4دردی که اهل جهنم از آن مینالند!!
آیات منحصر به فرد قرآن ، آیات 42 الی 46 سوره ی مدثر می باشد که در آن تصویری از گفتگوی دو گروه بهشتیان و جهنمیان ترسیم شده ست .
مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ : (سپس به آنها متوجه شده مىگویند) چه چیز شما را به دوزخ درآورد.
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ : گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِینَ : و به فقیر و تهیدست طعام نمىدادیم
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ : و با اهل باطل (در كارها و گفتارهاى بیهوده) غور مىكردیم.
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.
1ـ بی توجهی به نماز
نکته ی اولی که از این آیات فهمیده می شود این است که قیامت این دو گروه کاملا از هم جدا نیستند ، بلکه بهشتیان می توانند حال و روز جهنمیان را ببینند و یا با آنها مثل آیات مورد نظر گفتگو داشته باشند : مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ : (سپس به آنها متوجه شده مىگویند) چه چیز شما را به دوزخ درآورد .(42 ، مدّثر)
در این آیات سوالی که بهشتیان از جهنمیان می پرسند این است که چه چیز باعث شد که رحمت الهی شامل آنها نشود و عاقبت آنها به آتش جهنم ختم شود ؟
جهنمیان اولین عاملی که به آن اشاره می کنند ، این نکته است:
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ : گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.(43 ، مدّثر)
در این جا به واسطه ی این تقدم می توان به نقش مۆثر نماز در جلوگیری از هلاکت اشاره نمود ؛ چرا که اگر نماز می خواندند و به یاد خداوند بودند دیگر باعث غفلت ایشان از خدا و دستورات الهی نمی شد .
قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ الْعَبْدَ اِذا صَلَّى الصَّلاةَ لِوَقْتِها، وَحافَظَ عَلَیْها اِرْتَفَعَتْ بَیْضاءَ نَقِیَّةً، تَقُولُ: حَفَظْتَنى حَفَظَكَ اللّهُ، وَاِذا لَمْ یُصَلِّها لِوَقْتِها، وَ لَمْ یُحافِظْ عَلَیْها رَجَعَتْ عَلَیْهِ سَوْداءَ مُظْلِمَةً، تَقُولُ: ضَیَّعْتَنى ضَیَّعَكَ اللّهُ.(محجّة البیضاء، ج 1، ص 350)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنـگامى كه بنده اى سر وقت به نماز بایستد و مراقب آن باشد ،به صـورت پـاره اى نـور سفید بـالا مى رود و مى گـوید: تو مرا حفظ كردى خدا تو را حفظ كند، ولى وقتى نماز را در وقتش نخواند و مراقب آن نباشد آن نماز بصورت لكه سیاه و تاریكى بر مى گردد و مى گوید: مرا ضایع كردى خدا تو را ضایع نماید
2ـ دستگیری نکردن از مستمندان
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِینَ : و به فقیر و تهیدست طعام نمىدادیم.(44،مدّثر)
در این جا مراد از اطعام به عقیده ی مفسرین ،زکات واجب می باشد چرا که ترک اعمال مستحب ، مستوجب عقوبت اخروی نمی شود.
امام على علیه السلام فرمود: شما را سفارش مى كنم كه به یاد مرگ باشید و غفلت از آن را كم كنید. چگونه غافلید از چیزى كه از شما غافل نیست، و به كسى (ملك الموت) طمع بسته اید كه شما را مهلت نمى دهد؟! مشاهده مردگان ، خود، براى پند آموختن ، بسنده است؛ مردگانى كه به گورهایشان حمل شدند ، بى آن كه سوار بر مركَبى باشند، و در گورهایشان فرود آورده شدند ، بى آن كه [به اختیارِ] خود فرود آیند
مسلماً انسانی که به یاد خدا نمی افتد ، به یاد بندگان او هم نخواهد بود .
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أرضُ القِیامَةِ نارٌ ما خَلا ظِلَّ المُۆمِنِ ؛ فإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ .( الكافی : 4 / 3 / 6 ، ثواب الأعمال : 169 / 9.)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سرزمین قیامت سراسر (گرما) آتش است، مگر سایه مۆمن؛ زیرا كه صدقه اش بر او سایه مى افكند.
3ـ همنشینی با اهل باطل
عامل سوم همنشینی با اهل باطل است . در جامعه ی ما نیز متأسفانه اخیراً بین جوانان این امر شیوع بیشتری داشته است .
