گفتگو با همسر شهید مدافع حرم 🌷 #علی_منیعات🌷
قسمت اول
علی آقا متولد 27 خرداد سال 64 بود . علی از آشناهامون بود ...
من خودم زیاد ایشون رو نمیدیدم یا پیش نمیومده بود که باهاشون صحبتی داشته باشم .
اما برادرم هم کلاسی دوران مدرسه ش بود ، همیشه میگفت : علی عجب پسریه ! خیلی مؤمنه ، بچّه های محلّه خودشون رو سازماندهی میکرد به سمت مسجد و بسیج و مسائل مذهبی و فرهنگی . تو این زمینه ها فوقالعاده فعّال بود .
برادرم خیلی از ایشون تعریف میکرد . مثلا میگفت : تو خانواده از همه متمایز هستند ، به پدرشون رفتند و خیلی خاصند ، یا چقدر تو کارای کامپیوتری استاده ...
✨ ✨
سال ۸۶ که تقریبا 22 سالشون بود به خواستگاری اومدند ، یک ماه بعد از خواستگاری هم ازدواج کردیم .
تازه وارد دانشگاه و کار شده بودند ، به عنوان کارمند بانک صادرات استخدام شدند ، چون پدرشون وقتی ایشون ۱۲ سالشون بود به رحمت خدا رفته بودند و ایشون جای پدرشون استخدام میشدند . البته نه به عنوان نیروی رسمی بلکه به عنوان نیروی پیمانی و قرار دادی ...
تازه شروع کرده بودند به کار و تازه وارد دانشگاه شده بودند در رشته کامپیوتر و همون موقع هم موقعیت پیش اومد آمدند خواستگاری و تشکیل زندگی و خانواده ( خنده ) یعنی همه مسائل با هم اتّفاق افتاد ...
✨ ✨
همیشه میگفتند دنبال دختری بودم که از بقیه متمایز و خاص باشه ، از لحاظ مذهبی و مسائل اخلاقی ؛
میگفتند : من چون زیاد نگاه نمیکنم و معاشرت نمیکنم با خانما به مادرشون و خواهرشون گفته بودندکه اگر میخواهید برام برید خواستگاری ، دنبال دختری باشید که واقعا توصیفایی که قبلا به شما گفته بودم حتما در وجودش باشه ، خواهرشون هم منو به علی آقا معرفی کرده بود .
ادامه دارد ⬇️⬇️
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگو با همسرشهید مدافع حرم🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت دوم
موقع خواستگاری بهشون گفتم : شما خیلی پخته و با شخصیت هستید . اونم گفت : تنها چیزی که برام تو زندگی ملاک هست اخلاقه .
در مورد مادیّات هم گفتم : شما تازه وارد کار شدین و من چیزای مادّی برام مهم نیست و شخصیت برام مهمّه و دنبال کسی بودم که خداشناس و خدا ترس باشه و صداقت از همه چیز مهمتره و ایشون هم همین گزینهها رو گفتند و دیگه به تفاهم رسیدیم .
✨ ✨
برای مهریه هم یک"جلد کلام اللّه" مجید و" 14 سکه بهار آزادی " قرار گذاشتیم .
با این که علی را میشناختم ، زود بله را نگفتم ، مشورت کردم با پدرم و مادرم ، چون اونا تجربه بیشتر تو زندگی داشتند و ازشون خواستم که اگر شما این فرد رو قبول کنین ، بعد من بشینم صحبت کنم و بررسی کنم .
از خودم نمیخوام تعریف کنم اما خواستگار خیلی زیاد داشتم ، از بین همه اونایی که اومدن ، واقعا ایشون رو تایید کردند ، با اینکه خیلی سختگیر هم بودند .
میدونید : کسانی که واقعا از لحاظ
اخلاقی ، دین ، مذهب و فرهنگ بالا هستند ، یعنی معنویتشون بالاست ، نمیشه روشون قیمت گذشت ، قیمتشون رو فقط خداوند میدونه و بس .
✨ ✨
مراسم عقدمون هم خیلی عادی برگزار شد . توی محضر عقد کردیم ، خود شهید و خانوادشون تو یه جمع خودمونی دور هم شربت و شیرینی خوردیم .
عروسی هم در حد عادی بود ، اینطور نبود که حتما باید فلان شام داشته باشیم یا حتما باید گروه ارکست بیاد و از این حرفا ...
