eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲نماز لیله الدفن شهید سید مهدی جلادتی فرزند سید رسول @Modafeaneharaam
🤲نماز لیله الدفن شهید محمدرضا زاهدی فرزند محمد @Modafeaneharaam
33.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگ‌تمام اصفهانی‌ها در تشییع سردار مقاومت💔 @Modafeaneharaam
📢 | روزهای پیام‌بَری 🔹کتاب «روزهای پیام‌بری» زندگی یک پیام‌رسان را روایت می‌کند اما نه یک پیام‌رسان معمولی، بلکه پیام‌رسانی که وظیفه رساندن پیام شهادت رزمندگان را به خانواده‌هایشان دارد. پیام‌رسانی که وقتی به خانه شهید می‌رود و زنگ می‌زند نمیداند که قرار است چه کسی پشت درب بیاید و خبر را به او بدهد. یک مادر پیر تکیده است یا یک دختر کوچک هفت ساله که منتظر است تا با پدر به مدرسه برود. یک پدر پیر بازاری است یا یک همسر جوان تازه عقد کرده یا یک پسر بازیگوش که مدت هاست پدر را ندیده و دائم بهانه او را می گیرد... @Modafeaneharaam
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین سلام نظامی پسر به پدر شهیدش 💔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_بیست_
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * حس کنجکاوی موجب شد تا برای لحظه هم که شده از بالای خاکریز میدان نبرد را نگاه کنم. به اتفاق زبیر به بالای خاکریز رفتیم صحرایی عظیم در میان دود و آتش و انفجار نمایان بود. سیم های خاردار و موانع آب گرفتگی وسیع منطقه برایم عجیب و تازگی داشت. هنوز آن صحنه ها را خوب مرور نکرده بودیم که آقای نیازی با نهیب و تشر ما را به پایین خاکریز کشاند. حدود ساعت یازده صبح بود که عدس پلوی بسته بندی شده بین نیروها تقسیم شد اسکله ی لشکر آماده ی انتقال بچه ها بود سکاندارها قایق های خود را روشن کرده و به محض اعلام فرماندهان سوار بر قایق شدیم. هر قایق ظرفیت هشت نه نفری را داشت من و زبیر یک لحظه از همدیگر جدا نمیشدیم .وقتی از میان ردیف های موانع و سیم خاردار رد میشدیم مسیرهایی که شب گذشته توسط گردانهای غواص باز شده بود را می دیدم. در فاصله ی هر چند متری قرصهای شب نمایی که توسط بچه های اطلاعات بر پایه ها نصب شده بود حکایت خود را داشت مقداری که به جلو رفتیم قایق خاموش شد. سکاندار خود را به داخل آب انداخت خواستیم کمکش کنیم، گفت: نه لازم نیست اگر شما خیس شوید برای رفتن به عملیات کارتان مشکل میشه . عمق آب کم بود و پروانه ی موتور قایق در آب گیر کرده بود. سکاندار خیلی زود پروانه را از میان گل و لای بیرون کشید. سپس قایق را روشن کرد و با احتیاط مسیر را ادامه داد. خمپاره هایی که در فاصله چند متری دورتر از ما در آب منفجر میشد زیبا و دیدنی بود فواره های آب با هر انفجاری تا ارتفاع زیادی بالا میرفت. فقط شانس ما خوب بود که هدف گیری عراقیها دقیق نبود، وگرنه در همان مسیر می توانستند حرکت قایق ها را متوقف کنند .به ساحل که ،رسیدیم فرماندهان نیروهای خود را حضور و غیاب کردند. ... @Modafeaneharaam
اعلام برنامه وداع و تشیع شهید مدافع امنیت ذاکر اهل بیت .ع. شهید. محسن حسین نیا شب وداع شنبه ۱۸فروردین ساعت ۲۰:۳۰ در مصلی المهدی بهنمیر مراسم تشییع شهید یکشنبه ساعت۱۴ از مقابل سپاه به سمت میدان شهدا و بعد آن بصورت خودرویی تا مزارشهید در روشندان ستاد برگزاری مراسم شهید امنیت محسن حسین نیا @Modafeaneharaam
