شهید مدافع حرم #مهدی_حسینی ❤️
#ولادت 27مرداد1359
#شهادت: اول محرم 95
#نحوه شهادت: شهادت توسط عامل انتحاری به سر و سینه ی شهید
#محل شهادت : حومه دمشق
#مزار: تهران قطعه 26 بهشت
از ابتدای جنگ سوریه در میدان نبرد حضور داشتند این یکسال آخر به صورت مداوم آنجا بودند تا به شهادت رسیدند💔
صفات بارز اخلاقي:🌸
مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها…
علايق شهید:🌷
مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هیات یازهرا،سفر راهیان نور،کوهنوردی و سفر،جودو،تیراندازی،موتور سواری
بسیج
@Modafeaneharaam
📸 مادر سه شهید، سه جانباز و یک آزاده دوران دفاع مقدس آسمانی شد
🔹حاجیه خانم طاهره پوربخشی، مادر گرانقدر شهیدان والامقام داود، حمزه، مسلم و جانبازان سرافراز حر، حبیب، خلیل و آزاده علیاصغر کریم بخش به فرزندان شهیدش پیوست.
@Modafeaneharaam
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداحافظ ای جوانی زینب ...
🏴 با صدای کربلایی نریمان پناهی
#محرم
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️(هوالعشق)❤️ #رمان_تنها_میان_داعش 🌹 #قِسمَت_هِجدَهُم 🌺 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ ت
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹 #قِسمَت_نوزدَهُم 🌺
قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرش وحشتناکی گوشم را کر کرد.😟 در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد. عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.😔 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت. بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.😣 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.😭 چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم. قلبم به قدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید! از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
#اِدامه_دارَد...🌸
@Modafeaneharaam
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹 #قِسمَت_بیستُم 🌺
در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب
شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط جنگی آذوقه انبار میکنند. سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف وآن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصالًا به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟» به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند.🙂 وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.»😉 و همین یک جمله کافی بود تا جان زتن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و به خدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق! دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. حالم تماشایی بود که بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟!😊 پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!»☺️ و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»😢 صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بالاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.» اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده مقاوم باشی تا برگردم!»💛 انگار اخبار آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»😥 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«به خدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!»😓 و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»💔
#اِدامه_دارَد...🌸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هستیم مــرغ بام تو یا زین العابدین
پس میدهم سلام تو یا زین العابدین
صلی الله علیک یا
علی بن الحسین السجاد
شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام تسلیت 🏴
@Modafeaneharaam
▪🥀یا_حضرت_سجاد(ع)
▪🖤سلام برآقایی که
▪🥀آب می دیــــــد
▪🖤به فکر فرو میرفت
▪🥀نوزاد می دیـــــد
▪🖤اشک می ریخـــت
▪🥀طفلان و کودکان را
▪🖤می دید ناله می کرد.
پلک بر هم میزدے کرب و بلا میشد مرور
مَـقتلے کاملتر از چشمت در این عالم نبود😭
▪🥀شهادت جانسوز امام
▪🖤سجاد(ع) تسلیت باد.
#يازيـنالعـابدينعلیهالسلام
#وارثکـربلا
@Modafeaneharaam
✍️حضرت امام حسین (علیه السلام) میفرمایند:
🔰پیامبر خدا فرمود: پروردگارم هفت چيز را به من سفارش كرد: براى او در نهان و آشكار، اخلاص ورزم؛ از كسى كه به من ستم مى كند، بگذرم؛ به كسى كه مرا محروم مى دارد، عطا كنم؛ با كسى كه با من قطعِ رابطه مى كند، بپيوندم؛ سكوتم، فكر كردن باشد؛ و نگاهم عبرت آموزى باشد
📚تحف العقول: ص 36
✨#حدیث_روز
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦اتفاق جالب در محرم امسال #بحرین
مداحی فارسی و همخوانی جمعیت شیعیان بحرین.✅
منامه، خیابان امام حسین ع❤️
#محرم_1443
@Modafeaneharaam
🌺 شهیدی که زندگیاش را فدای امام حسین علیهالسلام کرد...
ایام محـرّم که میشد، سید منصـور تمام دارایی خودش رو میداد به تکیهی محل ، و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیهالسلام میکرد. وقتی هم بهش اعتـراض کردم ، گفت: بـرای امـام حسیـن علیهالسلام ، دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ...🌸
🌹خاطرهای از زندگی شهید سیدمنصور جوادیون اصفهانی
📚منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه 126
#شهیدجوادیون #ماه_محرم #نذری #هیات #امام_حسین
@Modafeaneharaam
📚 #معرفی_کتاب |حماسه امام سجاد(ع)
🔻همین الان چشمتان را ببندید و به این فکر کنید که در افکار عمومی چه تصویری از حضرت امام سجاد(ع) شکل گرفته است! متاسفانه بخش اعظم این تصویر، ایشان را یک شخصیت منزوی و منفعل تصور میکنند که پس از حادثه عظیم عاشورا در مدینه و گوشهای از جهان اسلام از وقایع و حوادث منتزع شده و صرفا به عبادت و نیایش مشغول بودهاند. 😔
🔹کتاب «حماسه امام سجاد(ع)» به عنوان یک اثر در تشریح سیره امام سجاد(ع) دقیقا در نقطه مقابل این تصور نادرست است.
@Modafeaneharaam