eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
18.1هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16823204465218 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات زیبای دکتر انوشه در مورد زندگی👌 ღ꧁ღ╭⊱ꕥ تـلنـڪَر# ꕥ⊱╮ღ꧂ღ اگه به یک آدم بگی: فوق العاده ای؛ فوق العاده تر از قبل می‌شه. اگه یه آدم رو برای تلاشش تحسین کنی: بیشتر تلاش میکنه. اگه به یکی بگی که چقدر قشنگ می‌خندی: قشنگ تر میخنده... اگه به یکی بگی چقدر خوشگل شدی، با حسی که از تو دریافت کرده، خوشگل‌تر میشه. مهربون بمون، اگه تو مهربون بمونی، مهربونیِ این دنیا ته نمی‌کشه. ღ꧁ღ╭⊱ꕥ تـلنـڪَر# ꕥ⊱╮ღ꧂ღ بعد از ازدواج اگه تحت هیچ شرایطی اجازه دخالت تو زندگیت رو به خانواده و فامیل و دوست و آشنا ندادی یعنی جلوی بروز خیلی از مشکلات رو گرفتی ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨جملات طلایی؛ کمک خواستن شرم آور نیست باختن زندگی شرم آور است... زندگی یک برد یا یک باخت بزرگ نیست زندگی برد ها و باخت های کوچک است افسردگی بیماری نیست افسردگی آخرین خواهش مغز برای اصلاح خودتان است تلاش کردن دردناک نیست پشیمانی از تلاش نکردن دردناک است وقت طلا نیست لذت بردن از آن طلا است دوست داشتن اشتباه نیست جلوی آن را گرفتن اشتباه است ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✅ در دنیایی که صاحبخانه‌ها به مستاجران فرزنددار خانه اجاره نمیدهند ، هستند کسانی‌که خانه‌هایشان به خانواده‌های پرجمعیت ارزان اجاره می‌دهند! 🌸🌸 انسانیت زنده است 🌸🌸
هدایت شده از رسانه مهر 📢
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) : ((هرکس کوچکترین قدمی در راه جمعیت و فرزند‌آوری بردارد شامل دعاهای نمازشب من میشود )) 🔴اگر فرزند آوری از سن ‌تان گذشت و یا شرایط جسمی و .. برای فرزند اوری نیست؛ در راه ترویج و تبلیغ فرزند اوری و یا همراهی با زوج جوان قدم بردارین ⬇️ به دمی یا قدمی یا قلمی یا درهمی
نابودی رژیم صهیونیستی به زودی محقق خواهد شد 🔹فرمانده کل سپاه: امروز با مشاهده آثار زوال دشمنان بویژه صهیونیست‌های غاصب و کودک‌کش، خواسته و آرزوی حاج حسن که در مسیر دفاع از مظلوم و اقتدار امت اسلام تلاش‌های زیادی داشت؛ به فضل الهی به زودی محقق خواهد شد.🇮🇷🇮🇷🌼🌼http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از کرامات آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام ❤️❤️ 🪴🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 صلی‌الله علیک یا علی ابن موسی الرضا ع 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🚨 رژیم صهیونیستی اعلام کرده بود که پس از ترور ۶ فرمانده ارشد جهاد اسلامی و ۲۰۰ نقطه در غزه، دیگه جهاد اسلامی توان شلیک موشک نداره! ⭕️ حالا دقایقی قبل، همزمان اینجور مناطق اشغالی زیر حمله موشکی جهاد قرار گرفته است😄 ⭕️ در این شلیک‌ها ۵ موشک برد بلند براق هم وجود داشت که از سامانه‌های دفاع موشکی رژیم صهیونیستی عبور کردند و موجب شگفتي همه‌گان شده تا جایی که رژیم صهیونیستی دست به دامن عربستان و امارات برای توقف حملات موشکی شده است.😉🌴🌴🌴http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مدافعان حرم ولایت
#روایت_دلدادگی #قسمت۹۵🎬: روح انگیز مانند مرغی سرکنده ، بی هدف طول و عرض سالن را می پیمود و زیر لب ح
