أحَقُّ النَّاسِ أنْ یُبْكی عَلَیْهِ
فَتَی أبْكَی الْحُسَیْنَ بِكَرْبلاءَ
أخُوهُ وَ ابْنُ والِدِهِ عَلی
أبُوالْفَضْلِ الْمُضَرَّجُ بِالدِّماءِ
وَمَنْ واساهُ لا یُثْنیهِ خَوْفٌ
وَجادَلَهُ عَلی عَطَشٍ بِماءٍ
آن كه باید بیش از هركس دیگر بر او گریست، جوان دلاورى است كه از فراق خود، حسین (علیه السلام) را گریاند. برادر حسین (علیه السلام) و فرزند على (علیه السلام)، ابوالفضل كه به خون خود آغشته شد. كسى كه حسین (علیه السلام) را یارى كرد، در حالى كه هیچ رویداد هراس انگیزى، او را بر نتاباند و كسى كه با همه تشنگى، با خود در نوشیدن آب ستیز كرد
نقل شده یکی از جاهایی که اباعبدالله خیلی گریه کرد برای شهادت برادرش عباس بود
فبکی الحسین لقتله بکاءاً شديداً
بعد از آن که حضرت عبّاس علیه السلام ، تنهایی برادرش امام مظلوم را مشاهده نمود، آمد خدمت امام علیه السلام و عرض کرد:
«یا اَخی هَلْ مِنْ رُخْصَهٍ»؟ (۳۴)
ای برادر جان، آیا رخصت جهاد دارم تا جان خود را فدای تو نمایم؟
«فَبَکَی الْحُسَیْنُ علیه السلام بُکاءً شَدیداً حتّی ابْتَلَّتْ لِحْیَتَهُ بِالدُّمُوعِ».
پس امام مظلوم همین که این را شنید، گریست، گریه شدیدی به حدی که محاسن مبارکش تَر شد. «ثُمَّ قالَ: یا اَخی اَنْتَ صاحِبُ لِوائی وَ عَلامَهُ عَسْکَری.
فرمود:
ای برادر، تو علمدار و نشانه لشکر منی
«وَ اِذا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَری.
هرگاه کشته شوی، متفرّق می شود لشکر من و اثر ضعف من بر کوفیان ظاهر می شود.
حضرت عبّاس علیه السلام عرض کرد برادر:
«قَدْ ضاقَ صَدْری وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیاهِ».
سینه ی من تنگ شده ست و ناامید شده ام از زندگانی در این دنیا.
«وَ اُریدُ اَنْ اخُذَ الثَّارَ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقینَ».
و می خواهم بگیرم خونبَهای خود را از این منافقین کوفه و شام
پس حضرت فرمود ای برادر:
«ما تَری ما حَلَّ بِنا مِنَ الْعَطَشِ وَ اَشَدَّ الْأَشْیاءِ عَلَیْنا عَطَشَ الْأَطْفالِ وَ الْحَرَمِ».
می بینی چقدر تشنه ایم؛ امّا از همه بدتر، تشنگی اطفال و اهل حرم است.
«وَ امْضِ اِلَی الْفُراتِ وَ أْتِنی بِشَی ءٍ مِنَ الْماءِ».
برو به جانب فرات و قدری آب حاضر کن به جهت این طفل ها.
و در روایت بحار، آن است که: رفت حضرت عبّاس علیه السلام نزد بنی اُمیّه و هر چند ایشان را موعظه و نصیحت نمود نفع نبخشید و سخن حضرت را نشنیدند. پس مراجعت نمود و کیفیت را به حضرت عرض کرد:
«فَسَمِعَ الْأَطْفالَ یُنادُونَ: اَلْعَطَشْ اَلْعَطَشْ».
پس همین که مراجعت نمود، شنید صدای ناله طفل های حرم را که می گفتند:
عطش عطش، داد از تشنگی، فریاد از بی آبی.
«فَلَمَّا سَمِعَ الْعبّاس ذلِکَ …»
پس همین که شنید حضرت عبّاس علیه السلام گریه اطفال را « … رَمَقَ بِطَرْفِهِ اِلَی السَّماءِ».
سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت:
«اِلهی وَ سَیِّدی اُریدُ اَعْتَدُّ بِعُدَّتی وَ اَمْلاَءُ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قِربَهً مِنَ الْماءِ».
ای خداوند مهربان، امیدوارم برگردم و به وعده خود وفا کنم و آب از برای طفل ها بیاورم.
«فَرَکِبَ فَرَسَهُ وَ اَخَذَ رُمْحَهُ وَ الْقِرْبَهَ وَ قَصَدَ الْفُراتَ».
پس اسب خود را سوار شد و نیزه خود را برداشت و مشکی به دوش انداخت و به جانب فرات روانه شد.
همین که چند قدم راه برفت، دید از عقب سرش صدای گریه می آید و کسی او را صدا می زند چون نگاه کرد دید امام مظلوم گریه کنان می آید و آهسته آهسته صدا می زند:
ای برادر، عبّاس، صبر کن تا تو را سیر ببینم.
حضرت عبّاس علیه السلام چون این را شنید، گریست و عرض کرد:
ای برادر، مگر من کشته می شوم؟
حضرت گریست و آن دو برادر دست ها را به گردن یکدیگر درآوردند و اینقدر گریستند که نزدیک بود مدهوش شوند. پس بعد از وداع، حضرت عبّاس علیه السلام روانه فرات شد.
«فَاَحاطَتْ بِهِ اَرْبَعَهَ آلافٍ مِنَ الْمُوَکَّلینَ بِالْفُراتِ».
پس احاطه کردند او را چهار هزار نفر که موکّل بر شطّ فرات بودند.
در منتخب نوشته شده که:
«فَقالَ لَهُمْ: اَنْتُمْ کَفَرَهٌ اَمْ مُسْلِمُونَ»؟
پس فرمود:
ای جماعت، شما کافر هستید یا مسلمان؟
«هَلْ یَجُوزُ فی دینِکُمْ اَنْ تَمْنَعُوا الْحُسَیْنَ وَ اَطْفالَهُ شُرْبَ الْماءِ»؟
آیا جایز می دانید که منع کنید حسین و اطفالش را از آب فرات؟
«وَالْکِلابُ وَ الْخَنازیرُ یَشْرَبُونَ مِنْهُ».
و حال این که سگ ها و خوک های بیابان و دریا از آن آب می آشامند. آه، آه
«وَالْحُسَیْنُ مَعَ اَطْفالِهِ یَمُوتُونَ عَطَشاً، امّا تَذْکُرُونَ عَطَشَ الْقِیامَهِ»؟
آیا رواست که حسین با اطفال و عیال او در کنار شط فرات بمیرند از تشنگی؟ آیا فراموش نموده اید تشنگی قیامت را؟
در بحارالانوار نوشته است:
همین که این سخن را از حضرت عبّاس شنیدند، آن چهار هزار نفر شروع نمودند تیرها به جانب آن مظلوم انداختند و در روایت طریحی پانصد نفر از ایشان، تیرها به جانب آن جناب انداختند.
«فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ وَ تَفَرَّقُوا عَنْه
ُ».
پس حمله کرد بر ایشان آن فرزند شیر خدا و متفرّق ساخت ایشان را.
«وَ قَتَلَ مِنْهُمْ ثَمانینَ فارِساً»
و به قتل رسانید هشتاد نفر ایشان را.
«فَهَمَّ فَرَسَهُ اِلَی اْلماءِ».
پس اسب خود را در آب راند.
«وَ اَرادَ اَنْ یَشْرَبَ الْماءَ فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ اَطْفالَهُ وَ عِیالَهُ».
کفی از آب برداشت و اراده کرد که بیاشامد، پس به یاد آورد تشنگی امام حسین علیه السلام و عیال و اطفالش را.
«فَرَمَی الْماءَ مِنْ یَدِهِ وَ قالَ: لا ذُقْتُ الْماءَ وَ کانَ سَیِّدِیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ اَطْفالَهُ عَطْشاناً».
پس آب را ریخت و فرمود:
نمی آشامم آب را و حال آن که برادرم حسین و اطفال و عیال او همه تشنه اند.
