✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ یکی از اولیاءالله را میشناختم که به او علم تفکیک از خطوط پیشانی عنایت شده بود و از خطوط چهره میتوانست تشخیص دهد هر کسی مشکلش کجاست. کمتر کسی را به حضور میپذیرفت. روزی زن جوانی را پذیرفت و آن زن مشکل خویش را گفت. او گفت: شوهرش کتکش میزد. و...
با این که میدانست آنها کارشان به طلاق خواهد کشید ولی هر چه زن جوان اصرار کرد، او گفت: کسی نمیداند جز خداوند و به آن زن توصیه کرد تا با شرایطی که گفته بود، نماز شب بخواند و روزانه اگر چیزی هم برای انفاق نداشت، برای گنجشکان از نانِ تهِ سفره، غذا بریزد. ساعتی برای او از توحید و دعا و راهِ حلّ مشکلات و علت آن مشکلات گفت. وقتی که آن زن جوان رفت، از او سؤال کردم استاد، شما که قطعِ یقین میدانستید آنها عقدشان به طلاق منجر خواهد شد ولی چرا چیزی به او نگفتید؟
ایشان گفت: تصور کن! در یک جاده، یک ماشین با سرعت زیاد در سبقت به شما در حالِ نزدیک شدن است و شما محلی برای فرار ندارید ولی باز هم تا یک ثانیه مانده به اتفاق، خداوند میتواند سرنوشت شما را تغییر دهد. پس ما اگر چیزی هم بدانیم نباید فرصتِ استغاثه را از انسانها برای ردّ بلایِ محتومشان بگیریم. دوم اینکه ما وظیفه داریم در مشکلات، از دکتر اصلی که خداست و مهارتش، در میانِ بندگان سخن بگوییم تا مردم به مطب او بروند و از او نسخهی مشکلات و شفایِ بیماری بخواهند که مطب او نیمهشبها باز میشود.
ما حق نداریم در مورد مشکلاتِ مردم که دکتر معالجاش خداست و خودش بهتر درد و علت بیماری و درمان و شفا را میداند، نسخه برای بندگانش بنویسیم. ما باید همه را به سمتِ او هدایت کنیم.
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