هو الغنی العزیز
.
در رهگذر باد چراغی که تو راست
ترسم که بمیرد از فَراغی که تو راست
بوی جگرِ سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تو راست!
#رودکی ؟
#لطفالله_نیشابوری ؟
#اثیر_اخسیکتی ؟
#رباعی #بوی_جگر_سوخته #زهی
@Mobin_Ardestani
هو الشهید
.
شهید زندهترین است! کِی، کجا مرده؟
کسی که هر نفسش جانِ تازه آوُرده
هوای هر نفسِ او شکوفهبارِ بهار
بهار بی نفسِ او گلیست پژمرده
بر او که شادترین است گریه جایز نیست
که از مهالکِ اندوه جان به در برده
نمردن است مرامش که جان که نامیراست
به گرمیِ نفسِ او پناه آوُرده
نمردن است مرامِ هر آنکه عاشق شد
نسیمی از نفسِ او به جانِ ما خورده
#مبین_اردستانی
#غزل #شهید #میگذرد_کاروان
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از لحظههای بیملاحظه (مبین اردستانی)
چشمهایم به قابِ در خشکید
به تماشای این کویر بیا
روزهایم شبِ زمستان شد
پیش از آن روزِ ناگزیر بیا
چه شبِ سردِ استخوانسوزیست
ظهرِ داغی که مینمیگذرد
هر کجا میروی برو اما
صبح! ای صبحِ دلپذیر! بیا!
ما اسیریم و خسته، در زندان
روز و شب میلههای ممتدِ آن
پشتِ این میلهها به دیدارِ
اینهمه خستهی اسیر بیا
ابرها هرکجا که میبارند
غصّهی رفتنِ تو را دارند
سرمان را به روی شانه بگیر
آه ای کوهِ سر به زیر! بیا!
بر سرِ آمدن بهانه نیار
پشتِ هم هی نگو که فرصت نیست
تو بیا زودِ زودِ زود برو
تو بیا دیرِ دیرِ دیر بیا
دیدمت! ... آمدی! ... بگویی خواب
راهِ خوبی برای دیدار است
پلک وا کردم و... کجا رفتی؟
لااقل از همین مسیر بیا
من که باور نمیکنم رفتی
بس که رفتن به تو نمیآید
ردّپای نرفتنت همهجاست
پیِ آن را خودت بگیر بیا
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هرچند نخل و کبوتر, لاله، شقایق، صنوبر
هرگز تمام تو را ای آیینه در بر ندارد
دستان فهمی که کال است کی میرسد تا نگاهت؟
از تو «سبکبال عاشق»! تعبیر بهتر ندارد
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از Seyyed mehdi Tabatabaei
دانشجویان چینی تصنیفی براساس شعر حافظ و با صدای علیرضا افتخاری را بازخوانی کردند:
https://news.sbu.ac.ir/fa/w/student-8?redirect=%2F
هدایت شده از لحظههای بیملاحظه (مبین اردستانی)
در جور برترین قوم و تمدنی!
مهدِ قساوت و ظلم و تفرعنی!
جز در تمدنِ ابلیسها کجا
گنجشک میکشند با بمب یکتنی؟
صد گلّه حرمله شاگرد درس توست
کودککشی تو راست امری تفننی
ای لاشهٔ عَفِن از تو چه خاسته؟
از تو که دم به دم گند و تعفّنی
ای دیوزادهٔ جرثومهٔ فساد
در جسم و جامهٔ انسان چه میکنی؟
دارند پیشِ رو شبهای نکبتت
ای نسلِ مضمحل، یَومُ التَّغابنی
ما را به حکمِ دوست، نام است مرگِ تو
ما تیغِ غیرتیم، جلّادِ صَهیُونی!
#مبین_اردستانی
مرا مادرم نام، مرگِ تو کرد
زمانه مرا پتکِ تَرگِ تو کرد
#فردوسی
@Mobin_Ardestani
بود در شهر بلخ بقّالی
بیکران داشت در دکان مالی
ز اهل حرفت فراشته گردن
چابک اندر معاملت کردن
هم شکر داشت هم گِلِ خوردن
عسل و خردل و خَلّ اندر دَن
ابلهی رفت تا شکر بخرد
چون که بخرید سوی خانه بَرَد
مرد بقّال را بداد درم
گفت شکّر مرا بده به کرم
بُرد بقّال دست زی میزان
تا دهد شکّر و بَرَد فرمان
در ترازو ندید صدگانسنگ
گشت دلتنگ از آن و کرد آهنگ
مردِ بقّال در ترازوی خویش
سنگِ صدگان نهاد از کم و بیش
کرد از گِل ترازو را پاسنگ
تا شکر بدهدش مقابلِ سنگ
مردِ ابله مگر که گِل خوردی
تن و جان را فدای گِل کردی
از ترازو گِلک همیدزدید
مرد بقّال نرم میخندید
گفت مسکین خبر نمیدارد
کاین زیان است و سود پندارد
هرچه گِل کم کند همی زین سر
شکرش کم شود سری دیگر
مردمانِ جهان همه زینسان
گشته از بهر سود، جفتِ زیان
خویشتن را به باد بر داده
آن جهان را بدین جهان داده
خَلّ: سرکه
دَن: خُم بزرگ
#سنایی
#حدیقةالحقیقة
#حکایت
@Mobin_Ardestani