eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
105 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه تبادل::: @begzareemm
مشاهده در ایتا
دانلود
@Aminikhaah12 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3
زمان: حجم: 6.8M
🔈 📚 2⃣1⃣ ▪️خط قرمز خدا ▫️مقدمه فعل حرام ▪️حق زیردستان ▫️حق شاگرد فهرست جهاد با نفس
مسیر مؤمنانه
*داستان شماره ۸ * *در بیان قصه ادریس (ع)* 🌺🌸🌾🌺🌸🌾 بسم الله الرحمن الرحیم خدا وحی فرمود به ادریس که ا
*داستان شماره ۹* *در بیان قصه ادریس (ع)* 🌺🌸🌾🌺🌸🌾 بسم الله الرحمن الرحیم پس ادریس از جای خود فرود آمد که طلب خوردنی بکند برای رفع گرسنگی و چون به نزدیک شهر رسید دودی دید که از بعضی خانه ها بالا می رود پس بسوی آن خانه رفت و داخل شد و دید پیر زالی (پیر زن) را که دو نان را تنک (نازک، کم حجم، مثل نان لواش) کرده است و بر آتش انداخته است. گفت ای زن مرا طعام بده که از گرسنگی بی طاقت شده ام. زن گفت ای بنده خدا نفرین ادریس برای ما زیادتی نگذاشته است که به دیگری بخورانیم و سوگند یاد کرد که مالک چیزی به غیر این دو گرده نان نیستم و گفت برو و طلب معاش از غیر مردم این شهر بکن. ادریس گفت: آنقدر طعام به من بده که جان خود را به آن نگاه دارم و در پایم قوت رفتار بهم رسد که به طلب معاش بروم. زن گفت این دو گرده نان است یکی از من است و دیگری از پسر من است. اگر قوت خود را به تو دهم می میرم و اگر قوت پسر خود را به تو دهم او می میرد و در اینجا زیادتی نیست که به تو دهم. ادریس گفت پسر تو طفل است و نیم قرص برای زندگی او کافی است و نیم قرص برای من کافی است که به آن زنده بمانم و من و او هر دو به این یک گرده نان اکتفا می توانیم نمود. پس زن گرده نان خود را خورد و گرده دیگر را میان ادریس و پسر خود قسمت کرد. چون پسر دید که ادریس از گرده نان او می خورد اضطراب کرد تا مرد. مادرش گفت ای بنده خدا فرزند مرا کشتی. ادریس گفت جزع مکن که من او را به اذن خدا زنده می گردانم. پس ادریس دو بازوی طفل را به دو دست خود گرفت و گفت ای روحی که بیرون رفته ای از بدن این پسر به اذن خدا، برگرد بسوی بدن او به اذن خدا و منم ادریس پیغمبر. پس روح طفل برگشت بسوی او به اذن خدا. پس چون آن زن سخن ادریس را شنید و پسرش را دید که بعد از مردن زنده شد گفت گواهی می دهم که تو ادریس پیغمبری و بیرون آمد و به صدای بلند فریاد زد در میان شهر که بشارت باد شما را به فرج که ادریس به شهر شما در آمده است و ادریس رفت و نشست بر موضعی که شهر آن جبار اول در آنجا بود و آن بر بالای تلی بود. پس به گرد او آمدند نزد او گروهی از اهل شهر او و گفتند ای ادریس آیا بر ما رحم نکردی در این بیست سال که ما در مشقت و تعب و گرسنگی بودیم؟ پس دعا کن که خدا بر ما ببارد. ادریس گفت: دعا نمی کنم تا بیاید این پادشاه جبار شما و جمیع اهل شهر شما همگی پیاده با پاهای برهنه و از من سوال کنند تا من دعا کنم. چون آن جبار این سخن را شنید چهل کس فرستاد که ادریس را نزد او حاضر گردانند. چون به نزد او آمدند و گفتند جبار ما را فرستاده است که تو را به نزد او بریم. پس آن حضرت نفرین کرد بر ایشان و همگی مردند. چون این خبر به آن جبار رسید پانصد نفر فرستاد که او را بیاورند چون آمدند و گفتند که ما آمده ایم تو را به نزد جبار بریم. آن حضرت گفت نظر کنید بسوی آن چهل نفر که چگونه مرده اند. اگر برنگردید شما را نیز چنین کنم گفتند ای ادریس ما را به گرسنگی کشتی در مدت بیست سال و الحال نفرین مرگ بر ما می کنی آیا تو را رحم نیست؟ ادریس گفت من به نزد آن جبار نمی آیم و دعای باران نمی کنم تا جبار شما با جمیع اهل شهر پیاده و پا برهنه بیایند به نزد من. پس آن گروه برگشتند بسوی آن جبار و سخن آن حضرت را به او نقل کردند و از او التماس کردند که با اهل شهر پیاده و پا برهنه به نزد ادریس برود. پس به این حال آمدند و به نزد آن حضرت ایستادند با خضوع و شکستگی و استدعا کردند که دعا کند تا خدا بر ایشان ببارد. پس قبول فرمود و از خدا طلبید که باران بر آن شهر و نواحی آن بفرستد. پس ابری بر بالای سر ایشان بلند شد و رعد و برق از آن ظاهر شد و در همان ساعت بر ایشان باران بارید به حدی که گمان کردند غرق خواهند شد و به زودی خود را به خانه های خود رسانیدند. ان شاء الله ادامه داستان شبی دیگر... منبع:حیوة القلوب جلد اول( در قصص پیامبران و اوصیاء ایشان) نوشته علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه 🌸نشر پیام صدقه جاریه هست🌸 **اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* 🌾🌺🌸 *التماس دعای فرج*
