eitaa logo
مبیّنات
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
240 ویدیو
0 فایل
هرگاه خسته شدی، بیا و کمی اینجا بنشین. به قدر یک استکان چای خستگی ات را در کن و راهی زندگی شو☕🌹...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هَر شَب دِلَم حَوالے ایوان ڪَربَلاست عاشِق هَمیشه بے سَر و سامانِ ڪَربَلاست... ...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آجرکـــــــــــــ الله یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج) یا رب الحسین(ع) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه(ع) الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ═══🚩🏴🚩═══ @koocheye_khaterat
زیارت اربعین   بيستم صفر؛ روز اربعين و به قول شیخین (شيخ مفيد و شيخ طوسى) روز رجوع حرم (خانواده) امام حسين عليه السّلام از شام به مدينه، و روز ورود جابر بن عبد اللّه انصارى به كربلا براى زيارت امام حسين عليه السّلام است، شيخ طوسى در كتاب تهذيب و مصباح از حضرت‏ حسن عسگرى عليه السّلام روايت كرده:نشانه‏‌هاى مؤمن پنج چيز است: 1⃣پنجاه‏ و يك ركعت نماز گذاردن،كه مراد هفده‏ ركعت واجب، و سى ‏و چهار ركعت نافله[مستحب] در هر شب و روز است 2⃣ زيارت اربعين 3⃣ انگشتر به دست راست‏ نمودن 4⃣ پيشانى را در سجده بر خاك نهادن 5⃣بلند گفتن«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─ @koocheye_khaterat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─
متن زیارت اربعین 🚩🏴🚩 السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ ،وَأَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِيلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِيما السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيدا وَ مَضَيْتَ حَمِيدا وَ مُتَّ فَقِيدا مَظْلُوما شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ [أَجْسَامِكُمْ‏] وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─ @koocheye_khaterat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─
سلام بر ولىّ خدا و حبيبش،سلام بر دوست خدا و نجيبش،سلام بر بنده‏ برگزيده خدا و فرزند برگزيده‌‏اش،سلام بر حسين مظلوم شهيد،سلام بر آن دچار گرفتاريها و كشته اشكها،خدايا من گواهى مى‌‏دهم كه حسين ولىّ تو و فرزند ولىّ تو،و فرزند برگزيده توست‏ حسينى كه به كرامتت رسيده،او را به شهادت گرامى داشتى،و به خوشبختى اختصاصش دادى،و به پاكى ولادت‏ برگزيدى،و او را آقايى از آقايان،و پيشروى از پيشرويان،و مدافعى از مدافعان حق قرار دادى،و ميراثهاى پيامبران را به او عطا فرمودى،و او را از ميان جانشينان حجّت بر بندگانت قرار دادى،و در دعوتش جاى‏ عذرى باقى نگذاشت،و از خيرخواهى دريغ نورزيد،و جانش را در راه تو بذل كرد،تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى برهاند،درحالى‌‏كه بر عليه او به كمك هم برخاستند،كسانى‏‌كه دنيا مغرورشان كرد،و بهره واقعى خود را به فرومايه‏‌تر و پست‌‏تر چيز فروختند و آخرتشان را به كمترين بها به گردونه فروش گذاشتند،تكبّر كردند و خود را در دامن هواى نفس انداختند،تو را و پيامبرت را به خشم‏ آوردند،   اطاعت كردند از ميان بندگانت،اهل شكاف‏‌افكنى و نفاق و باركشان گناهان سنگين،و سزواران آتش را پس با آنان درباره تو صابرانه و به حساب تو جهاد كرد،تا در طاعت تو خونش ريخته شد و حريمش مباح گشت‏ خدايا آنان را لعنت كن لعنتى سنگين،و عذابشان كن عذابى دردناك،سلام بر تو اى فرزند رسول خدا،سلام‏ بر تو اى فرزند سرور جانشينان،شهادت مى‌‏دهم كه تو امين خدا و فرزند امين اويى،خوشبخت زيستى،و ستوده درگذشتى،و از دنيا رفتى گم‏گشته،و مظلوم و شهيد،گواهى مى‏دهم كه خدا وفاكننده است آنچه را به تو وعده داده،و نابودكننده