eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
شهادت در حین طبابت🍃 شهید پزشک و فرمانده دکتر عبدالحمید قاضی میرسعید ❤️
او لحظه ای آرامش نداشت و چون پروانه ای گرد شمع وجود مجروحان می گشت 🍃 تا این که روز شنبه 26 بهمن ماه 64 به همراه جمعی دیگر از همرزمان عاشق و فداکارش می‌خواست نماز بخواند که متوجه می‌شود دکتر کرباسچی ، دوست شهید عبدالحمید ‏زخمی شده است😔 حمید مشغول بستن جراحات و مداوای وی می‌شود، ناگهان به همراه جمعی از همرزمانش ‏که در اورژانس خط مقدم بودند به فیض شهادت نایل‌ می‌شوند او عاشق شهادت بود و این عشق در تمام وجودش مشهود بود. ❤️
داستان پسرک فلافل فروش🌹 (ع) شهريور 1390 بود. توي مسجد نشسته بوديم و با هادي و رفقا صحبت ميكرديم. صحبت سر ادامه ي زندگي و كار و تحصيل بود. رفقا ميدانستند من طلبه ي حوزه‌ي علميه هستم و از من سؤال ميكردند. آخر بحث گفتم: آقا هادي شما توي همان بازار آهن مشغول هستي؟ نگاه معني داري به چهره ي من انداخت و بعد از كمي مكث گفت: ميخوام بيام بيرون! گفتم: چرا؟ شما تازه توي بازار آهن جا افتادي، چند وقته اونجا كار ميكني و همه قبولت دارن. گفت: ميدونم. الان صاحبكار من اينقدر به من اعتماد داره كه بيشتر كارهاي بانكي را به من واگذار كرده. اما... سرش رو بالا آورد و ادامه داد: احساس ميكنم عمر من داره اينطوري تلف ميشه. من از بچگي كار كردم و همه شغلي رو هم تجربه كردم. همه كاري رو بلدم و خوب ميتونم پول در بيارم. اما همه ي زندگي پول نيست. دوست دارم تحصيلات خودم رو ادامه بدم. نگاهي به صورت هادي انداختم و گفتم: تا جايي كه يادم هست، دبيرستان شما تمام نشده و ديپلم نگرفتي. هادي پريد تو حرف من و گفت: دارم تو دبيرستان دکتر حسابي غير حضوري درس ميخوانم. چند واحد از سال آخر دبيرستان مانده بود كه به زودي ديپلم ميگيرم. ُ خيلي خوشحال شدم و گفتم: الحمدالله، خيلي خوبه، خب برو دنبال دانشگاه. برو شركت كن. مثل خيلي بچه هاي ديگه. هادي گفت: اينكه اومدم با شما مشورت كنم به خاطر همين ادامه تحصيله، حقيقتش من نميخوام برم دانشگاه به چند علت. ً مگه ما چقدر دكتر و مهندس و متخصص ميخوايم. اين همه فارغ التحصيل داريم، پس بهتره يه درسي رو بخونم كه هم به درد من بخوره هم به درد جامعه. در ثاني اگر ما دكتر و مهندس نداشته باشيم، ميتونيم از خارج وارد كنيم. اما اگه امثال شهيد مطهري نداشته باشيم، بايد چي كار كنيم. تا آخر حرف هادي را خواندم. او خيلي جدي تصميم گرفته بود وارد حوزه شود. براي همين با من مشورت ميكرد. هادي ادامه داد: ببين من مدرك دانشگاهي برايم مهم نيست. اينكه به من ً بگن دكتر يا مهندس اصلا برام ارزش نداره. من ميخوام علمي رو به دست بيارم كه لااقل براي اون دنياي من مفيد باشه. از طرفي ما داريم توي مسجد و بسيج فعاليت ميكنيم، هر چقدر اطلاعات ديني ما كامل تر باشه بهتر ميتونيم بچه ها و جوانها رو ارشاد كنيم. ميدانستم که بيشتر اين حرفها را تحت تأثير سيد علي مصطفوي ميزد. زماني که سيد علي زنده بود اين حرفها را شنيده بودم. هادي هم بارها در حوزه‌ي علميه‌ي امام القائم (عج) به ديدن سيد علي ميرفت. از وقتي سيد علي از دنيا رفت، هادي انسان ديگري شد. علاقه به حوزه‌ي علميه از همان زمان در هادي ديده شد. حرفي نداشتم بزنم. گفتم: هادي، ميدوني درسهاي حوزه به مراتب از دانشگاه سخت‌تره؟ ميدوني بعدها گرفتاري مالي برات ايجاد ميشه؟ اگه به فكر پول هستي، از فكر حوزه بيا بيرون. هادي لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو امتحان كردم. اهل كار هستم و از كار لذت ميبرم. اگر مشكل مالي پيدا كردم، ميرم كار ميكنم. ميرم يه فلافل‌فروشي وا ميكنم! خلاصه اون شب احساس كردم كه هادي تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع شاگردان امام صادق جزم كرده. فردا صبح با هم به سراغ مسئول حوزه‌ي علميه‌ي حاج ابوالفتح رفتيم. مسئول پذيرش حوزه سؤالاتي را پرسيد. هادي هم گفت: 23 سال دارم. پايان خدمت دارم و ديپلم هم به زودي ميگيرم. بعد از انجام مصاحبه به هادي گفتند: از فردا در كلاسها شركت كنيد تا ببينيم شرايط شما چطور است. هادي با ناراحتي گفت: من فردا عازم كربلا هستم. خواهش ميكنم اجازه بدهيد كه... مسئول حوزه گفت: قرار نيست از روز اول غيبت كنيد. بعد از خواهش و تمناي هادي، با سفر كربلاي او موافقت شد. داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روے زمین گام برمیداشتند اما .... مسیرے ڪہ می رفتند از آسماݩ میگذشت... #صبحتون‌_شهدایی🌹 #مردان_بی_ادعا
حدیث امروز🌹
کمی بصیرت... @modafeaneharaam
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺 🔷آیه۹۲ سوره آل عمران
استاد پناهیان: 🌷شهدا اصرار داشتند هرچه زودتر دربهترین حالت خداوند را ملاقات کنند. برای دنیا ذرّه‌ای ارزش قائل نبودند، ما تازه میخواهیم سعی کنیم گناه نکنیم! #شهدا_دست_ماراهم_بگیرید😔 @modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 برسد به دست امثال خاوری ها و آقازاده هایی که در کانادا و آمریکا با حق این مردم برای خودشان زندگی ساختند! #فرزندت_کجاست @modafeaneharaam
➿✴️ رائفی پور✴️➿ بسم الله الرحمن الرحیم ؟ 🔹 مدل دعاهای امام زمان اینه که باید از خواب بیدار شی !دعای ندبه، دعای عهد... 🔺یعنی تو خوابی...یعنی بفهمیم بی پدریم....! مضطر بشیم ...!! کما اینکه مضطر نیستیم. به خدا نیستیم... 🔸 مضطر میدونی یعنی چی؟ مُضطر اونیه که عزیزش تو سی سی یو باشه. خبر بیارن دکتر ازش قطع امید کرده. نمی بینیش دیگه... چطور میشی؟ غذا بیارن جلوت می تونی بخوری؟! اون موقع صبح جمعه نیاد دیوانه ای ! 🔺 این اضطراره که امام زمان رو می کشه پایین. به والله قسم سه شنبه شب مضطر بشیم، چهارشنبه ما امام زمان رو کشیدیم آوردیم. ول کن جمعه رو... ول کن سفیانی و... 🔺 تو مضطر نیستی، تو در عطش مهدی نمی سوزی... تا نخوایش هزار جمعه بگذره، هزار سفیانی ظهور کنه، او نخواهد آمد...!! ✅ چون امام رو باید خواست...❗️ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @modafeaneharaam
💌 تو عاشقی یا  عاشقن؟ حاج آقا ما عاشق شهیداییم ... بابا!!! عاشق رو معشوق به خونه دعوت میکنه؟ یا معشوق، عاشق رو به خونه دعوت میکنه؟ اصلاً فهمیدی شهیدا عاشقت شدن؟ حاج اقا این حرف و نزن این حرف خیلی گندس به دهن ما  ما، یعنی اونا ما رو ... آقا از بی کسی عاشقت شدن ... امام زمان به شهیدا گفت بچه ها شما  فدا شدید میتونید برید چندتا جوون برا من پیدا کنین؟  ... ما میخونیم شهیده تو بغل  جون داد! بچه ها میدونید امام زمان داره برا بغلش ادم اماده میکنه؟! حیفه ها بمیری هاااا  خاک عالم بر سر بچه های این دور و زمونه که بمیرن  باید شهید بشن ... اونم مستشهدین بین یدیه بشن بچه ها حیفه!!! [ ] ☑️ @modafeaneharaam
آقاترین سکوت مرا غرق نور کن مارا قرین منت ولطف حضور کن وقتی گناه کنج دلم سبز می شود اقا شفاعت این ناصبور کن می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم اقا توراقسم به شهیدان ظهور کن. اللهم عجل لولیک الفرج. @modafeaneharaam
#يا_صاحب_الزمان(عج)
💔💔😔 علاقه خاصی به اهل‌بیت خصوصاً حضرت ابوالفضل(ع) داشت و همیشه نام حضرت ابوالفضل(ع) وِردِ زبانش بود...
