eitaa logo
گروه تبلیغی-جهادی مدافعان ولایت
18 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
80 ویدیو
96 فایل
{{ بسم اللّه الرحمن الرحیم }} اخبار، اطلاعیه ها و سایر امور مربوط به گروه تبلیغی-جهادی مدافعان ولایت معاونت فرهنگی و تبلیغی مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد را در کانال فوق دنبال کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📖 🌹 5⃣ 🌹شهیدان بر《خوان قرآن》📖 💠[قرآن اساس حرکت مشترک]💠 همسر شهید: مهریه‌ام یک جلد کلام‌اللّه مجید بود و یک سکه ی طلا. محمد، آن یک جلد قرآن را پس از ازدواج خرید و در صفحه اولش نوشت: (( امیدم در اینست که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. )) از مهریه ام مانده بود آن یکعدد سکه، که آنرا هم من بعد از عقدم بخشیدم . 🌹🌹 🆔 @mft_Goharshad97🇮🇷 🏴💠💠💠💠💠💠💠💠🏴 🤲اللّهم عجل لولیک الفرج💔
6⃣ 🌹شهیدان بر《خوان قرآن》📖 💠[بهانه برای قرائت قرآن]💠 برای این‌که باعث انس هر چه بیشتر همسرش با قرآن بشود، به او گفته بود:« من دارم یک کار تحقیقی می‌کنم.تو می‌توانی کمکم کنی؟؟» خانمش گفته بود:«چکار باید بکنم؟» علی گفته بود:« دارم آیه‌هایی را که درباره جبهه و جنگ است ،جمع آوری می‌کنم. تو قرآن را بخوان و هر جا به آیه‌های این‌جوری رسیدی، به من بگو.» او هم شروع کرده بود به خواندن قرآن. هر آیه ای را که در این رابطه پیدا می‌کرد به علی نشان می‌داد، علی می‌گفت: «این یکی را قبلاً نوشته‌ام؛ بگرد یکی دیگر پیدا کن!» خانمش تمام قرآن را با دقت خوانده بود و آخرش متوجه شده بود که هدف علی از این کار، فقط و فقط وادار کردن او به قرائت قرآن بوده است. 🌹🌹 🆔 @mft_Goharshad97🇮🇷 🌷💠💠💠💠💠💠💠💠🌷 🤲اللّهم عجِّل لِوَلیک الفَرَج💔
7⃣ 🌹شهیدان بر《خوان قرآن》📖 💠[ پشت در خانه، قرآن می‌خواند. ]💠 زودتر از من به خانه آمد و چون کلید نداشت در کوچه به انتظارم نشسته بود، از دور او را دیدم که پشت در حیاط منتظرست و کتابی را در دست دارد و مطالعه می کند، جلوتر که آمدم متوجه شدم قرآن کوچکش را دست گرفته و مشغول قرائت قرآن است. او حتی در کوچه وقتش را تلف نمی‌کرد. 🆔 @mft_Goharshad97🇮🇷 🌷💠💠💠🔸🔹💠💠💠🌷 🤲اللّهم عجِّل لولیک الفرج💔
8️⃣ 🌹شهیدان بر《خوان قرآن》📖 💠[ نیرو و توانم چند برابر شد! ]💠 در سایت پنج مستقر بودیم. فردای آن روز قرار بود آقای شجیعی به خط مقدم برود. در چادر کنارم نشست و گفت:« کیوانلو می‌توانی طوری قرآن بخوانی که نیرویم چند برابر بشود !؟» گفتم: « نه متأسفانه » گفت: « از بسیجی‌های دوروبرمان کسی را با این خصوصیت می‌شناسی؟؟» گفتم: « بله » و یکی از بچه‌های بیرجند را به حضورش آوردم. آقای شجیعی بعد از سلام و احوال‌پرسی گرم گفت: « برادر دوست دارم قرآن را با صدای زیبا برایم قرائت کنی.» محمدی‌فر: « گفت اجازه می دهید از حفظ بخوانم؟؟ » آقای شجیعی با تعجب پرسید: « مگر حفظ هم هستی؟» محمدی‌فر گفت: « بله بیشتر از نصف قرآن را.» آقای شجیعی به‌ محض شنیدن این جمله گریه‌اش گرفت؛ او را در آغوش گرفت و بوسید. خم شد تا پای محمدی‌فر را ببوسد . می‌گفت: « اجازه بده زبانت را ببوسم.» همین که صدای قرآن بسیجی را شنید چنان به ‌شدت گریست که مرا هم به گریه انداخت و وقتی تلاوت آیات تمام شد آقای شجیعی گفت: « برای عملیات نیرو گرفتم، قوی شدم، انگار انرژی‌ام چند برابر شد.» صبح فردا که عازم ختم می‌شد از من خواست تا باز هم با آن بسیجی ملاقات کند بار دیگر او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه باران کرد . 🆔 @mft_Goharshad97🇮🇷 🌹💠💠💠🌹🌹💠💠💠🌹 🤲اللّهم عجِّل لولیک الفرج💔