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مولای من ، مهدی جان خوش آن صبحی که با یاد شما آغاز می گردد. خوشبخت آن دلی که لبریز از هوای شماست . خرم آن چشمی که اشکبارِ فراق شماست ... چه سربلندند منتظران امیدوار که عمری در انتظار رویت خورشید ، در قلب ها بذر مهر شما را کاشته اند ... بیچاره آن که دری غیر از سرای مهر شما را کوبید ...
مسیر مؤمنانه
🟩مهدی شناسی 🔷دعای عهد 🌹 اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ
🟩مهدی شناسی 🔷دعای عهد 🌹‌ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ/مرا از حامیان امام عصر قرار ده می‌خواهم هر حمایتی از دستم بر می‌آید انجام دهم، و ابهامات فکری و شبهات اعتقادی نسبت به حضرت را بر طرف کنم. 🌹وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ/می‌خواهم برای تحقق اراده‌اش، مشتاقانه از دیگران سبقت گیرم از خدا طلب می‌کنم در شمار کسانی باشم که برای انجام اموری که مربوط به حضرت است، تأخیر و مسامحه‌ای نداشته باشم، و در میدان خدمت به امام(ع) هم طراز دیگران نباشم، و برای تحقق اراده‌اش از بقیه عاشقان و خادمان سبقت بگیرم. و الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ/مرا از کسانی قرار ده که در حضور حضرتش به درجه‌ی رفیع شهادت نائل می‌شوند. ائمه در قالب دعا، به ما آموخته‌اند که درخواست‌های متعالی داشته باشیم. اگر بخواهیم بنا به لیاقت‌ها و قابلیت‌هایمان دعا کنیم، هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‌دهیم طالب شهادت در محضر امام زمان(عجل الله فرجه) باشیم. اما در دعای عهد یاد می‌گیریم که ما هم می‌توانیم در شمار عاقبت به خیران عالم قرار بگیریم و جزء شهدائی باشیم که ولی عصر(علیه السلام) بر بالینمان حاضر می‌شود. در این فراز از دعا « الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ » اصالتاً در مورد افرادی است که زمان ظهور در خدمت امام عصر(عج) هستند و در رکاب حضرت به شهادت می‌رسند. بر این باوریم که هر کس در زمان غیبت، در صف عاشقان حضرت و منتظران فرج باشد، و عمرش را در راه خدمت به امام زمانش سپری کند، مرگش شهادت در محضر مولاست. بسیاری از علما، تمام طول حیاتشان را در خدمت «ولی خدا» بودند. امام زمان (عج) در توقیعی که به شیخ مفید داشتند او را به عنوان «ملحم الحق و دلیله» خطاب می‌کنند: «خداوند حق را به توالهام کرده و تو همه را به سوی حق راهنمایی می‌کنی.» کسی که تا این حد مورد قبول امامش قرار گیرد و مورد تأییدات حضرت باشد، در بستر هم بمیرد، در زمره‌ی «الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ » خواهد بود. مهمتر از شهید شدن، این است که شهید به چشم فرمانده‌اش بیاید، تا آنجا که هنگام مرگ بر سر بالینش حاضر شود. لازم نیست آن شهید، درجه دار و رتبه دار باشد و حتماً عنوان‌هایی همچون عالم و عارف بر او بار شود. حتی اگر سرباز صفر هم باشد، کرامت حضرت اقتضاء می‌‌کند که در مراسم شهادت او حاضر شود. از سوی دیگر آن سرباز صفر هم حتماً روحی پاک،قلبی مصفا و نیاتی خالص دارد که حیات و مماتش را ارزشمند می‌کند و او را به جایی می‌رساند که به چشم امام معصومش بیاید. آیت الله انصاری همدانی می‌فرماید: «زمانی می‌توانی خدمت امام زمانت برسی که حضور و غیبت حضرت برایت فرقی نکند.» اگر در دوره‌ی غیبت به گونه‌ای زندگی کنیم که گوئی در زمان ظهور امام(عج) و تحت حکومت او به سر می‌بریم، به حدی از رشد و کمال می‌رسیم که می‌توانیم مشمول الطاف بی‌کران حضرت شده و به چشمش بیائیم، چه در طول حیات و چه در هنگامه‌ی مرگ. مولای من: هر گاه از گذر گاه دلم عبور می‌کنی، در هر حضوری و با هر نگاهی، صدایم را می‌شنوی: یک عمر به صحرای فراق تو دویدم آخر سخنی از لب لعلت نچشیدم آن روز که من عقد محبت به تو بستم از خلق جهان رشته‌ی پیوند بریدم بر دامن لطف تو زدم دست تولا بر دست عطای تو بود چشم امیدم آقای من: خود دانی و این عاشق! .... خود دانی و این سر مست! ....