علی آقا خودشون مراسم قسمت مردونه رو به شکل مولودی سنتی برگزار کردند . بعد از اینکه شام خوردند آوردند نزدیک خونشون یه حسینیه بود که بچه های مسجد براش یه مولودی برگزار کردند .
ادامه دارد ⬇️⬇️
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگوباهمسرشهید مدافع حرم🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت سوم
علی آقا طبق تعریفای مادرشون از زمان مجردی هم از اون آدمایی نبود که ایراد بگیره ... منظم و مرتب بود و دوست داشت همه چیز مرتب باشه ، ولی اگه مرتب هم نبود ، ابراز ناراحتی و بدخلقی نمیکرد
همیشه میگفت : من خیلی مهمون دوست دارم ، مهمان نواز بود . دوست داشت همیشه خونه پر از مهمون باشه .
واقعا هم همینجور بود . سر راهش که میومد خونه اگه رفیقی ، آشنایی میدید ، دستش را میگرفت میاورد خونه .
بخشش و کرمش هم زیاد بود . واقعا سخاوتمند .
مثلا اگه یه لباس نو میخرید میپوشید ، تا یه نفر بهش میگفت علی لباست چقدر قشنگه !
سریع میومد خونه لباس رو در میاورد و تا میکرد و به طرف هدیه میداد ! ساعت ، انگشتر ، هر چی داشت ...
✨ ✨
هیچوقت صداشون رو بلند نمیکردند و اخم نمیکردند همیشه لبخند زیباشون رو روی چهره شون میدیدم . همیشه در همه حال میخندید .
از هیچکس اصلا ناراحت نمیشد ، از هیچکس کینه به دل نمیگرفت ، حالا بدترین آدم هم باشه ، در حقش بدی کرده باشه، باز در مقابلش که قرار میگرفت ، لبخند میزد .
یاد ندارم در طول زندگیمون با هم دعوا کرده باشیم یا با هم قهر باشیم .
✨ ✨
اصلا ! حالا سوء تفاهم پیش میومد تو زندگی ، ولی وقتی یه بحثی پیش میامد ، به محض اینکه به صورت همدیگه نگاه میکردیم ، باز به هم لبخند میزدیم .
تو زندگی ما اصلا از قهر و کدورت و تیرگی نبود . از نگاه همدیگر حرف همو میفهمیدیم . لازم به توضیح و حرف زدن نبود ...
واقعا توفیق الهی شامل حالم شده بود که در کنار چنین انسانی زندگی میکردم و حالا که ایشون نیستن ناراحت میشم و میگم چرا خدا واقعا سعادت نداد که بیشتر در خدمت ایشون باشم .
ادامه دارد ⬇️⬇️
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم 🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت پنجم
علی آقا بچه خیلی دوست داشتن . وقتی بهش گفتم احتمالا بار دارم خیلی خوشحال شد . اونقدر که سریع رفتیم آزمایشگاه ، بعدم گفت حق نداری بری نتیجه رو بگیری . خودم باید برم . عصر با جعبه شیرینی اومد خونه . دوران بارداری هم خیلی هوام رو داشت . مرتب از محل کار زنگ میزد که حالم رو بپرسه و سفارش کنه که کار سنگین نکنم و مراقب باشم .
✨ ✨
شبی هم که زینب میخواست متولد بشه آنقدر که علی اضطراب داشت ، من نداشتم . دکتر توصیه کرده بود من زیاد راه برم . تمام شب علی کنار من راه میرفت . میخندیدم میگفتم تو دیگه چرا راه میری ؟؟ مدام میگفت بریم بیمارستان . هر چی میگفتم الان زوده ، دکتر گفته نیاید . قبول نمیکرد . میترسید اتفاقی بیفته . دیگه با اصرار اون رفتیم بیمارستان . پشت در بیمارستان هم آنقدر بی تابی میکرد که مادر شوهرم میگفت میترسم تا فاطمه زایمان کنه ، علی از دست بره . با(خنده)
✨ ✨
برای اسمش هم علی آقا گفتن چی دوست داری بزاری ؟ من گفتم چون من فاطمه هستم شما هم علی آقا اگه دختر شد دوست دارم بزارم زینب . ایشون گفتن اگه پسر بود من انتخاب میکنم و اسمش رو میذارم حسن . دیگه دختر شد و اسمشم گذاشتیم زینب . با اومدن زینب زندگیمون شیرینتر شد ، دخترا هم که میدونید خیلی باباییند .
