eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 سرآغاز زندگی #پیام_معنوی @Modafeaneharaam
💢مادر شهید فاطمیون: پیکر پسرم سر در بدن نداشت💔 خانم توسلی متولد سال ۵۲ در بامیان افغاستان است. او هم خواهر شهید هست و هم مادری است که پسر جوانش را در دفاع از حرم از دست داده، هرچند که با توسل بر حضرت زینب(س) جای خالی عزیزانش را تحمل می‌کند. در این لینک بخوانید: shrr.ir/000BRZ شهید مدافع حرم فاطمیون "کاظم توسلی"🌹 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 گفتگوی جالب با جوانی که مرگش قطعی بود! استاد پناهیان @Modafeaneharaam
آماده‌ی خواندن نماز در بیت المقدس باشید چرا که دنیا بین ظهور و سقوط است و نبرد عزم‌ها و اراده‌ها در پیش است. حاج حسین یکتا @Modafeaneharaam
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی شروع چله زیارت عاشورا🌹 تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی🕊 پیشنهاد ویژه👌 @Modafeaneharaam
✅ادامه داستان واقعی🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت چهلم داستان دنباله دار فرار از جهنم: ازش فاصله بگیر . چشم هاش دو دو می زد … نگهبان اولی به ما رسید … اون یکی با زاویه 60 درجه نسبت به این توی ساعت دهش ایستاده بود و از دور مواظب اوضاع بود … . . اومد جلو … در حالی که زیرچشمی به من نگاه می کرد و مراقب حرکاتم بود … رو به احد کرد و گفت … مشکلی پیش اومده؟ … . رنگ احد مثل گچ سفید شده بود … اونقدر قلبش تند می زد که می تونستم با وجود بارونی خودم و کوله اون، حسش کنم … تمام بدنش می لرزید … . – نه … مشکلی نیست … . – مطمئنید؟ … این آقا رو می شناسید؟ … – بله … از دوست های قدیمی پدرمه … . با خنده گفتم … اگر بخواید می تونید به پدرش زنگ بزنید … . باور نکرد … دوباره یه نگاهی به احد انداخت … محکم توی چشم هام زل زد … قربان، ترجیح میدم شما از این بچه فاصله بگیرید و الا مجبور میشم به زور متوسل بشم … . . یه نیم نگاهی بهش و اون یکی نگهبان کردم … اگر بیشتر از این طول می کشید پای پلیس میومد وسط … آروم زدم روی شونه احد … . . – نیازی نیست آقای هالورسون … من این آقا رو می شناسم و مشکلی نیست … قرار بود پدرم بیاد دنبالم … ایشون که اومد فقط جا خوردم … . . سوار ماشین شدیم. گفت … با من چی کار داری؟ … من رو کجا می بری؟ … . . زیر چشمی حواسم بهش بود … به زحمت صداش در می اومد … تمام بدنش می لرزید … اونقدر ترسیده بود که فقط امیدوار بودم ماشین رو به گند نکشه … . با پوزخند گفتم … می خوام در حقت لطفی رو بکنم که پدرت از پسش برنمیاد … چون، ذاتا آدم مزخرفیه … چشم هاش از وحشت می پرید … . . چند بار دلم براش سوخت … اما بعد به خودم گفتم ولش کن… بهتره از این خواب خرگوشی بیدار شه و دنیای واقعی رو ببینه … @Modafeaneharaam
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت چهل و یک داستان دنباله دار فرار از جهنم: جوجه مواد فروش . هنوز از مدرسه زیاد دور نشده بودیم که چشمم به چند تا جوون هجده، نوزده ساله خورد … با همون نگاه اول فهمیدم واسطه مواد دبیرستانی هستن … . زدم بغل و بهش گفتم پیاده شو … رفتیم جلو … . – هی، شما جوجه مواد فروش ها … . با ژست خاصی اومدن جلو … جوجه مواد فروش؟ … با ما بودی خوشگله؟ … – از بچه های جیسون هستید یا وانر ؟ … . . یه تکانی به خودش داد … با حالت خاصی سرش رو آورد جلو و گفت … به تو چه؟ … . جمله اش تمام نشده بود، لگدم رو بلند کردم و کوبیدم وسط سینه اش … نقش زمین شد … . دومی چاقو کشید … منم اسلحه رو از سر کمرم کشیدم … . . – هی مرد … هی … آروم باش … خودت رو کنترل کن … ما از بچه های وانر هستیم … . . همین طور که از پشت، یقه احد محکم توی دستم بود … کشیدمش جلو … تازه متوجهش شدن … به وانر بگید استنلی بوگان سلام رسوند … گفت اگر ببینم یا بفهمم هر جای این شهر، هر کسی، حتی از یه گروه دیگه … به این احمق مواد فروخته باشه … من همون شب، اول از همه دخل تو رو میارم … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت چهل و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: نمی کشمت . سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من … . – به چی زل زدی؟ … – جمله ای که چند لحظه قبل گفتی … یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ … . محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم … من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم … تا مجبور هم نشم نمی کشم … تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی … و الا هیچی رو تضمین نمی کنم… حتی زنده برگشتن تو رو … . . بردمش کافه … . – من لیموناد می خورم … تو چی می خوری؟ … یه نگاه بهش انداختم و گفتم … فکر الکل رو از سرت بیرون کن … هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه … . . منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد … ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه… . . پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید … رنگش شد عین گچ … سرم رو بردم نزدکیش … به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه … یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم … . . یکی یکی از در کافه میومدن تو … . – هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ … چطوری مرد؟ … . یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت چهل و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: قول شرف . تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من … . – هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ … . و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من … . . – اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ … . – امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالم برگردونمش … تمام تیکه هاش، سر هم … . همه دوباره خندیدن … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … . . از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین… می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … . . – اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن … . . – منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم … . سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه ... ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
ختم به نیت🔰 💔 هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولا الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️ مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید @Ahmad_mashlab1115
جمع کل صلوات های این مدت:903\1/598/468🌹 ان‌شاءلله همگی حاجت روا بشید❤ التماس دعا📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 روایتی ناگفته از ترور پیچیده شهید فخری‌زاده مستند «ماجرای نیمروز»؛ امروز ساعت ۱۶ و ساعت ۲۳ از شبکه یک @Modafeaneharaam
•🕊🍃• _کلام‌فرماندھ‌قلبها♥️ شهادت‌به‌معنای‌خسارت‌و به‌معنای‌هلاکت... یک‌تصورانحرافے‌است، شهادت‌به‌معنای‌جاویدبودن‌و پایندھ‌بودن‌است✋🏼 اللهم‌الرزقناتوفیق‌الشهادة✨ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ خورده گره بر کارم،دلتنگِ شهیدانم جا مانده ام از یاران، شرمنده ام آقا جان ♥️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ♥️ 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