كسانى را كه از يارى‌‏ات دريغ ورزيدند،و عذاب كننده كسانى را كه تو را كشتند،و گواهى مى‌‏دهم كه تو به عهد خدا وفا كرديد و در راهش به‏ به جهاد برخاستى تا مرگ فرا رسيد،پس خدا لعنت كند كسانى را كه تو را كشتند،و به تو ستم كردند،و اين جريان را شنيدند و به آن خشنود شدند، خداى من تو را شاهد مى‏‌گيرم كه من دوستم با آنان‏كه او را دوست دارند،و دشمن با آنان‏ كه با او دشمنند،پدر و مادرم فدايت اى فرزند رسول خدا،گواهى مى‏‌دهم كه تو در صلب‌هاى بلندمرتبه‏ و رحم‌هاى پاك نورى بودى،جاهليت با ناپاكيهايش تو را آلوده نكرد،و از جامه‏‌هاى تيره و تارش‏ به تو نپوشاند،و گواهى مى‌‏دهم كه تو از ستونهاى دين،و پايه‏هاى مسلمانان،و پناهگاه مردم مؤمنى،و گواهى مى‏‌دهم كه پيشواى نيكوكار،با تقوا،راضى به مقدرات حق،پاكيزه،هدايت كننده،و هدايت شده‏اى،و گواهى مى‏‌دهم كه امامان‏ از فرزندانت،اصل تقوا،و نشانه‏هاى هدايت،و دستگيره محكم،و حجّت بر اهل دنيا هستند و گواهى مى‏دهم كه من به يقين مؤمن به شمايم،و به بازگشتتان يقين دارم،براساس قوانين دينم،و عواقب عملم، و قبلم با قلبتان در در صلح،و كارم پيرو كارتان،و يارى‏ام براى شما آماده است،تا خدا به شما اجازه دهد،پس با شمايم نه با دشمنانتان،درودهاى خدا بر شما،و بر ارواح و پيكرهايتان،و بر حاضر و غايبتان،و بر ظاهر و باطنتان،آمين اى پروردگار جهانيان.   ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─ @koocheye_khaterat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─
مبیّنات
🔸 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔸 📗 رمان #شاخه_زیتون 🌿 یک #دخترانه_امنیتی 🧕 🖊نویسنده: #فاطمه_شکیبا #قس
🔸 🔸 📗 رمان 🌿 یک 🧕 🖊نویسنده: نگاهی به صفحه اول کتاب می‌اندازم تا شاید اسم صاحبش را صفحه اولش ببینم؛ اما چیزی دستگیرم نمی‌شود. کتاب را یک دور سریع تَوَرُّق می‌کنم و همزمان، چند برگه کاغذ کاهی از میانش روی زمین می‌افتد. کاغذها را برمی‌دارم. گذر زمان، کاغذها را نازک کرده و نوشته‌های خودکار را کمرنگ. دست‌خط منصور را می‌شناسم. پس حتماً کتاب‌ها مال اوست. سعی می‌کنم نوشته‌های کاغذ را که با عجله نوشته شده بخوانم: محمدحسین شهریاری، فعال در مسجد محل، رزمنده و طرفدار حزب جمهوری اسلامی. قد متوسط، لاغر، حدودا هجده ساله، ریش کم‌پشت مشکی، چشمان درشت و برجسته... محمدحسین شهریاری که عموی زینب است! مشخصات و آدرس و ساعت رفت و آمدش چه ربطی به منصور دارد؟ به خواندن ادامه می‌دهم و با خواندن هر کلمه بر حیرتم افزوده می‌شود. نام مادرم طیبه و کتاب‌فروش محله و امام جماعت مسجد و چند زن و مرد دیگر که نمی‌شناسمشان داخل برگه نوشته شده، همراه مشخصات ظاهری و آدرس خانه و محل کار و ساعت‌های رفت و آمد. همه افرادی که اسمشان نوشته شده، در یک چیز مشترکند: حزب‌اللهی بودن! همه یا ریش داشته اند، یا چادری بوده‌اند، یا فعال در مسجدند، یا بسیجی و پاسدارند و یا صرفاً طرفدار امام خمینی(ره) و حزب جمهوری اسلامی بوده‌اند! ذهنم می‌رود به سمت ترورهای دهه شصت. برای کسی مثل من که آن زمان را ندیده و فقط برایش تعریف کرده‌اند، مفهوم لیست ترور شاید کمی دور از ذهن به نظر برسد، اما حالا دارم یک لیست ترور واقعی را مقابل خودم می‌بینم. لیست تروری که حتماً هیچ وقت به دست مافوق منصور نرسیده؛ وگرنه نه من به دنیا می‌آمدم و نه شهید محمدحسین شهریاری در عملیات بیت‌‌المقدس مفقودالاثر می‌شد! به کمد تکیه می‌دهم و نگاهم روی عنکبوتی قهوه‌ای که با پاهای درازش تندتند روی کتاب‌ها راه می‌رود می‌ماند. چطور می‌شود منصور سال‌ها عضو سازمان مجاهدین بوده باشد و با آن‌ها همکاری کند، اما هیچ‌کس نفهمد و بو نبرد؟ اصلاً منصور چطور دلش آمده آمار هم‌محله‌ای‌ها و دوستانش را به منافقین بدهد تا ترورشان کند؟ باورم نمی‌شود، یک آدم چقدر می‌تواند خائن باشد؟ حالم از این که زیر دست چنین آدمی بزرگ شده‌ام به هم می‌خورد. یعنی عمو صادق ماجرا را می‌داند؟ دستم به طرف همراهم می‌رود تا با عمو تماس بگیرم، اما همراه در جیبم می‌لرزد و زنگ می‌خورد. شماره صفر روی همراهم افتاده و باید لیلا باشد. جواب می‌دهم. لیلا احوال‌پرسی می‌کند و می‌گوید: -ببینم، می‌تونی تا نیم ساعت دیگه بیای پارک نزدیک خونه‌تون؟ -چی شده؟ -بیا تا بهت بگم. -باشه... -منتظرتم. و قطع می‌کند. خوب شد خودش زنگ زد. باید ماجرای این کتاب‌ها را بهشان بگویم. یکی دوتا از کتاب‌ها را همراه لیست‌های ترور برمی‌دارم و از زیرزمین بیرون می‌زنم. ⚠️ ... 🖊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر ڪربلا ڪسے را عوض نڪرد..؛ دیگر هیچڪس و هیچ جا و هیچ چیز؛ او را عوض نمیڪند! 🌱|
مبیّنات
🔸 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔸 📗 رمان #شاخه_زیتون 🌿 یک #دخترانه_امنیتی 🧕 🖊نویسنده: #فاطمه_شکیبا #قس
🔸 🔸 📗 رمان 🌿 یک 🧕 🖊نویسنده: همان لحظه، در با کلید باز می‌شود و آقاجون و عزیز سرمی‌رسند. کتاب‌ها را زیر لباسم پنهان می‌کنم. عزیز می‌گوید: -دختر تو چرا از جات بلند شدی؟ -خوبم عزیز. می‌تونم راه برم! -حتماً باید یه بلایی سرت بیاد که نتونی راه بری تا بری بخوابی؟ آقاجون خریدها را داخل خانه می‌برد و می‌گوید: -ولش کن حاج خانم. آدم یه گوشه بخوابه دلش می‌پوسه. به اتاقم می‌روم تا برای قرار با لیلا آماده شوم. درحال بستن گیره روسری‌ام هستم که عزیز می‌پرسد: -کجا می‌ری با این حالِت؟ مِن‌مِن می‌کنم و می‌گویم: -یه دوستام گفته باید برم ببینمش. یه کار مهم باهام داره. -نمی‌شه اون بیاد اینجا؟ نمی‌دونه تو نباید این‌ور اون‌ور بری؟ عزیز را درآغوش می‌گیرم و می‌بوسم. سرم را چندلحظه روی شانه‌اش می‌گذارم و چشمانم را می‌بندم. سر گذاشتن روی شانه عزیز از هرکاری لذت‌بخش‌تر است. بچه که بودم، عزیز صبح‌ها می‌آمد خانه‌مان و من را که تک و تنها در خانه خواب بودم بغل می‌کرد که ببرد خانه خودشان. بهترین بخش خوابم هم خواب سبکی بود که در آغوش عزیز و درحالی که سرم روی شانه‌اش بود می‌رفتم. عزیز می‌فهمد باید حتماً بروم و راضی می‌شود. -پس خیلی مواظب باش. چادرم را از جالباسی برمی‌دارم و درحالی که به حیاط می‌روم، آن را روی سرم می‌اندازم: -چشم. حواسم هست عزیز. قدم تند می‌کنم به سمت پارک و روی یکی از نیمکت‌ها می‌نشینم. بعد از چند دقیقه لیلا می‌رسد و می‌گوید همراهش سوار یک ون سبزرنگ شوم، مثل همان ونی که شب شام غریبان سوارش شدیم. لیلا همراهم را می‌گیرد و باتری‌اش را درمی‌آورد. دیگر عادت کرده‌ام به این حساسیت‌ها و ملاحظات امنیتی. این بار ون راه می‌افتد و وقتی از لیلا درباره مقصد می‌پرسم، جواب سربالا می‌دهد. تقریبا نیم‌ساعت در راهیم تا در حیاط یک خانه از ون پیاده می‌شویم؛ فکر کنم از همان خانه‌هایی باشد که لیلا و همکارانش به آن‌‌ها می‌گویند خانه امن. قبل از ورود، خانمی بازرسی بدنی‌ام می‌کند، کیفم را می‌گیرد و وارد می‌شویم. از پله‌ها بالا می‌رویم و لیلا در راه می‌گوید: -کارشناس پرونده قبول کرد منصور و ستاره رو برای چند دقیقه ببینی! سر جایم می‌ایستم و خشکم می‌زند. اصلاً آمادگی‌اش را نداشتم. نمی‌دانم چه بگویم. چه حسی باید داشته باشم؟ نمی‌دانم. اما هرچه باشد، این فرصت بعید است دیگر پیش بیاید. باید همین الان هرچه می‌خواهم را از خودشان بپرسم. لیلا برمی‌گردد و پشت سرش را نگاه می‌کند: -پس چرا وایسادی؟ بیا دیگه! به یک سالن می‌رسیم و مرصاد را می‌بینم که با تکیه بر عصا و پای آتل‌بندی شده منتظرمان ایستاده است. با دیدنش، داغ ارمیا برایم تازه می‌شود و چهره در هم می‌کشم. ⚠️ ... 🖊
زانـو بغـل گرفتهـ و مانـندِ کودکـان لَـج می‌کنم،برای خـودم گریـه می‌کنـم...