eitaa logo
| کانال مدافعــٰان امنیـت |
1.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
161 ویدیو
1 فایل
💠 بســم رب الشهــداء و الصدیقیــن 💠 🔷 این کانال به منظور پاسداشت مقـام شهدای مظلوم امنیت راه‌اندازی گردیده است. 🔷️ 🕊 ایستادن پای وطــن مرد می‌خواهد... 🥀 🔰 راه‌های ارتباطی: • @ya_Mahdi_313_khoban
مشاهده در ایتا
دانلود
📜سنگـــر تـخــریـب محل خودسازی و پروازشان بود سنـگـــری که فرش را به عرش پیوند می داد صفایی داشت کتری و کلمن و جاکفشی و فانوس و پوتین و جعبه مهمات… ولــے صفای حقیقی در اخــلاص مــردان بی ادعا بود … -------------------- 🔘 به‌ کانال‌ شهید‌ با بصیرت‌ و مدافع‌ امنیت‌ سید روح الله‌ عجمیان بپیوندید.👇🏻🥀 @shahid_ajamian74
برای وقت نداشتند هندوانه برای رفع عطش بود ...❤️ ------------------------ 🔘 به کانال شهدای بابصیـرت و مدافـع امنیـت بپیوندید: 🥀 @modafean_amniat
چقدر می‌چسبد لحظات با شما بودن سر سفره‌ی همدلی لقمه گرفتن و لبخندی که جرعه جرعه نوش می‌شود ...🌱 صبحتون و عاقبتمون شهدایی🌤✋🏻 ------------------------ 🔘 به کانال شهدای بابصیـرت و مدافـع امنیـت بپیوندید: 🥀 @modafean_amniat
جبهه فقط جنگ نبود! زندگی جریان داشت به معنای واقعی ... یکی آب می آورد،یکی ظرف میشورد، یکی......🍂 صبحتون و عاقبتمون شهدایی 🌤✋🏻 ------------------------ 🔘 به کانال شهدای بابصیـرت و مدافـع امنیـت بپیوندید: 🥀 @modafean_amniat
قصه شما اینجا تمام نمی‌شود! شما بود و نبودتان حکمِ باران است برای حالِ این روزهایمان ...🌱 صبح و عاقبتمون شهدایی 🌦✋🏻 ------------------------ 🔘 به کانال شهدای بابصیـرت و مدافـع امنیـت بپیوندید: 🥀 @modafean_amniat
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 سیلی سرباز بر صورت فرمانده! در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت : این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده گفت : خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری . یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار کرد. در کمال تعجب دیدم خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه، بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت : ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند . سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت : برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم، بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ شده. یازده ماه بعد هم به رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.... ------------------------ 🔘 به کانال شهدای بابصیـرت و مدافـع امنیـت بپیوندید: 🥀 @modafean_amniat