ادامه دارد ⬇️⬇️
ر◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم 🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت هفتم
علی آقا همیشه میگفتن که آرزو دارن مثل جوونای زمان انقلاب و جنگ باشن و یه روزی از مقدسات و وطن دفاع کنن . همیشه میگفت:" من خیلی آماده ام برای جنگ و قطعا اگه ندایی بشنوم حتما میرم ." من حرفش رو جدی نمی گرفتم و میگفتم :"بابا حالا کو تاجنگ ؟ ما اینجا وضع مون امن و امانه . انشاالله هیچ وقت اینجا جنگ نشه .
میگفت : ولی اگرم بشه بدون که یه فرصت استثناییه برا اینکه آدم غیرت و مردونگیش رو نشون بده . میگفت : نمیشه آدم بگه گوش به فرمان رهبرم ولی وقتی میبینه اسلام در خطره ، به رو خودش نیاره و به زندگی خودش برسه .
✨ ✨
تا اینکه فکر کنم خرداد ماه 93 بود ، مصادف بود با 16 شعبان ، خبر تلویزیون رو داشتیم نگاه میکردیم ، نوشته بود ، داعش یک شبه استان عراق رو به تصرف خودش درآورده و مردم عراق رو نشون داد که چه جوری از خونه هاشون فرار کرده بودن . بعد یه دفعه به علی گفتم چی شده ؟ گفت نگاه کن داعش به خاک عراق تجاوز کرده و استاندار موصل ، کل استان رو داده دست داعش .
دیدم یه جوری شد . خیلی ناراحت شد . گفتم حالا چرا ناراحتی ؟ جنگ تو عراقه ، ایران که نیست . گفت :" نه، فکر میکنی تو !!! اینا اومدن شیعه ها رو بکشن . روز بعد دیدیم مرجعیت ندای جهاد داده تو شبکه های ماهواره و تلویزیون و میگفتن که تو اخبار نشون میداده که آیت الله سیستانی اعلام جهاد داده برای مردمی که میخوان جهاد کنن و جلوی داعش رو بگیرن . بعد دیدم علی آقا با بچه های بسیج و مسجد رفتن سمت مسجد جامع خرمشهر . چند جلسه ای امام جمعه خرمشهر برگزار کردن با هیئت بچه های رزمندگان اسلام و هیئت حوزه و علی آقا هم شرکت کردن .خیلی از بچه های خود خرمشهر ثبت نام کردن فرم جهاد رو پر کردن . یکیش هم علی آقا بود .
✨ ✨
رفتن اونجا فرم جهاد رو پر کردن و شماره تلفن و مدارک رو دادن ، گفتن اگه نیاز بود با شما تماس میگیریم که آموزش داده بشین و برین عراق . بچه های دیگه منتظر تماس تلفنی شدند . اما علی آقا منتظر تماس تلفنی نشد شب میرفت پیش حاج آقا و التماس میکرد که به هر طریقی که شده منو برسون اونجا ، منو ببر عراق . اینقدر پا فشاری میکنن که دیگه ایشون میگن که خانواده ت راضین ؟ میگه آره اصلا مشکلی نیست .
ادامه دارد ⬇️⬇️
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم 🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت نهم
علی بعد از 4 ماه که اومد خونه خیلی تعقیر کرده بود ، چه جوری بگم . علی خودش که خیلی خوب بود بعد از 4 ماه خوبتر شده بود . علی از اول خیلی خالص بود . به تیپ و لباسش نمیخورد که بچه مذهبی باشه ولی اعتقاداتش خیلی خالص بود . کمک میخواست به کسی بکنه بدون اینکه کسی بفهمه انجام میداد . مثلا نمیگفت من امروز رفتم به فلانی کمک کردم یا پول به فلانی دادم یا مشکل فلانی رو حل کردم یا مثلا اگه از یه نفر یه خطایی میدید چشم پوشی میکرد .