مشک را پر از آب نمود و بر دوش راست انداخت و از شط فرات بیرون آمد.
«فَرَفَعَ رَأْسَهُ اِلَی السَّماءِ».
پس سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت:
آرزوی عبّاس این است که این آب را برای اطفال تشنه ببرد.
«فَبَکی وَ قالَ: اِلهی اَوْصِلْنی اِلَیْهِمْ».
پس حضرت عبّاس علیه السلام گریست و گفت:
خدایا این آب را به ایشان برسان و این آرزو را در دل عبّاس مگذار.
پس لشکر کوفه و شام دور حضرت عبّاس علیه السلام را گرفتند علاوه بر موکّلین آب فرات، راه ها را بر عبّاس مسدود نمودند که نتواند آب به خیمه ها ببرد.
«فَحارَبَهُمْ مُحارَبَهً عَظیمَهً».
پس محاربه نمود به ایشان محاربه عظیمی و جمع کثیری را به قتل رسانید.
و در منتخب نوشته ست که:
«فَاَخَذَهُ النِّبالُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ حتّی صارَ جَلْدُهُ کَالْقُنْفُذِ مِنْ کَثْرَهِ النَّبَلْ».
اینقدر نیزه از هر طرف بر بدن شریف زدند که بدن آن حضرت از کثرت تیر، شبیه به بدن خارپشت شده بود.
«فَحَمَلَ عَلَیْهِ نُوفِلِ الْأَزْرَقِ فَضَرَبَهُ عَلی یَدِهِ الْیُمْنی فَقَطَعَها».
پس حمله کرد نوفل ازرق علیه اللعنه و ضربتی زد بر دست راست آن حضرت و دست راست او را قطع نمود، پس مشک را به دوش چپ انداخت.
«فَضَرَبَهُ نُوفِلْ فَقَطَعَ یَدَهُ الْیُسْری مِنَ الزَّنْدِ».
پس همان نوفل ملعون، ضربت دیگری بر دست چپ آن مظلوم زد و دست را از بند جدا نمود. «فَحَمَلَ الْقِرْبَهَ بِاَسْنانِهِ».
پس مشک را به دندان مبارک گرفت و در روایتی سر خود را به آسمان بلند کرد.
«وَ بَکی وَ قالَ: اَللَّهُمَّ اِنَّ اَطْفالَ الْحُسَیْنِ عَطْشانٌ».
و گریست و فرمود:
خدایا، اطفال برادرم حسین علیه السلام تشنه اند و انتظار آب را می برند، مرا مهلتی ده تا آب به ایشان برسانم.
«فَجاءَهُ سَهْمٌ فَاَصابَ الْقِرْبَهَ وَ اُریقَ ماؤُها».
پس ناگاه تیری آمد و واقع شد بر مشک آن مظلوم و تمام آب ریخت.
«ثُمَّ جاءَهُ سَهْمٌ آخَرُ، فَاَصابَ صَدْرَهُ فَانْقَلَبَ عَنْ فَرَسِهِ».
پس تیر دیگری آمد و واقع شد بر سینه ی مبارکش به نحوی که از اسب درغلتید و بر روی خاک قرار گرفت.
«فَصاحَ اِلی اَخیهِ الْحُسَیْنُ اَدْرِکْنی یا اَخاهُ».
پس فریاد کرد:
ای برادر جان، برادر خود را دریاب.
«فَساقَ الرّیحُ الْکَلامَ اِلَی اْلخَیْمَهِ».
پس باد، کلام مبارک او را به خیمه رسانید؛ همین که حضرت صدای او را شنید از خیمه بیرون آمد.
«وَ صاحَ: وا اَخاهُ واعبّاساهُ وَ اللَّهِ یَعِزُّ عَلَیَّ فِراقُکَ».
و فریاد کرد:
ای برادر، عبّاس، تو را کشتند و مرا بی برادر کردند؛ به خدا قسم که بر من بسیار گران است مفارقت تو.
#اهل_بیت
#حضرت_عباس
#روضه
#رمضان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20