مدافعان حرم 🇮🇷
💔💔😔 علاقه خاصی به اهل‌بیت خصوصاً حضرت ابوالفضل(ع) داشت و همیشه نام حضرت ابوالفضل(ع) وِردِ زبانش بود
محمدحسین واقعاً مظلوم بود. 2 ساله بود که از روی رختخواب افتاد و دندان,زبانش را سوراخ کرد. وقتی من او را به بیمارستان رساندم,او اصلاً گریه نمی‌کرد و صدایش درنمی‌آمد، در اتاق عمل,زبان محمدحسین را بخیه زدند و دوختند اما صدای محمدحسین اصلا در نیامد! خیلی مظلوم بود و در درد کشیدن خیلی طاقت داشت.علاقه خاصی به ائمه و امامان و اهل‌بیت بخصوص حضرت ابوالفضل(ع) داشت، برای من جالب بود وقتی عکس‌ها و فیلم‌های مُحرمش را نگاه می‌کردم، محرم سال‌های قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل(ع)» داشت و همین محرمی که در سوریه بود تی‌شرت و سربندی که به همه آنها داده بودند, روی همه تیشرت‌ها و سربندها نوشته بود «یا حسین(ع)» ولی به طور اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل(ع)» به محمدحسین افتاده بود. راوے:مـــادر شهیــد یادشـــــ 🍃 💔❤️🍃❤️💔🍃❤️💔🍃❤️💔
| سخنان بزرگان | ✨حاج اسماعیل دولابےره مےفـرمایند: دو رڪعت نماز بخوان و بہ خداوند عرض ڪن: خدایــا!هرڪس بہ من بدے ڪرده بخشیدم،تو هم مرا ببخش 🙏🏻 آن وقت ببین|خُ‌ـدا| با تو چہ ڪار مے ڪند 😌 💕 📿 @modafeaneharaam
بهم گفت: ما لیاقت داریم جزء313نفر باشیم؟😔 لبخندی زدم و باشرمندگی گفتم بیا بشین گریه کنیم ما جز30میلیون زائر کربلاهم نیستیم😭💔 ... 😭 @modafeaneharaam
روز جمعه است 🍃❤️ صد صلوات هدیه به امام زمان (عج) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹 عمريست که از حضور او جا مانده ایم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری مانده ايم 🍃🌺
دارد زمان آمدنت دير مي شود ...😔 دارد جوان سينه زنت پير مي شود ...😔 تقصير گريه هاي غريبانه شماست ...😔 دنيا غروب جمعه چه دلگير مي شود...😔 🌺
داستان پسرک فلافل فروش🌹 ويکم از مدت ها قبل شاهد بودم كه كتاب خصائصالحسينيه را در دست دارد و مشغول مطالعه است. هادي مرتب مشغول مطالعه بود. عشق و شوري كه از زيارت امام حسين (ع) در قلب ما پديد آمده بود، در او چند برابر بود. به ما ميگفت: امام صادق(ع) فرمودهاند: هر كس به زيارت امام حسين(ع) نرود تا بميرد، درحاليكه خود را هم شيعه ي ما بداند، هرگز شيعه ي ما نيست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتيان است. در جاي ديگري ميفرمايند: زيارت حسين بن علي(ع) بر هر كسي كه ايشان( را از سوي خداوند، )امام( ميداند الزام و واجب است. هر كه تا هنگام مرگ، به زيارت حسين(ع) نرود، دين و ايمانش نقص دارد. از طرفي كالم بزرگان را نيز به ما متذكر ميشد كه ميفرمودند: براي اينكه دين شما كامل شود و نقايص ايمان و مشكلات اخلاقي شما برطرف شود حتماً به كربلا برويد. خلاصه آنچنان در ما شور كربلا ايجاد كرد كه براي حركت كاروان لحظه شماري ميكرديم. شهريور 1390 بود. مقدمات كار فراهم شد. با تعدادي از بچه هاي کانون شهيد آويني از مسجد موسي ابن جعفر(ع) راهي کربلا شديم. نه تنها من كه بيشتر رفقا اعتقاد دارند كه هادي هر چه ميخواست در اين سفر به دست آورد. به نظر من آن اتفاقي که بايد براي هادي ميافتاد، در همين سفر رخ داد. در حرم ها که حضور مي يافتيم حال او با بقيه فرق ميکرد. اين موضوع در سوز و صدا و حاالت ايشان به خوبي مشخص بود. در زيارت ها بسيار عجيب و غريب بود. اتفاقي که در آن سفر افتاد، تحول عظيم در شخصيت هادي بود که ايشان را زير و