✿°❀°✿°❀°✿°❀°✿°❀°✿°
°✿°❀°✿°❀°✿°❀°
✿°❀°✿°❀°✿°
༺°✿دکتــرشیـرین روحــانی راد✿°༻
تــاریــــخ تـــولــــــــد: ۱۳۴۶
محــــــل تولـــــد: پاکدشت
رشته ومدرک تحصیلی: دکترا-پزشکی
تــاریــــــخ شهــــادت: ۱۳۹۸/۱۲/۲۸
محــــل شهــــــــادت: بیمارستان مسیح دانشوری
مسئولیت: پزشک متخصص بیمارستان شهدای پاکدشت و دو مرکز درمانی دیگر در پاکدشت و شریف آباد...
༺✿نکات بارز و برجسته اخلاقی✿༻
🌹ولایت مدار، سختکوش و ایثارگـــــــر
🌹کمک به محرومین و مراقبت از افراد بی بضاعت
🌹حمایت و محبت ویژه به پدرومادر، خانواده محور
🌹شهـــــــــــــید مـــــــــدافع ســـــــــلامت
🌹مردمدار، پیشگام در فعالیت های خیریه اجتماعی
🌹تعهــــد کاری بالا حتی در ایام غیرشیفت در روزهای کرونایی
🌹ویزیت و سرکشی از بیماران با وجود سرم در دست و ضعف شدید...
#یکم_شهریور
#روز_پزشک
#شهید_مدافع_سلامت
#شهید_شاخص
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
✿هیچ تصویر رنجوری از او ندیدیم....
🔘 خواهر بزرگم چشم و چراغ همه خانواده بود.. فکر می کردیم شیرین پدر و مادری برای پدر و مادرمان شده است.
🔺از بس که حواسش به همه افراد خانواده بود.. 🏨بعد از یک ماه کار شبانه روزی در بخشهای مختلف بیمارستان، ویروس کرونا به ریه هایش حمله کرد و در همان بیمارستانی که کار میکرد بستری شد..
♦️حتی یک نفر از خانواده او را در بستر بیماری ندید.. حالش خوب نبود و ما نمیدانستیم، راستش به کسی نگفته بود که بیمار شده؛ گفته بود« به دلیل کمبود پزشک در بیمارستان شهدای پاکدشت باید شبانه روزی اینجا بمانم.»
🔺 هرصبح قبل از اینکه نگرانش شویم، زنگ میزد و با ما حرف میزد..
خاطر ما را جمع کرد که حالش خوب است. شبها به پدر و مادرم یادآوری میکرد که قرص های فشار خون شان را بخورند..
🔺 نمیدانستیم این احوال پرسی هرروزه تتمه انرژیاش است ..
🍃🌹🍂با وجود ضعف و خستگی حاضر نبود پست خود را ترک کند.. تا اینکه خستگی بر او غلبه کرد و نامش به عنوان اولین شهید مدافع سلامت برای همیشه بر پیشانی شهر پاکدشت مهر شد...
#یکم_شهریور
#روز_پزشک
#شهید_شاخص
🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂
✿خرید عیدی برای بچه های بهزیستی به دلش ماند....
♦️ علی موسوی یکی از معلم های جوان و با انگیزه مدرسه ابتدایی پسرانه و یکی از واسطههای خیر خانم دکتر بود...
🔺« علی موسوی» از اتفاقهایی میگوید که برای خانواده تازگی دارد.
«خانم دکتر» با من تماس گرفت و شماره کارت بانکی من را گرفت. سفارش کرد در هفته مبلغی را به حساب شما واریز می کنم، حواستان باشد دانش آموز سرکلاس گرسنه نباشد..
اختیار با شما، برای دانش آموز غذا یا میان وعده ای بخرید🌮 که سوء تغذیه نگیرند.
🔺 حتی در آخرین سالی که با ما بود بخشی از هزینه شب جشن شب یلدای🎉 بچههای بهزیستی را تأمین کرد و مرتب سفارش میکرد که همه این کارها پنهان بماند...
🔺آخرین کار خیری که میدانم در حال انجام دادن آن بود تهیه لباس👚 و کفش👟 برای بچههای بهزیستی بود.
من را مأمور کرد که سایز لباس و کفش بچه های بهزیستی را بگیرم و به او اعلام کنم؛ تا بچه های کوچک شب عید لباس نو به تن کنند...
😓😓 اما خانم دکتر نتوانست لباس های بچه ها را به دستشان برساند؛ یعنی اجل به او مهلت نداد و در تاریخ ۲۸ اسفند سال ۱۳۹۸ از بین ما رفت۰
🍂🌹🍃 موسوی میگوید: حالا اگر از دوستان و آشنایان بپرسید، از این دست خاطرات دارند که از سخاوت خانم دکتر برایتان بگویند. خانوادههایی که هیچ وقت نفهمیدن این بسته های معیشتی را چه کسی به دست آنها میرساند فقط راننده آژانس که در خانه هایشان ترمز می کرد و بسته را به دست آنها می رساند و دیگر هیچ خبری از اهدا کننده نبود...
#یکم_شهریور
#روز_پزشک
#شهید_شاخص
🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂
✿پزشکی در جانش ریشه داشت...
«هما روحانی راد» خواهر دکتر شیرین که فقط ۱۱ ماه از او کوچکتر است و دوره کودکی و نوجوانی را لحظه به لحظه با دکتر شیرین گذرانده، انگیزه پزشک شدن در شیرین را چیز دیگری می داند..
🔸عشق به پزشکی از یک جایی در دل شیرین به وجود آمد که من شاهد آن بودم..
وقتی شیرین ۵ ساله و من ۴ ساله بودیم از شهر میناب آمده بودیم به پاکدشت شهر آباء و اجدادی مان.پدرم کارمند کارمند وزارت کشور بود. چند سالی به شهر میناب منتقل شده بود و حالا تابستان بود و ما آمده بودیم پاکدشت و با بچههای قد و نیم قد فامیل کنارمسیل بزرگ سیمانی، آب بازی میکردیم.
ارتفاع دیواره این مسیل که آن روز کم آب شده بود، حدود ۳ متر میشد..
همانطور که آن اطراف بازی می کردیم، یکی از بچهها شیرین را به داخل مسیل پرتاب کرد...
هنوز صدای برخورد بدن شیرین در آب کم عمق در گوشم مثل پتک صدا میدهد. لب و دهان و زبان شیرین پاره شد و دندان هایش خورد شد. هیچ بیمارستانی او را پذیرش نمیکرد..
با هزار بدبختی و خواهش یکی از پزشکان قبول کرد که او را ببیند. زبان و لب و دهان شیرین را آن روز به سختی بخیه کردند؛ شیرین چند ماه به سختی غذا میخورد و در همان عالمی کودکی و در خیال خود همیشه از پزشکی که او را مداوا کرده بود، تشکر می کرد.. این اولین جرقه💥 عشق او به شغل پزشکی بود...
📝 دیپلم که گرفتیم با هم معلم شدیم. اما او خودش را برای رشته پزشکی آماده میکرد بالاخره قبول شد... سرسختی او از همان دوران زبانزد بود...
#یکم_شهریور
#روز_پزشک
#شهید_شاخص