🎬: قاصد نگاهی به شاهزاده فرهاد کرد و بعد از سلام و تعظیم ، می خواست حرفی بزند که ناگاه با صدای سرفه شاهبانو‌ که گلویش را صاف می کرد متوجه او شد . آشکارا یکه ای خورد و سلامی هم به روح انگیز داد و نزدیک فرهاد شد و می خواست در گوشش چیزی زمزمه کند که شاهزاده فرهاد خود را کنار کشید و گفت :.به آن یکی سرباز هم گفتم ، پرده پوشی بس است ، شاهبانوی قصر از کم و کیف قضیه خبر دارد ، لطفا هر پیغامی که از سوی خواهرم دارید ،بگویید. قاصد که با نگاهی حیران او را می نگرید با لکنت گفت : چ...چ...چشم ، شاهزاده خانم.....شاهزاده خانم.... روح انگیز که بی صبرانه منتظر شنیدن بود گفت : شاهزاده خانم چه؟ زود زبان باز کن تا ببینم چه پیغام داده؟! قاصد همانطور که سرش پایین بود با صدایی آهسته که بیشتر به زمزمه شبیه بود گفت : شاهزاده خانم ، مفقود شده اند... فرهاد با شنیدن این حرف چون اسپند روی آتش به سمت او پرید و روح انگیز که رنگش مثال گچ شده بود ، خیره به قاصد پلک نمی زد. فرهاد جلو آمد و یقهٔ قاصد را گرفت و همانطور که او را تکان میداد گفت : یوسف...مفقود شده یعنی چه ؟ مگر من تو و رجب و سروگل و تنی چند از سربازان زبده خودم را همراه شاهزاده خانم نکردم تا به شکارگاه بروید ؟ دیروز قاصدت هم رسید که خبر به سلامت رسیدن خواهرم را آورد ، پس این اراجیف چیست که بهم می بافید؟ یوسف همانطور که سرش پایین بود گفت : همه چی خوب بود...تا اینکه سرو کلهٔ بهادرخان پیدا شد ، دایه سروگل می گوید کنار تخته سنگ سفید با بهادرخان قرار ملاقات می گذارد ، اما چون ساعتی میگذرد و خبری از شاهزاده خانم نمی شود ، ما را راهی کرد تا به دنبال ایشان برویم... من و تمام نیروهایم ، حتی از مردم اطراف هم کمک گرفتم ، وجب به وجب جنگل و شکارگاه و اطراف رودخانه را گشتیم ، اما جز اسب سفید شاهزاده خانم ،چیزی نیافتیم... شاهزاده فرهاد دندانی به هم سایید و فریاد زد : بهادر؟! این مردک حقه باز آنجا چه می کرد؟! مگر دستم به او نرسد....یعنی چه بلایی بر سر فرنگیس آورده؟!....وای..... در این هنگام صدای جیغ روح انگیز بلند و همراهش او‌ بیهوش بر زمین سرنگون شد... شاهزاده فرهاد ناباورانه مادرش را نگریست و همانطور که به سمت او میرفت ، دستور داد تا طبیب خبر کنند... ادامه دارد..... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: سهراب با دهانی خشکیده ، از جا بلند شد به طرف اسبی که انگار مُرده بود رفت ، با تلاش زیاد که گویی کوه می کند ، اسب را از گاری جدا کرد و نگاهش را به رخش دوخت. رخش که انگار معنای نگاه سهراب را می فهمید ، بدون شیهه و صدایی به پیش رفت . سهراب، گاری را به رخش بست و همانطور که او را نوازش می کرد گفت : روزگاری پیش ، من به خاطر نجات جان پسر بچه ای درکنار مادیانی که مادر تو بود ،تو را هدیه گرفتم ، کاش امروز تو رسم ادب به جا می آوردی و جان من را نجات می دادی و با این حرف فریادی زد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت : خداااا..... صدای سهراب در بیابانی بی آب و علف و شوره زاری داغ ، گم شد. اشعه های خورشید ، چشم سهراب را می زدند ، ناگاه یادش آمد که نماز ظهر و عصرش را نخوانده ، با همان حال نزار در سایهٔ رخش، که خود از تشنگی بی تاب بود، روی زمین نشست ،کف دستانش را بر شن های تفتیدهٔ بیابان زد و تیمم کرد. رو به سویی که فکر می کرد قبله است، نمازش را نشسته خواند ،چون هیچ رمقی در خود نمی دید که مانند همیشه نماز را ادا کند. سلام نماز را داد و سر بر زمین داغ صحرا گذاشت و با صدای بلند فریاد زد : خدااا، درویش رحیم می گفت که مدام ما را آزمایش می کنی ، خداوندا اگر مرا با این گنجینه آزمایش می کنی ، به خودت قسم که دیگر چشم داشتی به آن ندارم ، تو جانم را نجات بده ، من عهد می کنم ،این گنج را به دست صاحب اصلی اش برسانم....خدایااا توبه، از گناهانم توبه ، از دزدی و راهزنی هایم توبه، تو‌ خود خوب می دانی که من درست بزرگ نشدم ، حلال و حرام نمی دانستم ،وگرنه مرا با راهزنی چه کار ؟ خداوندا در رحمتت را به رویم بگشا و مرا از این بیابان سوزان نجات ده ، قول می دهم دیگر به مال هیچ‌کدام از بندگان دست درازی نکنم ، قول میدهم تا آنجا که می توانم جبران مافات کنم ،قول می دهم.... و در اینجا به یاد حرف درویش رحیم افتاد، همانطور که اشک چشمانش بر شن های داغ می ریخت و سریع خشک می شد و فقط ردی از آن به جا بود با تمام توان فریاد زد : درویش می گوید ما صاحب داریم ،می گوید اگر از ته قلب او را به یاری بطلبیم به فریادمان می رسد و سرش را بالا گرفت و با فریادی سهمگین ادامه داد:«یا صاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی»... و ناگاه از هرم گرمی هوا و تشنگی ای که بر او مستولی شده بود ، بیهوش بر زمین افتاد و دیگر چیزی از اطرافش نمی فهمید... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: سهراب در عالم بیهوشی ، نسیم روح نوازی در اطرافش حس کرد، آرام آرام چشمانش را گشود. چکه های خنک آبی که به دهانش سرازیر شده بود ، انگار به او جانی دوباره می داد، آبی بس گوارا که تا به حال نمونه اش را ننوشیده بود . سهراب با تعجب به چهرهٔ زیبا و نورانی مرد‌جوان پیش رویش نگاه کرد و همانطور که به زحمت سرش را از روی دامن سفید و معطر او بر می داشت و محو چهرهٔ روحانی او شده بود گفت :س...سلام....شما کیستید؟ و بعد با اشاره به کویر سوزان اطرافش ادامه داد :اینجا چه می کنید؟ نکند....نکند من خواب می بینم؟! مرد جوان همانطور که دست سهراب را می گرفت تا بلند شود ،لبخندی به زیبایی آفتاب کل صورتش را پوشانید و فرمود : و علیکم السلام، تو اینک بیداری ، خودت مرا صدا زدی...حالا برخیز و با هم از این بیابان سوزان بگذریم. سهراب که کلاً گیج شده بود و نمی دانست ،این مرد نورانی از چه سخن می گویید گفت : ولی من فکر می کنم در خوابم و با اشاره به مشک دست جوان ادامه داد : شما اینجا چه می کنید؟ در این صحرای تفتیده و این آفتاب سوزان ، آبی به این خنکی و گوارایی از کجا آمده؟ مرد، سری تکان داد و فرمود : بی شک ما در همه حال به فکر دوست دارانمان هستیم و به اندازهٔ آب خوردنی از آنها غافل نیستیم و اگر آنهایی که ادعای دوستی ما را دارند اندازهٔ همین لحظهٔ آب خوردن و این جرعهٔ آب، به یاد ما بودند، ما سالها اینچنین آوارهٔ بیابانها نمی شدیم. سهراب معنای حقیقی کلام ، ناجی اش را درک نمی کرد ، فقط فهمید که او سالها دربه در کوه و دشت و بیابان است. سهراب احساس محبت عمیقی به این جوان می نمود پس خودش را به او نزدیک تر کرد و همانطور که افسار رخش را به دست داشت و گاری را پشت سرش می کشید ، می خواست سر از نام و نشانی او در آورد ، هنوز لب به سخن نگشوده بود ، آن مرد روحانی که دشداشه ای سفید به سفیدی برف برتن و سربند و چفیه ای سبزی به سر داشت و خال زیبایی در صورتش او را زیباتر می نمود، به کمی دورتر اشاره کرد. از اینجا سواد شهری در دیدشان بود ،آن مرد همانطور که شهر را نشان میداد فرمود : به مقصد رسیده ای، فراموش نکن چه قولی دادی وچه عهدی نمودی و اگر خواستار دیدار ما شدی به مسجد سهله بیا... سهراب همانطور که خیره به دورنمای شهر پیش رویش بود ،با خود فکر می کرد این جوان ،عجب از قافله پرت است ، مگر می داند مقصد من کجاست؟ انگار نمی داند، هنوز راه درازی تا مقصد داشتم که گرفتار بیابان سوزان شدم و با یاد آوری آن بیابان ، ناگهان وضع ساعتی قبل را در ذهن آورد ، آن بیابان بی انتها چگونه به شهری در این نزدیکی پیوند خورده؟! آخر آنان چند قدمی بیشتر طی نکرده بودند ،سؤالات زیادی برایش پیش آمده بود، سهراب رو به سمت مرد جوان نمود ومی خواست بپرسد که.... متوجه شد هیچ کس کنارش نیست... این طرف و آن طرف را نگاه کرد ، پیش رو و پشت سرش را جستجو کرد، نبود که نبود... سهراب چون مجنونی که دلش را به نگاهی باخته ، دور گاری می چرخید و فریاد میزد : کجایی؟ براستی تو که بودی؟ نکند ملکی بودی از آسمان نازل شدی تا این بینوا را عاشق کنی و سپس در سرگردانی خود ، تنهایش گذاری ؟ کجایی ای مرد خدا؟ کجایی ای زیباترین موجود روی زمین ؟ کجایی ای مهربان ترین بندهٔ خدا؟‌کجایی ای یاری رسان یاری جویان؟ کجایی..... سهراب به دنبال مردی بود که نه نامش را می دانست و نه نشانی خانه اش را اما....اما.... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: سهراب مانند انسانی مجنون به دور خود می گشت ، گاهی می ایستاد و نگاهی به دور و برش می انداخت ، گاهی دست به یال رخش می کشید و خیره در چشمان درشت او می گفت : آیا به راستی تو هم او را دیدی... سهراب تمام حرف هایی را که زده بود به خاطر آورد ،وقتی از نام و نشان و چگونگی بودنش در این بیابان ، پرسید، ایشان فرمودند : تو خود مرا صدا زدی....یعنی چه؟! سفارش نموده بود که به عهدت پایبند باش ، یعنی اگر او‌فرشته نبود پس از کجا عهدی را که با خداوند کردم می دانست ؟!و ناگهان بیاد آورد که ایشان فرمود ، اگر خواستار دیدار مایی به مسجد سهله بیا... پس....پس او هم آدمیزاد بوده ، مسجد سهله... با خود گفت :آهان احتمالا امام جماعت مسجد است ، او حتماً آنقدر در عبادت و بندگی خدا کوشا بوده ، که خداوند به این درجه او را رسانده تا مثل فرشتگان بر بنده های در راه مانده نازل شود و آنها را از مرگ برهاند...اما آن مرد خدا می گفت که من او را صدا زدم...می‌گفت که سالهاست دربه در بیابان است. سهراب هر چه به ذهنش فشار می آورد به خاطر نداشت کسی را صدا زده باشد ،پس چون از این موضوع گیج بود ، تصمیم گرفت یک راست به شهر پیش رویش برود و آن مسجد را پیدا کند. نه ...اول باید از شر این گنجینه خلاص شود....خدا میداند تا عراق عرب چقدر راه مانده؟! سهراب سوار بر رخش شد و رخشی که گاری پر از جواهرات را به دنبال خود می کشید ،بی امان به جلو می تاخت. دیگر نه این گنجینه و نه تمام جواهرات دنیا به چشم سهراب نمی آمد ، او به دنبال جواهری بود که اینک سهراب را مجنون خود نموده بود و حاضر بود برای رسیدن و یک لحظه دیدن او ،جانش را بدهد بالاخره پس از دقایقی به ابتدای شهر رسید، اطراف شهر پر از نخلستان هایی بود که نخل های زیبا و پرثمر داشت. سهراب با دیدن نخل ها ، احساس خاصی به او دست داد ،احساسی غریب و آشنا... از نخلستان ها گذشت و به خانه هایی رسید که در ابتدای شهر، ردیف کنار هم قرار داشتند ، مردی با لباس سفید بلندی در حالیکه خوشه ای خرما به کول زده بود ،پیش می رفت. سهراب نزدیک مرد شد و سرعتش را کم کرد و با زبان فارسی گفت : سلام ، ببخش برادر ، این شهر نامش چیست؟ آن مرد که چهرهٔ آفتاب سوخته اش نشان از رنج روزگار میداد با تعجب بر جای خود ایستاد و همانطور که کمرش را راست می کرد با زبان عربی و لهجه ای غلیظ به سهراب می گفت که زبان و منظور او را نمی فهمد... سهراب متوجه شد که وعده آن مرد خدا راست است و گویا واقعا به عراق رسیده ، پس با زبان فصیح عربی همان سؤال را پرسید... آن مرد که متوجه شد سهراب زبان عربی هم می داند ، لبخندی زد و همانطور که اشاره به خرمای روی دوشش می کرد گفت : اینجا کوفه است برادر....اگر مقصدت داخل شهر کوفه است ، حال که گاری ات خالی ست ،می شود مرا نیز تا جایی برسانی ؟ سهراب که باز دوباره غافلگیر شده بود با من من گفت : ب....بله حتماً ، سوار شوید. آن مرد سوار بر گاری شد و سهراب نگاهی به او انداخت و گفت : مطمئنی اینجا کوفه است ؟ مرد عرب خنده بلندی کرد و گفت : تو را چه می شود؟! تو از کجایی که اول به زبانی دیگر حرف زدی و حالا در اینکه این شهر کوفه باشد شک داری؟! سهراب دیگر صلاح ندید بیش از این ، خود را گیج نشان دهد، همانطور که به یاد آن فرشتهٔ نجات آهی می کشید گفت : حاکم کوفه کیست و در کجا زندگی می کند؟ ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: مرد عرب نگاهی به سرتا پای سهراب انداخت و گفت : تو جوان شوریده با گاری خالی را چکار با حاکم بزرگ کوفه ؟! سهراب که واقعاً مانده بود چه جواب بدهد ، آه کوتاهی کشید وگفت : فقط می خواستم برج و باروی قصر را ببینم ....همین مرد عرب نشانی قصر را گفت و تاکید کرد کمی جلوتر پیاده می شود و از زیر چشم تمام حرکات سهراب را زیر نظر گرفته بود و انگار حرفی گلوگیرش شده بود و بالاخره طاقت نیاورد و گفت : تو که هستی؟ اول که به سخن درآمدی ، گفتم بی شک از عجمان فارس هستی اما وقتی با زبان عربی و لهجهٔ کوفی شروع به حرف زدن نمودی ، در هویت تو شک کردم ، براستی تو کیستی ؟ عربی یا عجم؟! سهراب آهی بلند کشید و گفت : از چیزی سؤال می پرسی که خودم واقف به آن نیستم و با زدن این حرف سکوت اختیار کرد و در دریای افکارش غرق شد : براستی او که بود؟ اما اینک مهم نبود او‌ کیست.‌‌براستی آن فرشتهٔ نجات که بود؟ پس با این فکر ، نگاهی به مرد کرد و گفت : شما در اینجا مسجدی به نام مسجد سهله می شناسید؟! مرد بار دیگر خیره به سهراب چشم دوخت و گفت : مگر می شود کوفی باشی و مسجد سهله را نشناسی؟ اصلاً تو را چه کار با مسجد سهله؟! چرا حرفهایت به دنبال هم نیست ، یکبار از حاکم و عمارت حکمرانی اش میپرسی که در مرکز شهر است و بار دیگر از مسجد سهله سؤال میپرسی که چند فرسخ دورتر است... سهراب خیره به راه پیش رویش ، بدون اینکه از جنب و جوش شهر و اطرافش چیزی بفهمد گفت : با امام جماعت مسجد کاری دارم... در همین حین مرد تشکری کرد و گفت : نگه دار جوان...نگه دار پیاده می شوم...خودت هم همین راه را مستقیم بگیر و جلو برو کمی جلوتر مسجد کوفه است و درست پشت آن عمارت حکمرانی و قصر حاکم است که کنگره هایش از دور پیدا خواهد بود و به راحتی آن را پیدا می کنی... سهراب تشکری کرد و به پیش رفت...او جسمش در شهر کوفه بود و روحش دور و بر آن جوان آسمانی ،سیر می کرد. بالاخره به جلوی قصر رسید ، درب قصر بسته بود و نگهبانی از بالای درب در اتاقکی خشت و گلی او را نگاه می کرد. سهراب سرش را بالا گرفت و گفت : سلام نگهبان ، درب را باز کنید ، پیغام و امانتی مهم برای حاکم دارم... نگهبان با تعجب سراپای او را از نظر گذراند و‌گفت : کیستی و از کجا می آیی؟ ظاهرت که نشان نمی دهد شخص شخیصی باشی و آنطور ادعا می کنی حامل پیغام مهمی باشی، آخر مردی با لباس کشاورزان و گاریی زواردررفته چه کار مهمی می تواند با حاکم داشته باشد؟! ادامه دارد‌‌..... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠استاد حسین انصاریان به این مطلب خیلی توجه کنید که غصه ها و دغدغه های ما در دنيا چيست و غصه های اوليا خدا چيست؟ غصه ما خانه و ماشين و اسباب خانه است، ولی غصه علی چه بود كه ميگفت وای از دوری راه قيامت و كمی عمل! 📚 🔹🌼🌼🌼http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
بسم رب الشهداء و الصدیقین 》 🔷️ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. 🌿 ۶ شهید نیروی انتظامی در چند روز اخیر در درگیری با قاچاقچیان واشرار مسلح 🕊 روحشان شاد، یادشان گرامی ونامشان جاودان باد. 🌷 هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 صلوات برمحمدوال محمد و آل محمد با عجل فرجهم 🌷http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) : ((هرکس کوچکترین قدمی در راه جمعیت و فرزند‌آوری بردارد شامل دعاهای نمازشب من میشود )) 🔴اگر فرزند آوری از سن ‌تان گذشت و یا شرایط جسمی و .. برای فرزند اوری نیست؛ در راه ترویج و تبلیغ فرزند اوری و یا همراهی با زوج جوان قدم بردارین ⬇️ به دمی یا قدمی یا قلمی یا درهمی https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