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.(مدّثر،45)
از مصادیق همنشینی با اهل باطل می توان به مهمانی های شبانه، لهو و لعب و یا همچنین چت های خلاف شرعی که در مسائل مختلف میان جوانان شایع شده اشاره کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: آن كه به خداوند و روز قیامتْ ایمان دارد ، نباید با كافرى برادرى كند و با فاجرى آمد و شد نماید . هركس با كافرى برادرى كند یا با فاجرى همنشینى نماید ، كافر و فاجر خواهد بود
در جایی داریم که حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمایند : مَن كانَ یُۆمِنُ بِاللّه ِ وَ الیَومِ الآخِرِ فَلا یُۆاخِیَنَّ كافِرا ، و لایُخالِطَنَّ فاجِرا، و مَن آخى كافِرا أو خالَطَ فاجِرا كانَ كافِرا فاجِرا .(بحارالأنوار : ج 74 ص 197 ح 31)
آن كه به خداوند و روز قیامت ایمان دارد ، نباید با كافرى برادرى كند و با فاجرى آمد و شد نماید. هر كس با كافرى برادرى كند یا با فاجرى همنشینى نماید ، كافر و فاجر خواهد بود .
4ـ غفلت از معاد و فراموشی مرگ
و عامل چهارم و اخری که باعث خلود در جهنم می شود از یاد بردن معاد و مرگ می باشد
.
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.(مدّثر،46)
با توجه به آموزه های دینی روشن است انكار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزش هاى الهى و اخلاقى را متزلزل ساخته ، و انسان را براى ارتكاب گناه با جرأت مىكند.
در این جا است که امام علی علیه السلام می فرمایند :
تو گویى آبادگران [و ساكنان] دنیا نبوده اند، و گویى همیشه آخرت ، سراى آنان بوده است! جایى را كه وطن خود مى پنداشتند، خالى كردند و در جایى وطن گزیدند كه از آن مى رمیدند [و آن را خانه خود نمى پنداشتند]
به دنیایى كه از آن جدا مى گشتند، سرگرم شدند و آخرتى را كه به آن منتقل مى شدند ، تباه نمودند، و [اكنون ،] نه از كار زشتى مى توانند برگردند، و نه بر كار نیكى مى توانند بیفزایند .
به دنیا اُنس گرفتند؛ ولى دنیا آنان را گول زد، و به دنیا اعتماد كردند؛ ولى دنیا آنان را به خاك افكند. (نهج البلاغة: الخطبة 188)
فرآوری: محمدی
بخش قرآن تبیان
منابع:
وبلاگ رهپویان قرآن
سایت دارلحدیث
#قرآن
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠آب و آیینه
آبها خط کشی نمیکنند، هم دستهای پاک را میپذیرند و هم دستهای آلوده را و آینهها هم مرزبندی نمیکنند، هم چهرههای زشت رانشان می دهند و هم چهرههای زیبا را.
پیامبر(ص) هم آب بود و هم آینه، یعنی برای همه بود.
قد وسع الناس من خلقه
یعنی همه از اخلاق خوب پیامبر(ص) برخوردار بودند و بهره میبردند. پس اگر پیامبر(ص) مهربان بود، با همه مهربانی میکرد و اگر حرمت و احترام میگذاشت، برای همه بود. اگر گره گشایی میکرد، گره از کار همه میگشود، او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود.
📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
#منبرک
#تمثیلات
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠بادبادک ها
اگر بچهها نخ بادبادکها را خیلی باز کنند، بادبادک خیلی بالا میرود و کمکم میداندار میشود، یعنی از آن پس، این بچهها هستند که باید به دنبال بادبادک بدوند. زبان انسانها هم چیزی شبیه همان بادبادک است و اگر خیلی به آن میدان بدهیم از دست ما میرود و میداندار میشود، آیا ندیدهایم که برخی از افراد بعد از دعوا و درگیری میگویند: نمیخواستم این حرف را بزنم، دست خودم نبود. یعنی زبان میدان از من گرفته بود.
به همین دلیل پیامبر (ص) هیچگاه به زبان خود میدان نمیدادند.
"کان یخزن لسانه الا عما یعنیه"
"زبان خود را زندانی کرده بود، مگر این که کلام مفیدی بر زبان داشته باشد."
