eitaa logo
'مُـــبتلــابــه‌اَللّٰـه'
298 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
989 ویدیو
7 فایل
وَلــاتُعَنِّنــی‌بِطَلَـبِ‌مالَــمْ‌تُقَـدِّرْلــی‌فیــهِ‌رِزْقــاً #رشت / 📷🎨
مشاهده در ایتا
دانلود
'مُـــبتلــابــه‌اَللّٰـه'
-
اومد جلو خیمه ، مؤدب سرشو پایین انداخت .. _عموجان اجازه میدید برم جونمو فداتون کنم؟:) دستشو گذاشت رو شونه های ، فرمود:یادگار برادرم! تو بمون عزیزدلم:)
دلش خیلی گرفت:) اومد کنار مادرش . . گفت مادر رفتم از عمو اذن بگیرم عمو اجازه نداده برم میدان مادرش گفت عزیز دل مادر بیا الان خوشحالت میکنم:))
یه مرتبه دید مادر داره گره یه بقچه ای رو بازمیکنه یه نامه ای رو بیرون آورد . . گفت پسرم اینو ببر بده عمو ، دیگه ردخور نداره:)
'مُـــبتلــابــه‌اَللّٰـه'
یه مرتبه دید مادر داره گره یه بقچه ای رو بازمیکنه یه نامه ای رو بیرون آورد . . گفت پسرم اینو ببر بد
بابات وصیت کرده کربلا بده قاسم ببره بده به آقاش ابی عبدالله:) خوشحال نامه رو گرفت . . اومد مقابل آقا . . _عموجان! این نامه رو براتون آوردم
‌ آقا نامه رو که باز کرد، تا دید دست خط آقا حسن "علیک السلام" هست، آنقدر گریه کرد ... فرمود داداش کجایی ببینی داداشت رو غریب گیر آوردن💔
وقتی تو اوج غربت آدم کسی رو نداشته باشه یکدفعه یادی از عزیزش میکنن میگه جای اون خالیه...:)
مگه نوجوون ۱۳ساله چقدر قد و قامت داره؟ زره به تنش نشد ، کسی که وقتی میخواد بره میدان جنگ باید زره تن كنه ... زره تنش نشد ، عاقبت کفن تنش کردن:))))
‌ حالا قاسم داره می‌ره سمت میدان، همچین که واردشد شروع کرد رجز خواندن: من قاسم! از نسل علی هستم... -جنگ نمایانی کرد و خیلی‌ها رو به درک واصل کرد!
اما یه نانجیبی گفت داغشو به دل مادرش بذارید... یه وقت دیدن صدای اهل بلندشد:)) رو دوره کردن... همچین که افتاد صدازد :عمو جان...
آجرک الله یا مولا یا :)