eitaa logo
شهید محسن حججی
1.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1هزار ویدیو
31 فایل
کانال رسمی شهید مدافع حرم محسن حججی انتشار محتوا با ذکر صلوات بلامانع است خادم کانال : @Shahidkazemi313
مشاهده در ایتا
دانلود
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آرزویی که در حرم امام رضا «ع» بر آورده شد/ شهید محسن حججی 📖 : روایتی داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی ✍🏻 به قلم : روایتی مستند و کوتاه از زندگی جهادی شهید مدافع حرم محسن حججی 🔸به همت موسسه شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی 02533551818 ✅ اینترنتی کتاب سربلند https://b2n.ir/x90999 ✅ اینترنتی کتاب سرمشق https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🌷حسن خلق 🌱 در جمع کردن بچه ها مهارت داشت. پیدا بود اهل مطالعه است و همیشه حرف برای گفتن دارد. مسئول فرهنگی گردان بود. وقتی بچه ها خسته و پکر بودند، کارهایی می کرد که بچه ها بخندند. مثلا یک روز که حال و حوصله همه کم بود، لباس نظامی اس را با آب و تاب تا کرد و بلند بلند از نظم و انظباط و مرتب بودن حرف زد. بعد هم در کمدش را باز کرد و از فاصله ی دور، لباس هایش را یکی یکی شوت کرد سمت کمد! 📖 🔸 به همت موسسه شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🌹عزیز می شوم 🔸دست و پای پدر و مادرش را بوسید. با همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. لحظه ی آخر چشمم به چشم هایش افتاد. برق قشنگی داشت. گفتم: محسن عزیز مادر، شهید نشی. لبخندی زد و گفت: عزیز می شوم إن شالله. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🍂 فرصت کم است 🔸ماه رمضان بود. روزها در دوره بود و کلاس آموزشی عقیدتی. شب ها که آزاد بودیم تا سحر می رفت حرم امام رضا «ع»، در بیست و چهار ساعت، دو سه ساعت می خوابید. دوره ای هم که در شیراز برگزار شد، همین طور بود. خیلی از امامزاده های شیراز را رفت و زیارت کرد. می گفت: «فرصت کم است، استراحت باشد برای بعد.» 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🌹 جام شهادت ✳️ محسن همیشه می گفت: « غرق دنیا شده را، جام شهادت ندهند!» 🔸 محسن چیزی زیباتر از دنیا را دید. 🌷 شهادت، خدا و زیبایی را دیده بود که حاضر شد دنیا را رها کند و برود. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🔸دوست شهید ✳️ در موسسه یاد گرفته بودیم که هر کداممان حداقل با یک شهید دوست باشیم. دوست من شهید نور محمدی بود و دوست محسن، عمویش. قبر این دو شهید نزدیک هم بود و هر موقع با هم می رفتیم گلزار شهدای نجف آباد، مسابقه می گذاشتیم. عقیده داشتیم هر کی زودتر برسد، حاجتش روا می شود. محسن همیشه زودتر می رسید. آخرش هم اول حاجت روا شد. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
✳️ حضرت آقا 🔸 یکبار ‌در یکی از جلسات گروهی، کلیپی از حضرت آقا پخش کردند. یکی از اعضا شروع کرد به خندیدن و تمسخر. ناگهان آقا محسنی که با همه شیطنت های گروه تا حالا او را عصبانی ندیده بودیم، چهره اش برافروخته شد. صدایش را برد بالا و خطاب به همه جمع داد زد: « من در مورد آقا با کسی شوخی ندارم، حواستونو جمع کنید!» بعد هم در فرصتی دیگر، به صورت خصوصی با آن فرد صحبت کرد و او هم متوجه نظر اشتباهش در مورد آقا شد. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
✳️ خواستن 🔸 می خواست که به اینجا برسد. هدف گذاری کرده بود و برنامه هایش را مدیریت کرده بود. خیلی جاها سر رفتن به سوریه باهاش مخالفت کرده بودند، اما محکم و قوی هدفش را دنبال می کرد. در اردوی تخصصی که در شیراز داشتیم، به محسن گفتم: پسر بیا با این تیپ و‌ لباس، یه عکس با ژست فرمانده ازت بگیرم. خندید و گفت: رفیق! من نمی خوام فرمانده بشم، می خوام شهید بشم! 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🌹 شهدای گمنام ✳️ کنار دانشگاه‌ یک‌ تپه بود که بالای آن چهار شهید گمنام قرار داشت. هر چند وقت یکبار می رفتیم زیارتشان. شصت هفتاد پله می خورد تا برسیم. ما از پایین فاتحه می خواندیم و می رفتیم، اما محسن هر بار تا کنار قبرشان بالا می رفت، بالا رفت و رفت تا رسید. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🔸 مهمان من 🔲 از طرف پایگاه توی مسجد کلاس طرح صالحین برگزار شده بود. بعد از نماز مغرب و عشا بود. دانش آموزان به صورت گعده نشسته بودند و در مورد مباحث دینی صحبت می کردند. محسن وقتی رسید و این صحنه را دید، گفت: امشب همه هندونه مهمون من. از این قبیل کارها زیاد می کرد. می گفت: باید نوجوان ها را جذب قرآن و مسجد کرد. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🔰 حلال طیب 🔸 روی کالای ایرانی حساس بود. پپسی و کوکالا نمی خورد و می گفت: بِرندهاش خارجیه. دوستانش را نهی می کرد از خرید جنس خارجی و می گفت: « هر حلالی، طیب نیست.» 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji
🔸 اجازه 🔰 کنار خانه ای که می ساخت، یک زمین بود که می خواستیم مصالح را آنجا بریزیم. ماشین مصالح آمده بود، محسن اما اجازه نمی داد بار را خالی کنند. می گفت باید از صاحب زمین اجازه بگیریم. به او گفتم: « قول میدم کارمون که تموم شد زمینش را تمیز و مرتب کنم.» اما قبول نکرد. بالاخره با هر زحمتی که بود، شماره تلفن صاحب زمین را پیدا کرد و اجازه گرفت. 📖 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ ✅اینترنتی https://b2n.ir/g26466 @modafe_haram_shahid_hojaji