چون خوب میدانست که زبان اگر میدان پیدا کند، میدان را از انسان میگیرد؛ چشم هم همینطور است، دل و افکار آدمی نیز همینطور، بنابراین نباید به آنها قدرت جولان داد.
📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
#منبرک
#تمثیلات
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠موزه های تماشایی
این موزه ها چرا اینقدر تماشایی اند و از دور و نزدیک به نظاره و تماشای آن ها می روند؟ چون اشیاء قیمتی را با خود دارند.
سینۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موزه بود ، و تنها چیز های با ارزش در آنجا ثبت و ضبط می شد ، حتی اگر خلاف و خطایی از کسی می دید ، سعی می کرد برای خود یک عذر و بهانه ای درست کند و یک نکتۀ مثبتی از آن برای خود بتراشد و آنگاه آن را در سینۀ خود جای دهد.
بر خلاف ما ها که سینه هامان خرابه است ، و حتی خوبی ها هم به بدی تفسیر کرده و مثبت ها را هم منفی نموده و آنگاه به ذهن و خاطر خود می سپاریم.
📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
#منبرک
#تمثیلات
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن مجتبی(ع):
إِسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زادَكَ قَبْلَ حُلُول أَجَلِكَ.
برای سفرت، خود را آماده کن و توشة راهت را پیش از فرا رسیدن ساعت مرگ خود فراهم نما. (منتهیالآمال، «علمیة اسلامیه»، ج ١، ص ٢٣٣)
امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اَكثِرِالزّادَ فَإنَّ السَّفَر بَعیدٌ!
همراه خود توشه و ساز و برگ را زیاد بردار که سفر، طولانی و دور و دراز است! (بحار، ج ١٣، ص ٤٣٢)
امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
لَن یَنجُوَ عَنِ المَوتِ غَنِیٌّ بِمالِهِ وَ لا فَقیرٌ لِاِقلالِه.
نه آدم ثروتمند میتواند با مال خود از مرگ رهائی یابد و نه فقیر تنگدست به خاطر بینواییاش راه نجاتی از آن خواهد داشت. (مواعظ صدوق، ص ١٠٣)
اسکندر مقدونی موقع مرگ دستش مشت بود ک از اطرافیان پرسید در دست من چیست؟؟؟هر کسی جوابی داد و اسکندر مشتش را باز کرد و گفت ببینید من که این همه کشور گشایی داشتم و خزائن جواهرات و سکه های طلا هیچ چیز با خودم نمیبرم.
بهترین توشه برای آخرت چیست؟؟؟
وَتَزَوَّدُوا فإنَّ خَيْرَ الزَّاد التَّقْوَى﴾ [ سورة البقرة،ءاية 1۹۷
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ سوره قصص آیه ۸۳
دو معنای تقوا
♦️اگر از تمتم اعمال ما فیلم برداری کنند و شب برای خانواده پخش کنند از اعمتل خکد جختلت نکشیم
♦️طبق فرموده ی امام صادق(علیه السلام) خداوند تو را حاضر ببیند جایی که راضی است و غایب ببیند جایی که راضی نیست
#منبر_ترحیم
#تقوا
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
از اهالی سده اصفهان بود. همگان او را «ملاهاشم»(1) می خواندند. زهد و تقوا و کرامات عدیده اش زبانزد خاص و عام بود.
مدتی بود تمنای زیارت بیت الله داشت. لذا قصد عزیمت حج نموده و با قافله ای راهی شد.
در مسیر راه، تاریکی شب همه جا را پوشاند. ناگاه به خود آمد و اثری از قافله ندید.
همه رفته بودند و او از قافله عقب مانده بود. صدای زنگ قافله را می شنید ولی اثری از آن دیده نمی شد.
به این سو و آن سو حرکت کرد که شاید علامتی از دوستان همسفر خود بیابد ولی اثری نداشت جز پاره شدن کفش و لباسش و جراحتی که بر اثر خار مغیلان در پایش ظاهر شد.
بر اثر شدت جراحت و خونریزی، پاهایش خشک شد و دیگر قادر به حرکت نبود.
کاملا ناامید شد و در کنار بوته خاری بر روی زمین نشست.
چون عادت به ذکر و دعا داشت مشغول دعا شده و دعای غریق و سایر ادعیه را بر زبان جاری می کرد.
نزدیک اذان ماه با نور کمی طالع شده و بیابان را با نور خود اندکی روشن کرد.
