این متن خیلی قشنگه...!
🍃 در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
🍃 جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
🍃 و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
🍃 به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
🌹 گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
🍃 تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
خدایا بی نظیری♥️
#به_خدااعتماد_کنیم💜
@modafeaneharaam
در لشــگر 27 محمـد رسـول الله "ص"
بــرادری بــود که عـادت داشـت پیشانی شهـدا را ببـوســد..
وقـتـی خـودش شهیــد شـد بچــه ها تصمیـم گرفتنـد به تلافـیِ
آن همـه محبـت ، پیشـــانی او را غـــرقِ بـوســه کننــد .
پارچـــه را که کنـــار زدنـد ، جنـازه ی بی ســر او دل همه شان
را آتـــش زد .😔😔😔
"شهیـــد حـــاج محمد ابراهیـــم همــت"
@modafeaneharaam
هدایت شده از یا مهدی
#روز_جـوان
بر آنانی ڪہ جوانے نکردند
تا ما جوانے ڪنیم ، مبارڪ باد
آرامشمان مدیون شماست
براے جوانےمان دعا ڪنید ...🙏
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
لحظهی شهــادت شهیــد مــدافع حــرم مجتبـی یداللهـــی
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
شهیـد مـدافع حــرم علیـرضا توسلــی🍃
فرمانده
یکی از حرف های مهمی که ابو حامد می گفت ، این بود که کسی که بخواهد به عنوان یک فرمانده بر سر نیروها بایستد ، اولین چیزی که بر عهده می گیرد این است که باید همه جوره با تمام مشکلات نیرو ها کنار بیاید و برای همه الگوی مقاومت باشد . در عین جدیت شوخ طبع بود و با اخلاقش خیلی ها را جذب می کرد . از ماشین فرماندهی استفاده نمی کرد و با ماشین معمولی رزمنده ها تردد می کرد . یک بار چند تا بخاری آورده بودند برای گردان ، شهید توسلی اول بخاری ها را بین اتاق های بقیه رزمنده ها پخش کرد و بعد آخرین بخاری را برد اتاق خودش...
@modafeaneharaam
حاج قاسم سلیمانی
در یک عملیات چند گردان به طور مشترک در عملیات شرکت کرده بودند و همه گردان ها به جز گردان فاطمیون شکست خورده بودند . از حاج قاسم سلیمانی سوال کردند که نبرد را ادمه بدهیم یا عقب نشینی کنیم ؟
حاج قاسم گفت : آقای توسلی در عملیات هستند ؟
گفتیم : بله . حاج قاسم گفت : پس ادامه بدهید که ان شالله پیروزید
@modafeaneharaam
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
@modafeaneharaam
هدایت شده از یا مهدی
پیشنهاد_عضویت_ویژه👌
کانال رسمی مدافعان حرم کانالی متفاوت
در پیام رسان ایتا
بامطالبی جذاب تحت عنوان :
✌مدافعان حرم
🌷شهدای دفاع مقدس
📹نماهنگ های زیبا
📷 گالری تصاویر
💕حجاب فاطمی
✅سیاسی
eitaa.com/modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
شوهرم شهید شد...
«دیروز تو ماشین داشتیم با دختر خاله ام تو سروکله ی هم میزدیم که خواهرم یهو بهت زده موبایلشو نشونم داد . نگاهم روی صفحه گوشیش خشک شد . نفسم بالا نمیومد ، جمله ی سه کلمه ای که هرچی میخوندم فهمش نمی کردم . . .
ملیحه دوستمون! یک ماه هم نشده که شوهرش رفته بود سوریه . بهش می گفتیم چطور راضی شدی که بره؟ گفت آخرش که چی وظیفه شه باید بره! خودم راهیش کردم . . .
خودش راهیش کرد اما کسی از دلش خبر نداشت. اولین باری که سه روز پشت سرهم هیچ تماسی باهاش نگرفته بود ، ملیحه تب کردو افتاد . . .
پریشب بود که خواهرم باهاش تلفنی صحبت می کرد . برای اینکه دلداریش بده و از نگرانی درش بیاره .
میگفت شوهرم گفته اونجا همش بفکر توام و درباره تو حرف میزنم . خواهرم خندیده بود و بهش گفته بود: خوووب پس دوز تعلقات مادیش هنوز بالاست ، خیالت تخت حالا حالاهاااا شهید نمیشه ، اما . . .
می گفت شوهرم بهم گفته دعاکن اگه قراره باب شهادت بسته بشه دیگه برنگردم . میگفت دعا کن امام زمان .عج. زودتر بیان شیعه اینجا خیلی مظلومه . . .
حالا ملیحه دختر آبادانی همیشه خندان و نمکی قصه ما تو سن بیست و هفت سالگی شده همسر شهید مدافع حرم چه آسون توی کتابای خاطرات زمان جنگ میخوندیم که دخترا شوهراشونو بدرقه میکردن و میفرستادن جبهه . تو دلمون تحسینشون میکردیم و گاهی خودمونو جاشون میزاشتیم که حتما اگر من هم اون زمان بودم ... اما نه، قصه به این راحتیا نبود و نیست . دل بزرگی میخاد به بزرگی دل زینب (س). . . . ملیحه جان! فدای دل بزرگ و زینبی تو . گفته بودی مطمئنم شوهرم شهید میشه»
و اما شهید عزیزی که همسرش، صاحبِ این پیامک است، کسی نیست جز، «مرتضی زارع»، پاسداری از نیروهای «لشکر 14 امام حسین(صلوات الله علیه)» که روز 18 آذر ماه، در نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» در سوریه، خلعت شهادت پوشید.