🍃دختری از تبار باران 🍃
مثل گل بود دستانش به همان لطافت و زیبایی .. وقتی قدم بر می داشت دانه دانه عشق میریخت از نوک انگشتانش تا در آغوش پدر حل شود .. با هر خنده ای گل لبخند از کنج لبانش شکوفا می شد و عطر آن از نی نی چشمانش سرازیر ..
واینک ... در کنج خرابه ای و ناله ای و پای آبله ای و ... اشک .. و آه ...
غمزده ... مجروح .. پردرد .. دلتنگ
کابوسی به نام شمر..
بهاری خزان شده در کوچه پس کوچه های غربت
گلی پرپر شده در خارزار تنهایی و حسرت
تاریکی شب و آه .. امان از دلتنگی
گریه سر داد با سوز و گداز .. جانسوز .. غریبانه
بهای سکوتش سر بریده ای بود با محاسنی غرق در خون ..
چه میدانیم چه گذشت بر قلب کوچک دختری که تنها گناهش دختر حسین بودن بود و بس ...
تحمل واژه ای فراتر از قلب کوچک او بود و .. تمام شد ... ایستاد ...
خاموش شد چه تلخ ..
خاک سرد آن ویرانه هم شرم داشت از به آغوش کشیدن تن رنجور و نحیف دختری که از تبار عشق بود ..
دختری از تبار باران ...
#رقیهخاتون
#دستنوشتهیزیبایریحانهبانویعزیز🌹
•┈┈••✾•❣•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•❣•✾••┈┈•