ناگهان صدایی شنید. صدای حرکت اسب بود.
با خود گفت: نکند عرب های راهزن باشند که برای غارت و اسارت بازماندگان قافله آمده اند.
از ترس این امر زبان در کام نهاده و خاموش و ساکت در سایه ی آن خار مخفی شد.
بقیه ی داستان را اینچنین نقل می کند:
سوار بالای سرم آمده و به زبان عربی گفت: حاجی قم (یعنی حاجی بلند شو).
از شدت ترس نه حرکتی کردم و نه صحبتی.
مرد عرب سر نیزه خود را کف پایم نهاده و این بار با زبان فارسی با ذکر نام خطابم کرده و فرمود: هاشم برخیز.
سرم را بلند نمودم و سلام عرض کردم و جواب شنیدم.
سوار عرب سۆال کرد: چرا خوابیده بودی؟ چه ذکری می گفتی؟
تمام آنچه پیش آمده بود را برایش شرح دادم.
فرمود: برخیز تا برویم.
پا بر رکاب گذاشتم و مولایم دستم را گرفت و سوار شدم. با گرفتن دست ایشان چنان آرامشی در دلم پیدا شد که تمام دردها و غصه های گذشته را فراموش کردم. عبای ایشان نیز معطر به عطر خاصی بود که با استشمام آن احساس زنده دلی و شادابی می نمودم
عرض کردم: مولاجان پایم به حدی مجروح شده که دیگر قدرتی بر حرکت ندارم.
فرمود: نگران نباش. زخم هایت خوب شده.
حرکت مختصری کردم و با پای برهنه دو سه قدم راه رفتم.
فرمود: بیا هم ردیف من، سوار شو.
چون اسب بلند بود و زمین هموار، اظهار ناتوانی در سوار شدن نمودم.
فرمود: پا بر روی رکاب و پای من بگذار و سوار شو.
پا بر رکاب گذاشتم و مولایم دستم را گرفت و سوار شدم.
با گرفتن دست ایشان چنان آرامشی در دلم پیدا شد که تمام دردها و غصه های گذشته را فراموش کردم.
عبای ایشان نیز معطر به عطر خاصی بود که با استشمام آن احساس زنده دلی و شادابی می نمودم.
در بین راه مقداری در احوال بعضی از مسافرین قافله و خصوصیات راه صحبت فرمود.
از این رو گمان کردم ایشان از رفقای ایرانی است در قافله ی حج بوده است.
در این حال آثار طلوع آفتاب ظاهر شد.
فرمود: این نور چراغ را در مقابل مشاهده کن. اینجا منزل حاجیان و رفقای شماست. اسم صاحب قهوه خانه را نیز به من فرمود.
فرمود: نزدیک قهوه خانه آبی هست. دست و پایت را بشوی و خاک از لباس هایت پاک کن و نماز بخوان و همین جا باش تا همراهانت برسند.
پیاده شدم و دست بر زانو گرفتم ببینم آثار خستگی و جراحت هنوز وجود دارد. حالم بهتر شده بود. ناگاه به خود آمدم دیدم اثری از آن آقا نیست.
به قهوه خانه آمدم و صاحب آن را به اسم صدا زدم. تعجب کرد. آنچه پیش آمده بود را برایش تعریف کردم. متأثر شد و بسیار گریه کرد و به من خالصانه خدمت می نمود.
لباس هایم را عوض کردم و زخم هایم را وارسی کردم. روی لباس ها خون زیادی بود ولی زخمی باقی نمانده بود. فقط جای زخم ها پوست سفیدی وجود داشت مثل زخمی که خوب شده باشد.
عصر فردا بالاخره قافله حاجیانی که همراهشان بودم به این منزل رسید. رفقا از مشاهده من که هنوز زنده بودم بسیار تعجب کرده و گفتند به یقین رسیده بودیم که جامانده ای و به دست عرب های حربی کشته شده ای.
آنچه پیش آمده بود بازگو کردم. ارادت ایشان نیز نسبت به مولایمان حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیشتر شده و تثبیت گردید.
پی نوشت:
(1) حاج ملا هاشم صلواتی. بیش از صد و ده سال عمر کرد. متوفای سال 1338 هـ.ق
فرآوری: علی سیف
بخش مهدویت تبیان
منبع: العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (عج) . علامه نهاوندی
منبرک مهدوی
#اهل_بیت
#امام_زمان
#جمعه
#منبرک
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20