امام على عليه السلام: الخائنُ مَن شَغَلَ نفسَهُ بغَيرِ نَفْسِهِ، و كانَ يَومُهُ شَرّا مِن أمْسِهِ خيانتكار كسى است كه خودش را رها كرده به معايب ديگران بپردازد و امروزش بدتر از ديروزش باشد غررالحكم حدیث2013 @Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید علیرضا موحد دانش ✍️ عروسی علیرضا موحد ▫️روزی که امام رحمه الله علیرضا موحد دانش، فرمانده تیپ سیدالشهدا و همسرش را عقد کرد، علی با دست چپش دست امام رحمه الله را گرفت و بوسید. وقتی از حضور امام رحمه الله بیرون آمدند، همسرش پرسید، چرا با دست راست دست امام رحمه الله را نگرفتی؟ گفت ترسیدم امام رحمه الله متوجه دست مصنوعی‌ام شود و غصه‌دار شود. علی اصرار داشت مراسم عروسی را در مسجد و با تعارف مقداری خرما برگزار کنند نظرش این بود که خبر مراسم را با پخش اعلامیه به گوش دوستان و آشنایان برساند؛ اما خانواده علی زیر بار نرفت. اگرچه مراسم عروسی در نهایت سادگی، تنها با سخنرانی، فرمانده سپاه تهران و فرستادن صلوات در مسجد برگزار شد، امام خانواده توانست شیرینی را جایگزین خرما کند. 📚 راوی: همسر شهید علیرضا موحد دانش @Modafeaneharaam
📣📣📣 مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر با همکاری تهران برگزار میکند: 🍀چهل و یکمین دوره‌ی آموزش مجازی (عمومی، تکمیلی، کاربردی، بصیرتی، تربیت مربی) برگزارمیکند: ۱.اعطای‌گواهی‌‌پایان‌دوره ۲.درسنامه‌ی مورد تایید مراجع‌ تقلید ۳.بیان‌ظرافتهای‌ فقهی‌‌ و روانشناسی ۴.پاسخ به سوالات اعضاء، توسط‌ استاد ۵.بدون‌ محدودیت‌ سن‌ و جنس‌‌ و جغرافیا ۶.امکان‌ اعزام‌ جهت تبلیغ وتدریس‌ در سراسر کشور ۷.محتوا‌ی‌ دارای‌ مجوز از وزارت‌ فرهنگ‌‌ و ارشاد اسلامی ۸.امکان‌ جذب‌و‌ به‌ کارگیری‌ در امور پژوهشی‌ و آموزشی ۹.امکان معرفی، جهت دریافت‌ مجوز از ستاد کشور ۱۰.امکان معرفی‌‌ نفرات‌ برتر جهت‌ ثبت‌ نام در پلیس‌افتخاری‌ و‌ دوره‌ی‌ ضابط قضایی ✅ باحضور استادتوانمند کشوری، مدرس‌حوزه‌و‌دانشگاه 👈 💰هزینه‌ی دوره در ازای:👇🏾 👈🏾ارائه محتوای آموزشی 👈🏾دریافت پشتیبان آموزشی 👈🏾ارائه گواهی الکترونیکی معتبر 👈🏾عضویت در سامانه پیامکی موسسه 👈🏾شرکت در جلسات آنلاین با حضور استاد دوره 👈🏾دریافت فایل الکترونیکی کتاب دوره مقدماتی فقط سی هزار تومان😍😊 🍃🔆🍃🔆🍃🔆🍃🔆🍃 💰هزینه‌ی‌دوره‌ی‌ (فقط ارائه محتوای آموزشی): رایگان!😍☺ 📆طول‌ دوره : ۲۵ روز 🦋ثبت نام : با ارسال کلمه‌ی معروف به آیدی @vajeb123 در هریک از پیامرسانهای ذیل👇🏽 🔅ایتا 🔅گپ 🔅آی‌گپ 🔅سروش 🔅روبیکا 🔅بله 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌ @Modafeaneharaam
💌 #پیام_معنوی | چه کسانی به آسانی گناه نمی‌کنند؟ @Modafeaneharaam
🔰حاج قاسم سلیمانی: ممکن است ما در مدیریت معجزه نکنیم اما می‌توانیم رضایت‌مندی، عدالت محوری و اخوت و برادری را و همراهی و هم‌پایی و هم‌زیستی، مثل هم بودن را در جامعه خودمون ایجاد کنیم. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه پیشرفت ژاپن 🇯🇵 ژاپن چطور پیشرفت کرد؟ تعامل با غرب یا تلاش و برنامه ریزی به سبک امیرکبیر؟! @Modafeaneharaam
📷 مزار شهید غریب فاطمیون کجاست؟! گزارش خبرنگار فارس را بخوانید: fna.ir/4xopj @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدیو -چـادر زهرائی‌ سرکردݩ بلـدۍ نمیخـواهدعشـق‌میخـواهـد. حواسمون به دل دختران شهداهست؟! #الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج #شجره_صالحه_روایتگری_شهدا @Modafeaneharaam
💠شهید آوینی: خداوند مقرّبترین بندگان خویش را از میان عشّاق بر می گزیند که گره کور دنیارا به معجزه عشق می گشایند 📸تصویری از وداع همسرشهید #محسن_حججی درمعراج شهدا @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👎 از «قهرمان» تا قهرمان!✌️ 🎬 روایتی جذاب از گفتگو با تماشاگران فیلم سینمایی «#منصور»🎖 😎 تماشای کیفیت Full HD 👉 @Modafeaneharaam
طرف از فاصله ده متری شخص مبتلا به کرونا رد نمیشه بعد میگه مدافعان حرم برای پول رفتن جلوی گلوله و جنگیدن، بی شرفی اگر قیافه داشت قطعا میشد شکل امثال هادی مهرانی و... #سعید باقری" @Modafeaneharaam