༻﷽༺💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃 نواے سینہ بہ هر دم فقط #اباالفضل اسٺ یگانہ صاحب پرچم فقط #اباالفضل اسٺ کسےڪه #زینب_ڪبرے بہ‌او قسم مےخورد یقین بدان ڪه درعالم فقط #اباالفضل اسٺ ڪسے ڪه برد غــم او... نگاه زینـب را میان هالہ اے از غم فقط #اباالفضل اسٺ در آن مڪان ڪه #دو_دسٺ بریده افتاده نوشتہ صاحب زمزم فقط #اباالفضل اسٺ ز چشم پاره ے او مے توان چنین فهمید بہ‌چشم #فاطمہ مَحْرَم‌فقط #اباالفضل اسٺ میان آن همہ #عاشق ڪه جان فدا ڪردند #شهید #خط_مقدم فقط #اباالفضل اسٺ #شب_نهم_محرم_شب_تاسوعا🌙 #شب_حضرٺ_قمربنےهاشم_ع🌷 💔🍃💔🍃💔🍃

آن مشک به دوش ، از خودش تا که گذشت با تشنگی از کنار دریا که گذشت افتاد به روی خاک و با بغضی گفت: ای ابر! تو کاری بکن، از ما که گذشت... #حسن_اسحاقی @modafeaneharaam

آرام نـمـیـشـود دلـم با فریاد سعے اَم همه رفت ای برادر! بر باد شرمنده بـچـه هـا شدم زیرا مَشک هـر کـار کـه کـردم از دهـانـم افتاد #جواد_حاجی_زاده @modafeaneharaam

برای لشکر دشمن شدے شراب اے آب چرا به چشمِ حرم می‌شوے سراب اے آب؟! میان موجِ تو عکسیےست، از کویر و عطش چقدر، تشنه کشیدےمیان قاب ای آب اگر چه مهریه‌ے مادرِ حسینے؛ آه شدے حرام، بر اولاد بوتراب اے آب در آرزوے نَمی از تو خشک شد؛ بے رحم ! برس به دادِ لبِ کودکِ رباب اے آب شنیدی العطشِ اهلِ خیمه‌ے ما را و باز هم نشدے از خجالت آب اے آب بیا و شانه به شانه به خیمه‌ها برویم اگر که رو بزنم می‌شوے مُجاب ای آب ؟! شبیه کودکِ خود مشک،را بغل کردم بیا و در دلِ گهواره‌ات بخواب اے آب نمیرسیم به اصغر ؟؛ نه میرسیم آرے نُفوس بد نزنے !؛ دارم اضطراب ای آب کسے ندیده که سقا بدون آب، شود بناے آبرویم را نکن خراب اے آب چرا نماندے و رفتے ؟ چرا بخار شدے ؟ سوال‌هاے مرا میدهے ‌جواب اے آب ؟! #رضا_قاسمی @modafeaneharaam

لشگرم ریخت بهم یار رشیدم برگرد نا امیدم نڪن عباس،امیدم برگرد نـگـران حرمم جان حسین زودبیا حرف غارت شدن خیمه شنیدم، برگرد #عباس_علمدار_حسین❤️ #التماس_دعا #تاسوعا @modafeaneharaam

نامه ای برای علمدار کربلا: پشت نامه مینویسم زمان #رجعت خوانده شود یا #عباس در زمان ما هیچکس به فکر مهدی فاطمه نبود برای فرق شکسته تو گریه میکردند ولی امام زمانشان #تنها بود.. ◾️نهم #محرم @modafeaneharaam

علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك گیسویِ دختركِ منتظرش، ریخت به هم تیر را با سرِ زانوش كشید از چشمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم قبل از آنیكه برادر برسد بالینش پـدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم به سرش بود بیاید به سرش ام بنین عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم كِتف ها را كه تكان داد، حسین افتاد و دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویـزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم #عباس_بن_علی_علیه_السلام @modafeaneharaam