❤️‍🔥چاپ عکسهای اختصاصی شما روی انواع اجسام😍 گارد موبایل📲 برس مو💇🏻 گردنبند💍 جاسوییچی🗝 ساعت⏰ پازل🧩 ماگ☕️ دفتر📕 شاسی🖼 تیشرت👕 فرش😍 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/541131085C4f4334d91f 💖با قیمت مناسب💞کیفیت بالا💖
امام رضا جانمون فرمودند: قرائت هر آیه در ماه مبارک رمضان برابر است با یک مرتبه ختم کامل قرآن @Modafeaneharaam
🌷 تو رضایت ندهی نمی‌روم! 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹همسر جوانِ جوان‌ترین شهید آن کاروان هفت نفره روبروی دوربینم ایستاده. توی قاب دارد از آخرین مکالمه‌اش با سیدعباس صالحی روزبهانیِ 24 ساله می‌گوید و من که صدایش را از هدفون می‌شنوم نفسم بند آمده: «دو دقیقه قبل از آن حادثه به من زنگ زده بود. داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که تلفن قطع شد و دیگر هیچ صدایی نیامد. معمولاً وقتی این اتفاق می‌افتاد آقا عباس چند دقیقه بعد دوباره تماس می‌گرفت اما بعد از قطع شدن آن تلفن دیگر تماس نگرفت تا اینکه خبری از تلویزیون شنیدم که یک ساختمان نزدیک سفارت ایران هدف قرار گرفته. دلم شور افتاد و ...» 🔹این‌ شکلی می‌شود بود که سیدعباسِ متولد 1378 اهل بروجرد با دو سال سابقه پاسداری که حدود دو سال هم از ازدواجش می‌گذشته و برای اولین بار هم پایش به معرکه‌ی سوریه باز شده، خونش کیلومترها دورتر از مرزهای ایران روی زمین می‌ریزد؛ همین اول کار به چه واقعیت سترگی خوردم. 🔹اصلاً برای کار دیگری به حسینیه آمده بودم اما عظمت واقعه آنقدر بود که تصمیم عوض کنم و دوربین تصویربرداری را بردارم و حالا بایستم روبروی آدم‌هایی که شانه زیر باز امانت‌هایی داده‌اند که هزاران سال قبل و در ابتدای خلقت، آسمان‌ها از پذیرفتنش سر باز زدند. 🔹زبانم نمی‌چرخد اما به زحمت به همسر جوان سیدعباس می‌گویم: «دل کندن از همسرتان سخت نبود؟» وسط بغضی که بیخ گلویش و پرده اشکی که توی قاب چشمش گیر کرده و صبورانه با آنها دست و پنجه نرم می‌کند می‌گوید: «خیلی سخت بود! خیلی خیلی سخت! کار رفتنش که داشت درست می‌شد به من گفت تو رضایت ندهی نمی‌روم!» بغض بالاتر می‌آید و بقیه حرفش را می‌خورد. در ادامه هم با اشکی که حالا دیگر به‌وضوح چشم‌ها را تر کرده از دیدن پیکر سیدعباس در معراج می‌گوید و می‌گوید: «عباس جان! شهادتت مبارک! ما را هم شفاعت کن!» 🔹این حجم از تکرار عبارت «شهادتت مبارک» را اگر آدم اینجا و روبروی این آدم‌ها نباشد اصلا توی کَتَش‌ نمی‌رود. مگر می‌شود عزیزی از دست داده باشی و رفتنش را تبریک بگویی؟! زبان من که نمی‌چرخد. این را هم به همسر سیدعباس گفتم هم به مادرش هم به پدرش! هر سه نفرشان اما جلوی دوربین من ایستادند و شهادت سیدعباس را تبریک گفتند. پدرِ سیدعباس که راننده‌ی کامیون و ماشین سنگین است چیز عجیب‌تر دیگری هم می‌گوید آن هم درست زمانی که پیکر جوان 24 ساله‌اش هنوز توی تابوت است و دفن هم نشده که داغش سرد شده باشد: «اگر به جای عباس چند عباس دیگر هم داشته باشم و لازم باشد، آنها هم فدای حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام حسین علیه‌السلام!» عین این حرف را مادر سیدعباس هم می‌زند. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا