eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 سید میلاد مصطفوی 🌺 عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند.🌱 با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌 من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم.😞 تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد. هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. 😐 تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد✨ دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت.🕊 بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم. خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ...❤️ کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢 سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد. نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود.🌸 در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد.😔 با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن. اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود.🌷🌱 هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند...🕊 ✍ از کتاب : مهمان شام @Modafeaneharaam
🌷شما دعوتید به کانال شهیدی که به خاطر دلتنگی پدرش از خیر گمنامی گذشت به خواب همرزمش رفت و محل پیکر مطهرش را گفت و به میهن بازگشت🌷الله اکبر #شهید_بی_سر #شهید_مدافع_حرم_پهلوان_مهندس_سید_میلاد_مصطفوی #شهید_گره_گشا 🍂 http://eitaa.com/joinchat/1386283014Ccc74fc7eda 🍂 خوش آمدید👆 به مهمانی شهدا دعوتید👌
مدافعان حرم 🇮🇷
باسلام خدمت عاشقای سیدالشهدا +حرف دل بار اولی که قرعه کشی انجام دادیم خیلی از دوستان اومدن گفتن دی
سلام به عاشقان سیدالشهدا🌹 از اینکه مارو قابل دونستید همراهی کردید برای اعطای کمک به هزینه‌ی بسیار ممنونم🌺 برای قرعه کشی مجدد فقط تا فرصت هست💥 قراره راه بندازیم هر کدوم ، که میتونه رفیق شهیدتون باشه، هزار تومن به زائر اباعبدالله کمک کنید✨🌺 هرچی از مالت، ابروت و اعتبارت خرج کنی، چندین برابر برمیگرده اهلبیت مدیون کسی نمیمونه💔 خیلی ها مشکل مالی دارن و این باعث شده از زیارت جا بمونن😔 نگو کمه، الحمدلله از دیشب تا الان 660 هزار تومن کمک کردین🌸 از کار خیر جانمونی... عجله کن @Modafeaneharaam
🌸انا لله و انا الیه راجعون🌸 🔻حاج «محمود علی نبی لو» ؛ پدر شهید مدافع حرم «مصطفی نبی لو» و پدربزرگ شهید مدافع حرم «مسعود عسگری» به لقاءالله پیوست. 🌸شادی روحش صلوات🌸 @modafeaneharaam
قسمتی از وصیت شهید مجتبی ڪرمی🌺 اكنون كه باب #جهاد در راه خدا به امر ولی و مولایم ابلاغ شده عازم نبرد می شوم به "دختر سه ساله ام" ریحانه جان بگویید كه دوستش داشته ودارم❤️ ولی دفاع از حرم حضرت زینب (س) و دردانه سه ساله امام حسین (ع) واجب بود...☝️ @Modafeaneharaam
روزی برسد زوار امام حسین برای رسیدن به #کربلا؛ نه از نجف ؛ از ✨حرم #امام_حسن پیاده روی را آغاز کنند😍 آن روز نزدیک است مِنَ الحَسَن الَی الحُسَین...💚❤️ #هفت_صفر_را_زنده_کنیم🏴 @Modafeaneharaam
YEKNET.IR - zamine - shabe 7 safar 1398 - banifatemeh.mp3
3.86M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع) یا حسن یا حسن🍁 ای به فدایت پدر و مادرم💔 🎤 #بنی #فاطمه ⏯ #زمینه 👌فوق زیبا @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا مهدی همیشه به بنده می‌گفت که سفر زیارتی #امام_حسین (ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن☝️حتی اگر شده سالی یک مرتبه آن هم در موقع #اربعین شهادت امام حسین (ع) خود را به کربلا برسان💔، حتی اگر شده فرش خانه‌ات را بفروش و مقدمات سفر #کربلا را مهیا کن و این سفر را ترک نکن‼️ و این شاخص‌ترین سخنی بود که آقا مهدی درباره سفر اربعین به بنده می‌گفت.👌 شهید مهدی نوروزی 🌺 راوی: همسر شهید @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
👆سومین نفری که از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨ التماس دعا میرید زیارت🌹 @Modafeaneharaam
👆چهارمین نفری که از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨ التماس دعا میرید زیارت🌹 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_يازدهم #بخش_دوم چون اول راه بو
رمان: ✨🌸 نویسنده: چادر خیلی بهش میومد❤️.گلی رو میگم. من به خاطر پادرد از زینب و نرگس عقب افتادم و توی راه گلی رو دیدم.اول نشناختمش ولی وقتی صدام کرد و طرفم اومد فهمیدم گلی خانومه.خیلی تغییر کرده.دو روزی میشه ندیدمش.ولی هنوز یه سری افکار مزاحم داره😞خلاصه شب رو توی یک حسینیه خوابیدیم و برای نماز صبح بلند شدیم که برسیم به بقیه بچه ها.نماز صبح رو که خوندییم روش رو کرد به من ازم پرسید: -رضوان جان.یک سوال. —جانم بگو زود فقط که راه بیوفتیم دیر نشه.🚶‍♀ -ببین چرا ما باید توی نماز چادر بپوشیم.خدا مگه به ما نامحرمه؟ —بریم توی راه بهت می گم. چادر هامون رو پوشیدیم و از موکب بیرون اومدیم.چند قدم نرفته بودیم که با کمال تعجب با یک موکب ایرانی مواجه شدیم که حلیم میداد!چه بویی هم داشت.خیلی جالب و حیرت انگیز بود.💫 آخه صبح اول صبح اون هم تو این هوای پاییزی خیلی حلیم میچسبه.با گلی رفتیم دو تا حلیم گرفتیم و دوباره برگشتیم توی راه.یهو دیدم گلی بغض کرده و یک قطره اشک از چشماش افتاد پایین😢.منم تعجب کرده بودم. -چی شدی گلی؟ —هیچی هیچی. -خب بگو منم بدونم دختر خوب. همون جوری با بغض ادامه داد: —از دیروز تا حالا که راه افتادیم هرچی توی دل آدم اختیار میشه اینجا ظاهر میشه.سی ثانیه نگذشته از اون لحظه که توی دلم گفتم چقدر الان حلیم می چسبه😢.رضوان میگم مگه این از خصوصیات بهشت نیست که انسان هرچی اختیار کنه میارن جلوی روش؟ هیچی نمی تونستم بگم.هیچی... ادامه داد: —حالا ما اینجا با کلی امکانات و کلی بخور و بخواب داریم این راه رو میریم.همه چی برامون فراهمه.نمی تونم فکر کنم که بچه های دو برابر این راه رو با تازیانه بدون بابا طی کردن.😭😭 همین جوری که اشک می رختیم راه می رفتیم.گلی زیر لب روضه می خوند و من گریه می کردم.انگار نمی شد توی این راه گریه نکرد...😔 حلیم هامون هنوز دستمون بود.گلی بعد از پاک کردن اشک هاش رفت کنار جاده و نشست تا کمی استراحت کنه.منم رفتم کنارش نشستم.خندمون گرفته بود.حلیم ها سرد سرد شده بودن.گلی گفت: -رضوان ولی خدایی سرد شده اش هم خوشمزس.😋 و با کلی ملچ و مولوچ افتادیم به جون حلیم ها. یه ذره دیگه به راهمون ادامه دادیم که رسیدیم به یک قسمتی از جاده که بیست نفر دو زانو نشسته بودن وسط جاده و دستمال کاغذی و عطر به زائر ها میدادن✨.صحنه عجیبی بود.از اون جا که رد شدیم به گلی گفتم: -گلی.تا حالا توی دنیا دیدی نوکر های یک ارباب اینجوری نوکریشو بکنن؟حتی وقتی هزار و چهارصد سال باشه که اون ارباب مرده باشه⁉️ هیچی نگفت فقط سری تکون داد و زیر لب شعری رو زمزمه کرد که من هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر رو از زبون گلی بشنوم. پدرم نوکر و من نوکر و فرزند منم نوکر تو...❤️🖤 پايان قسمت دوازدهم امیدوارم لذت برده باشید 🌸 @Modafeaneharaam
#ویژه‌اربعین✨ توصیه های استاد پناهیان🎤 ۷_ #زندگی جمعی🌸 اربعینے ها یادتان باشد... تصویـرباز شود #ادامـه‌دارد... @Modafeaneharaam