✨ ✨
نمیومد بگه که مثلا فلانی همچین کاری کرد یا فلانی رو با فلان نفر دیدم یعنی واقعا از عیبهای مردم ، از چیزایی که میدید چشم پوشی میکرد و خودش ریاکار نبود . کاری که میخواست انجام بده فقط برای رضای خدا انجام میداد . من همیشه میگم چون خدایی کار میکرد خدایی نتیجه گرفت . خیلی واقعا خدایی بود خیلی . وقتی نمازهاش رو خیلی تاکید میکرد که سر وقت بخونه مخصوصا نماز صبح رو . منو بیدار میکرد میگفت پاشو نماز صبحت رو اول وقت بخون .
✨ ✨
میگفت بچه هایی رو که من انتخاب میکردم برای اینکه سربازام باشن همیشه تاکید میکردم که نماز صبح هاتون رو باید به موقع بخونید . کسی که ملتزم به نمازش و به مسائل مذهبیش نباشه نمیتونه جهادگر خوبی باشه . اگه ما می نشستیم صحبت میکردیم . میگفت بازم شما دارید پشت سر فلانی حرف میزنید ؟بازم غیبت می کنید ؟ نمیگید اونجا چه خبره ؟مردم دارن میمیرن دارن شهید میشن دارن جوون از دست میدن شما قدر این نعمت رو بدونید از وقت تون برای کارای مثبت برای کارای خوب استفاده کنید وقت تون رو بذارید متعلق به خدا باشه .
ادامه دارد ⬇️⬇️
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم 🌷#علی_منیعات🌷
#قسمت آخر
آخرین باری ک برگشتن 12 اسفند 93 بود . قبل از عملیات آزاد سازی تکریت . علی آقا در درگیری با چند تا داعشی دستشون زخمی شده بود . چند روز اومد خونه . تو خواب مدام هذیان میگفت . 4 روزم بیشتر نموند .
✨ ✨
وقتی داشت میرفت بهش گفتم این چند روز که همش مریض بودی ، حالا که بهتر شدی ، چند روز بمون پیشمون . ولی گفت نه ، عملیاته باید برم . به زینب قول داد که برای ایام عید نوروز پیش ما برگرده البته به قولش هم عمل کرد برگشت ولی دیگه خودش به پای خودش نیومد اوردنش .
✨ ✨
شب آغاز عملیات وارد یکی از کاخ های صدام که دست داعشی ها بوده میشن که توسط داعشی ها مین گذاری شده بوده . علی آقا از روی مین رد میشن ولی سرباز پشت سرشون ، پاش روی مین میره و مین که منفجر میشه، علی هم پرت میشه بیرون و یه ترکش کوچک به پشت سرش میخوره دوستاش سریع بلندش میکنن که برسوننش بیمارستان .
ولی تو راه در حالیکه مدام شهادتین میگفته تموم میکنه .تاریخ شهادتش میشه بیست اسفند 93 .دوستاشون با برادرش تماس گرفته بودن و گفته بودن . من اصلا فکر نمیکردم که شهید شده باشن ، آخه قبل ازعملیات به من پیام داده بودن که حالشون خوبه ...
دیگه بعد از چند روز هم پیکر مطهرشون رو آوردن ایران .
✨✨شادی روح مطهر شهید بزرگوار 🌷علی منیعات🌷
وهمه ی 🌷شهدای مدافع حریم آل الله 🌷صلوات✨✨
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
➕ @modafeaan_haram
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🔴شهید مدافعحرم #علی_منیعات
🎙راوے: همسر شهید
🎈علی همیشه میگفت: «سعی کنیم محیطی فراهم کنیم که بچه در اون به آرامش برسه. مثلا بلند صحبت نکنیم یا مشکلات رو جلوی اون مطرح نکنیم.» به بچّه شخصیت میداد و بهش احترام میگذاشت. سعی میکرد بهش انرژی مثبت بده و سرکوبش نکنه و همیشه تشویقش میکرد و با احترام با بچه رفتار میکرد.
🎈علیآقا مسائل رو برای دخترم توضیح میداد و روشنش میکرد. به مراسم مذهبی میبُردیمش. از کوچیکی گمونم چهار سالگیش مادرم براش چادر دوخت و سرش میکردم. علی خیلی خوشش میومد. دست زینب رو میگرفت و بیرون میبُرد. میگفت «دختر باید از بچّگی با حُجب و حیا بار بیاد.»
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
➕ @modafeaanharam_ir
◻️ڪانال مدافعان حـــــرم