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی هایی که در دریاها [با جابجا کردن مسافر و کالا] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین، نشانه هایی است [از توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] برای گروهی که می اندیشند. آیه ۱۶۴ سوره بقره
Audio_239532.m4a
زمان: حجم: 19.9M
سلسله جلسات قلب سالم قسمت : پنجم 🌱 موضوع : نشانه های قلب سالم 🌾 خانم رستمی فر مطالب خوب با ما، نشرش با شما فهرست سخنرانی های استاد رستمی فر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خیلی زود میرسه که تمام پشت صحنه زندگیمونو نشونمون میدن بهت میگـــــــــــــه تو امام زمان(عج) رو هفته به هفته یادت رفت اصلا بفکرشم نبودی غرق روزمرگیهات بودی ولـــــــــــــــــــــی هرجا هر خیری رسید میبینی ؟!!!!!!!!!!!!!! امام زمان اینکارو کرد !!!!!!!!!!!! یادت میاد چقدر گیر بودی ؟!!!! یجائی باید هرطورمیشد پــول جور میکردی از یجائی بهت پول رسوند که فکرشم نمیکردی و غافلگیر شدی اونو امام زمان بهت داد یادت میاد ؟!!!!!!!!! اونو امام زمان درست کرد یادت میاد یادت میاد به عظمت الله و بزرگی امام زمان قسم هیـــــــــــــــــچ خیری به ما نمیرسه الا به برکت امام زمان و هیـــــــچ شــــری از ما دفع نمیشه الا به برکت امام زمان عجل الله فرجه ولــــــــــــــــــی انصافـــــــــــا ما براش چه کردیم ؟!!!!!!!!!
📘 💠نوشته ای به خط سبز! 🔹مردی از بزرگان جبل عامل هر سال به زیارت مکه مشرف می‌شد و هنگام برگشت در مدینه محضر امام صادق علیه السلام می‌رسید. یک بار قبل از تشرف به حج، خدمت امام رسید و ده هزار درهم به ایشان داد و گفت: - تقاضا دارم با این مبلغ خانه ای برایم خریداری نمایید. سپس به قصد زیارت مکه معظمه از محضر امام خارج شد. 🔹پس از انجام مراسم حج، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و حضرت او را در خانه خود جای داد و نوشته ای به او مرحمت نمود و فرمود: «خانه ای در بهشت برایت خریدم که حد اول آن به خانه محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، حد دومش به خانه علی علیه السلام، حد سوم به خانه حسن مجتبی علیه السلام و حد چهارم آن به خانه حسین بن علی علیه السلام متصل است.» 🔹مرد که این سخن را از امام شنید، قبول کرد. حضرت آن مبلغ را میان فقرا و نیازمندان از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهم السلام تقسیم کردند و مرد جبلی به وطن خود بازگشت. 🔹چون مدتی گذشت، آن مرد مریض شد و بستگان خود را احضار نموده، گفت: - من می‌دانم آنچه امام صادق علیه السلام فرمود، حقیقت دارد. خواهش می‌کنم این نوشته را با من دفن کنید! پس از مدت کوتاهی از دنیا رفت و بنابر وصیتش آن نوشته را با او دفن کردند. روز دیگر که آمدند، دیدند مکتوبی با خط سبز روی قبر اوست که در آن نوشته شده: به خدا سوگند! جعفر بن محمد به آنچه وعده داده بود وفا نمود! 📚 بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۳۴
حسین طاهریمنم که منجی جهانم.mp3
زمان: حجم: 3.1M
منم که منجی جهانم مهدی صاحب الزمانم برا ظهورم قسم بدید خدا رو به حق عمه جانم 🎙حسین طاهری