47.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🔗 تلویزیون ایران بالاخره سکوت را شکست: پدر علیف با صدام علیه ایران همکاری کرده 🎙 گزارش جنجالی تلویزیون سحر آذری از همکاری حیدر علیف با صدام به جهت حمله به ایران / تلویزیون در اقدامی بی سابقه بخشی از خیانت های پدر علیف بادکوبه علیه ایران را مطرح کرده است... ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
                   (تقویم همسران) ⬅️ اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانال های تقویم نجومی، اسلامی. ✴️ یکشنبه 👈24 اردیبهشت / ثور 1402 👈23 شوال 1444 👈 ‌14 می 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوب و مبارکی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد ازدواج. ✅جابجایی و نقل و‌ انتقال. ✅خرید و فروش. ✅مسافرت. ✅تجارت و داد و ستد. ✅و دیدار با روسا و مسئولین خوب است. 👼مناسب زایمان و نوزاد زیبا و محبوب مردم و‌ پاک و خوشبخت خواهد بود. 🚘سفر: مسافرت خوب است. 🔭 احکام نجوم. 🌓امروز : قمر در برج حوت است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️افتتاح کار و شغل. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️بذر افشانی و کاشت انواع گیاهان. ✳️و دعوت گرفتن از افراد نیک است. 🔵امروز برای نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن برای اولین بار خوب است. 💎 از کانال تقويم همسران در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید مطمئن با قیمت مناسب...👇 @Herz_adiye_hamrah 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث روبراه شدن امور است. 💉🌡حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث شادی دل می شود. 💑مباشرت: مباشرت امشب ،فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد ان شاءالله. 😴😴تعبیر خواب: خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 24 سوره مبارکه "نور" است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و چنین استفاده میشود که برای دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه تقویم همسران را در تلگرام جستجو کنید و به کانال ما بپیوندید که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید که بر او شاهد بیاورد و برخصم خود غلبه کند .ان شاالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز: یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ استخاره: وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب. کتاب تقویم همسران:نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 37 747 297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بنام خداوند بخشنده مهربان ☀️با سلام واحترام وقبولی طاعات وعبادات شما سروران جهت دسترسی راحت‌ و انتخاب سریع ادعیه ها ومطالب صبحگاهی بصورت كامل وجامع که هر بامداد در کانال تکرار می شدند ما آدرس لینک مطالب را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم ؛ لطفا با انتخاب ادعیه مورد نظر روی لینک مخصوص بزنید تا فايل آماده در صفحه کانال مدافعان حرم ولایت در دسترس شما عزیزان قرار بگیرد . ان شاءالله با حال معنوی خاص خود،خادمان کانال وگروههای مدافعان حرم ولایت را از دعای خیرتان محروم نفرمائید. 