رو کرد. بالاخره همه ي ما که در آن سفر حضور داشتيم اهل هيئت بوديم، اما همه احساس ميكرديم كه اين هادي با هادي قبل از سفر به كربلا خيلي تفاوت دارد. ديگر از آن جوان شوخ و خنده رو خبري نبود! او در کربلا فهميد كجا آمده و به خوبي از اين فرصت استفاده كرد. پس از آن سفر بود كه با يكي از دوستان طلبه آشنا شد. از او خواست تا در تحصيل علوم ديني ياري اش کند. بعد از سفر كربلا راهي حوزه ي علميه ي حاج ابوالفتح شد. ما ديگر كمتر او را ميديديم. يك بار من به ديدن او در محل حوزه ي علميه رفتم. قرار شد با موتور هادي برگرديم. در مسير برگشت بوديم كه چند خانم بدحجاب را ديد. جلوتر كه رفت با صداي بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ كن. بعد حركت كرد. توي راه با حالتي دگرگون گفت: ديگه از اينجا خسته شدم. اين حجاب ها بوي حضرت زهرا (س) نمي ده. اينجا مثل محله هاي مذهبي تهران هست و اين وضعيت رو داره! بعد با صدايي گرفته تر گفت: خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دوست ندارم توي خيابون برم. من مطمئن هستم چشمي كه به نگاه حرام عادت كنه خيلي چيزها رو از دست ميده. چشم گنه کار اليق شهادت نميشه. هادي حرف ميزد و من دقت ميكردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادي هنوز در كربلا مانده. با خودم گفتم: خوش به حال هادي، چقدر خوب توانسته حال معنوي کربال را حفظ كند. هادي بعد از سفر كربلا واقعاً كربلايي شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچ گاه به دنياي مادي ما برنگشت. آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد. پنج ماه پس از بازگشت از كربال، توسط يكي از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ي علميه نجف را فراهم كرد. بهمن ماه 1390 راهي شد. ديگر نتوانست اينجا بماند. براي تحصيل راهي نجف شد. يکي از دوستان، که برادر شهيد و ساكن نجف بود، شرايط حضور ايشان در نجف را فراهم کرد و هادي راهي شهر نجف شد. داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
❤️بعضے از پسر ها واقعا تکند...️ مثلا چقدر کمیابند پسرانی که با دیدن دختری سر به زیر می اندازند... که حیاے علوی در وجودشان رخنه کرده و چه زیبا حیایی است.. . پسرانی که خیره خیره دختری را با نگاهشان نمی بلعند... . پسرانی که تیکه های آبدارشان بدرقه ی راه دختری نمی شود... . پسرانی که به عمد دختری را تنه نمیزنند... . پسرانی که از دختر معصومی سوء استفاده نمی کنند... . قلـــ❤️ــب دختری را نمی شکنند... . دختری را به سخره و بازی نمی گیرند... . باز هم خدا حفظ کند همین تعداد کم را!❤️ . پسرانی که در این دنیا سربه زیرند . اما پیش خدا و امامشان روو سفید و سرافراز…! آنهایی که وقتی از کنارشان رد می شوی خیالت راحت است که آزاری نمی بینی... . اصلا نگاهت نمی کنند از حیا…! . چون هنوز حیا یادشان است... چون چشمانشان را برای دیدن آقایشان"پاک"نگه داشته اند... . می خواهند سرباز امام زمانشان(عج)باشند... . زیرا هنوز حیای علوے و غیرت عباســے دارند.. . درود برشما! . خدا حفظتون کنه…! 🌼❣🌼❣🌼❣🌼❣ @modafeaneharaam
ما خشم فرو خورده هر طوفانيم / آماده دفع خار ازين ميدانيم / تنها به اشارتي ز رهبر کافيست / تا ريشه هر چه فتنه را خشکانيم ❤️ @modafeaneharaam
۰بویِ زهـرا و مریم و هاجـــــر😍 از پرِ چادرت سرازیـــــر است😇 بشکند آن قلم ڪه بنویـــــسد:😤 "دِمُدِه گشت و دست و پا گیر است"😏 @modafeaneharaam