مبین
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت_دوم🌸🌸🌸 🔊 #استاد_پناهیان: بعضیا میگن: خب حاج آقا به ما بگید چطور
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_سوم🌸🌸🌸
استاد پناهیان:
دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه.😊
آقای #ابوعلی_سینا وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه می رفت یه مسجدی رو پیدا میکرد ، نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد.👌🏻
ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه
حتما نمازش ایراد داره!✅
نماز از روحش کم شده!
باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق کنه تا تعادل پیدا کنه!〽️
"بابا اصلا نماز فقط برای آخرت آدم نیست⁉️"
نماز برای آبادکردن دنیای آدمه..
😒 حاج آقا نه! نماز ثمرش در آخرت نشون داده میشه، شما برس به آخرت!‼️
✅ عزیزم شما اگه بنا باشه برای خدا و آخرت و غیب و اینا عبادت کنی، اول باید آدم معمولی و متعادل باشی که عبادت کنی، بندگی کنی.
آدم اگه بخواد درست عبادت کنه و به خدابرسه باید اول درست زندگی کنه.😊
شما اگه میخوای درست زندگی کنی اول باید #نماز بخونی.🌾
باید نماز بخونی تا لذت ببری و از زندگی کیف کنی.
بعدش با خدا رفیق میشی..😇
بابا تا کسی از زندگی خودش لذت نبره باخدا #رفیق نمیشه که...💓
آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره😊
همیشه با خودش و دیگران درگیره,
اول آدم باید درست #زندگی کنه,👏🏻
برای اینکه درست زندگی کنی اول باید نمازبخونی
یه نماز خوب‼️
نمازا خیلی وضعشون #خرابه..
حاج آقا چیکار کنیم نمازامون خوب بشه؟🤔
در قسمت های بعد....
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج♥️
🌸🌸 🌸🌸
مبین
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت دوم ❗همین طور که با تعجب نگاهش میکردم ادامه داد... ✴خواستم بگویم همینطو
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
#قسمت_سوم
✳در روستای اطراف قوچان به دنیا آمدم روزگارخانواده ما به سختی میگذشت.درچهارسالگی پدرم را از دست دادم وهمراه یکی از بستگان راهی تهران شدم.یک بچه یتیم بودم چه شبها که نه غذایی برای خوردن داشتم ونه جایی برای استراحت.
❇با پیروزی انقلاب به روستا بازگشتم و بایکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم.
💟ده سال در مسجد فاطمیه دولاب تهران به عنوان خادم مشغول فعالیت شدم.اواخر سال 1367 بودکه محمدهادی به دنیا آمددبستان در مدرسه شهید سعیدی درمیدان ایت الله سعیدی رفت.
✳هادی ازهمان ایام با هیئت حاج حسین سازورکه در دهه ی محرم درمحله ی ما برگزار میشد اشنا گردید.من هم با پسرم در برنامه ها شرکت میکردم.
❇پسرم با اینکه سن و سالی نداشت اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت میکشید. بدون ادعا وبدون سر وصدا برای بچهای هیئت وقت میگذاشت. یادم هست که محمد هادی ازهمان دوران نوجوانی به ورزش علاقه مند بود،چند وسیله ی ورزشی تهیه کرده بود و صبحها مشغول میشد.با میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بودبارفیکس میزد. بااینکه لاغر بوداما بدنش حسابی ورزیده شد.
راوی پدر شهید هادی ذوالفقاری
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
✍ ادامه دارد ...