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني دعاي عهد🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8900 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعای عهد با صدای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8902 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فایل صوتی دعای سلامتی امام زمان با صدای پویانفر🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8904 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتی به همراه متن دعای فرج الهی عظم البلا با صدای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8906 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي زیارت آل یس (دعای سفارش شده امام زمان عج) با صدای علی فانی 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8908 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي فرازي از دعای کمیل با نوای حجت الاسلام میرزا محمدی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9656 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعای ندبه با نواي استاد فرهمند 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9681 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني زیارت نامه وسلام به ائمه اطهار (ع) و دعای غریق...( مجموع اذکار ودعاهای پیشنهادی شروع صبح برای یک روز معنوی عالی)🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8914 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي بهمراه متن دعای گشایش در کارها (سه سفارش امام زمان برای گشایش در کارها و رزق و روزی)🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8916 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل ویدئو دعای توسل با صدای اباذر حواجی به مناسبت چله دعای توسل🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8918 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعاي توسل با نواي حاج مهدي سماواتي🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8922 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي زیارت عاشورا با صدای علی فانی به مناسبت چله زیارت عاشورا 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8924 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي برکات حديث کساء وآثار شگفت آن🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9709 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي حديث کسا با نوای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني زیارتنامه شهدا 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8926 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🤲اللهم ارزقنا توفیق الطاعه🤲 🤲أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🤲 جهت ارتباط وانتقادات وپیشنهادات شما سروران با ما 👇 @MAHDy_Yar_313 @Ya_roghayehjanam_313 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 با تشکر از همراهی وحمایت شما سروران که در جهت رشد کانال خود مطالب را برای دیگر عزیزان ارسال مي فرماييد. ♥️✨در پناه حضرت حق ومحبت مولا علی عليه السلام باشید✨♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای لاتی که نمازشب خوان شد...! لاتی که به وسیله آیت الله قاضی ره نمازشب خوان شد و بجایی رسید که مردم نیم خورده غذایش را به عنوان تبرک برمی داشتند... ⭕️ مجموعه کانالهای 🇮🇷 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 👇 https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615