@Aminikhaah13 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3
زمان: حجم: 12.5M
🔈 📚 🔖 جلسه 3⃣1⃣ ▪️حق همسر ▫️روانشناسی خانواده ▪️تصور اشتباه مردان از حقوق خود ▫️ رابطه عفو و اطاعت در زندگی مشترک ▪️حق مملوک ⏰ مدت زمان: ۸:۳۹ ‌‌
مسیر مؤمنانه
*داستان شماره ۹* *در بیان قصه ادریس (ع)* 🌺🌸🌾🌺🌸🌾 بسم الله الرحمن الرحیم پس ادریس از جای خود فرود آم
*داستان شماره ۱۰* *در بیان قصه ادریس (ع)* 🌺🌸🌾🌺🌸🌾 بسم الله الرحمن الرحیم ادریس (ع) روزها در زمین سیاحت می کرد و می گردید و‌ روزه می داشت و هر جا که شب او را فرا می گرفت به روز می آورد و روزی او به او می رسید هر جا که افطار می کرد و از عمل صالح او ملائکه هم مثل جمیع اهل زمین بالا می بردند پس ملک موت از خدا رخصت طلبید که به دیدن آن حضرت بیاید و بر او سلام کند. پس مرخص شد و به نزد ادریس آمد و گفت می خواهم مصاحب تو باشم و با تو همراه باشم. پس رفیق یکدیگر شدند و روزها می گردیدند و روزه می داشتند و چون شب می شد طعام ادریس(ع) برای افطار او می رسید و تناول می نمود و ملک موت را بسوی طعام خود دعوت می کرد و او می گفت مرا به طعام احتیاجی نیست. پس بر می خواستند به نماز و ادریس را سستی بهم می رسید و به خواب می رفت و ملک موت مانده نمی شد و به خواب نمی رفت. پس چند روز بر این حال بودند تا گذشتند به گله گوسفندی و باغ انگوری که انگورش رسیده بود پس ملک موت گفت که می خواهی از این گله بره ای یا از ابن باغ خوشه انگوری چند بگیریم و شب به آن افطار کنیم؟ آن حضرت گفت سبحان الله تو را تکلیف می کنم که از مال من بخوری ابا می کنی. پس چگونه مرا تکلیف به خوردن مال دیگران بی اذن ایشان می کنی. پس ادریس گفت با من مصاحبت کردی و نیکو رفاقت کردی بگو تو کیستی؟ گفت من ملک موتم، ادریس گفت که مرا بسوی تو حاجتی هست گفت کدام است؟ ادریس گفت می خواهم مرا بسوی آسمان بالا بری. پس ملک موت از خدا رخصت طلبید و او را بر بال خود گرفت و به آسمان بالا برد. پس آن حضرت گفت که مرا به تو حاجت دیگر هست گفت آن حاجت چیست؟ گفت شنیده ام که مرگ بسیار شدید است می خواهم قدری از آن به من بچشانی تا ببینم که چنان است که شنیده ام؟ پس از خدا رخصت طلبید و چون مرخص شد ساعتی نفس او را گرفت. پس دست برداشت و پرسید که چگونه دیدی مرگ را گفت شدیدتر است از آنچه شنیده بودم و حاجت دیگر به تو دارم که آتش جهنم را به من بنمائی. پس ملک موت امر کرد خزینه دار جهنم را که در جهنم را بگشاید. چون ادریس جهنم را دید غش کرد و افتاد و چون به حال خود آمد گفت حاجت دیگر به تو دارم که بهشت را به من بنمائی. پس ملک موت از خزینه دار بهشت رخصت طلبید و ادریس داخل بهشت شد و گفت ای ملک موت من از اینجا بیرون نمی آیم زیرا که خدا فرموده است هر نفس چشنده مرگ است و من چشیدم و فرموده که هیچ یک از شما نیست مگر وارد می شود نزد جهنم و من وارد شدم در جهنم و فرموده است که اهل بهشت از بهشت بیرون نمی روند. ان شاء الله ادامه داستان شبی دیگر... منبع:حیوة القلوب جلد اول( در قصص پیامبران و اوصیاء ایشان) نوشته علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه 🌸نشر پیام صدقه جاریه هست🌸 **اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* 🌾🌺🌸 *التماس دعای فرج*