فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨عید است و دلم خانه ویرانه، بیا
🌸✨این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا
💠✨یک ماه تمام میهمانت بودیم
🌸✨یک روز به مهمانی این خانه بیا
💠✨اللهم عجل لولیک الفرج
🌸✨عید سعید فطر مبارک
@Modafeaneharaam
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
يا أبا ذرٍّ، اِغتَنِمْ خَمسا قَبلَ خَمسٍ: شَبابَكَ قَبلَ هَرَمِكَ، و صِحَّتَكَ قَبلَ سَقَمِكَ، و غِناكَ قَبلَ فَقرِكَ، و فَراغَكَ قَبلَ شُغلِكَ، و حَياتَكَ قَبلَ مَوتِكَ
اى ابوذر! پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: جوانيت را پيش از پيريت و تندرستيت را پيش از بيماريت و توانگريت را پيش از تهى دستيت و آسودگيت را پيش از گرفتاريت و زندگيت را پيش از مردنت
ميزان الحكمه جلد13 صفحه 170
@Modafeaneharaam
📌ارثیه حاجقاسم برای دهه نودیها
✍یکی پرچم «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» را برافراشته، آن یکی پلاکارد «فلسطین پاره تن اسلام است» را دو دستی چسبیده، دیگری اسلحه بیفشنگاش را به سوی صهیونیست گرفته و میگوید «مرگ بر تو».
گویی جورچین کودکان، پیام مظلومیت فلسطین است؛ هر کدام تکهای از پازل آزادی قدس شدند و فریاد مظلومیت کودکان بیگناه فلسطین را به سراسر دنیا مخابره کردند.
با هم قرار و مدار نانوشته داشتند از همان وقتی که با هول و ولا شانههای پدرشان را محکم بغل کرده و جان بیرمق هم سن و سالانشان را زخم و زیلی میان انبوهی از انفجارها پای همین جعبه جادویی به نظاره نشسته بودند.
دیروز وعده داشتند با همان سرهای باندپیچی شده و تنهای نحیف گلوله خورده؛ بی کلام و بی بهانه از پی پدر و مادرشان ریسه شدند و با لباس رزم ایرانی وفای به عهد کردند.
به ریشِ بیریشه دشمن لبخند زده، مشت گره کرده و خط و نشان کشیدند اصلا حضورشان حکایتی داشت چنان قامت کوتاه خود را میان خیل عظیم جمعیت جا کرده و دستان چندسانتیشان را بر فراز آسمان به نشانه کوری دشمن قسمخورده ایران بلند کرده بودند که انگار یک شبه مرد میدان شدند و سرباز مظلومیت.
با همان دنیای کودکانه سر و صورت خود را پرچمگون کرده و گام به گام لرزه بر تن دشمن انداختند؛ مات و مبهوت غیرت این دختران و پسران کمتر از 9، 10 سال میشدی محو پیامهای بیصدا که گوش فلک را کر میکرد و آشوب به دل دشمن میانداخت.
بیاختیار غوطهور میشدی در غرور و افتخار میکردی آخر راستش را بخواهید هیچ کجای دنیا شجاعت از هشت سالگی رنگ نمیگیرد و همدلی از روزهای دبستان رخ نمینماید. هیچ کجای دنیا، کودکان حماسه آزادی سر نمیدهند و هیچ کجا از کودکی مرد میدان نمیشوند این فقط رسم ایران است، ارثیه حاج قاسم برای دهه نودیها.
حضور کودکان در حماسه راهپیمایی قدس آن هم نه یکی و دو تا بلکه پا به پای بزرگترها قیام سربازان کوچک آقاست، سربازانی که بیجنگ و اسلحه هیمنه دشمن را در هم میکوبند و سودای اشغال را بر بادرفته میدانند.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸
🌸استشمام
🎉عطر خـوش بـوی
🌸عیـــد فطــر
🎉از پنجره
🌸ملڪوتی رمضان
🎉گـوارای وجـود پاکتـان
🌸عـید سعید فطر مـبارک بـاد🌸
🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸
─━━━━⊱🎁⊰━━━━─
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ عید فطر بدون سردار 💔
مصاحبه سردار سپهبد شهید حاج #قاسم_سلیمانی در آخرین حضور ایشان در نماز عید فطر سال ۱۳۹۸
@Modafeaneharaam
همیشه لحظه خداحافظی صاحب خانه کنار درمی ایسته وبه مهمانش لبخندمیزنه"لبخندخدا بدرقه زندگیتان" عید فطر پیشاپیش مبارک.
(آخرین پیامک شهید یوسفیان به مناسبت عید فطر سال 94) برای همرزمش
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این خنده های فرزند شهید حججی با تابوت پدر شهیدش یادتونه؟
@Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی
🌹ششمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر
🎙سخنران:حجت الاسلام محرابیان
🎤مداح:کربلایی علی کلهر
📆جمعه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
⏰ساعت ۱۷
📍مازندران،بابل،گلزار شهدای روستای هریکنده، در جوار مزار شهید
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_شهدا✨
بَــــهبَــــه! شهیــــد آینــــده...🥲❤️
🥀یک قاب و یاد سه شهید مدافعحرم؛شهید رضا حاجیزاده و شهید حسین مشتاقی و شهید محمدتقی سالخورده...
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
@Modafeaneharaam
📌 #شهید_مدافع_حرم_فرهاد_خوشه_بر
🌸🍃 #قسمتی_از_خصوصیت_اخلاقی
فرهاد #زندگی_ساده ای داشت، عزم بسیار #راسخی برای شهادت داشت. اخلاقش طوری نبود که در مورد کارهایش با کسی صحبت کند، بدون ریا کارهارو انجام میداد طوری که کسی نفهمه، در اموری که گیر میفتادم بنده را نصیحت می کرد.
دختر بچه ای را از طریق کمیته امداد، تحت پوشش قرار داده بود و هر ماه #مبلغی را برای کمک به حسابش واریز می کرد. هرماه واریز می کرد. به من میگفت: « آدم باید از حقوقی که می گیره یه #مقداریش رو برای کسانی که #نیاز دارند کنار بذاره ، اینا حق اونهاست».
در رابطه با خمس هم بسیار مقّید بود. زمانی که اولین حقوقش واریز شده بود سال خمسی اش را تعیین کرد.
#حافظ_قرآن_ڪریم
در منزلش جلسه قرآن برپا میکرد. حافظه بسیار بسیار خوبی داشت. و خیلی تلاش میکرد برای حفظ قرآن، ولی در حین کلاس ها رفت، سوریه و به شهادت رسید
🌺شهادت۹۳/۱۲/۹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجیب ترین برگ زندگی طالب زاده
اتفاقی عجیب در زندگی نادر طالب زاده که شاید هر کسی را ضد انقلاب می کرد
@Modafeaneharaam
✨«دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم»✨
یکی از دوستانش می گفت:
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است .
#فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم #هوا کاملاَ روشن است و #وقت نماز #گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد .
دیدم گلو له ای از #پشت به او اصابت کرده و به #قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت .
صورتش را که دیدم زا نوهایم سست شد به زمین نشستم
با خودم گفتم : «این که یوسف شریف است»😔
#شهید_یوسف_شریف🌹
#شهید_کرمانی #دفاع_مقدس
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیکر مطهری که با صدای همسر اشک ریخت
وقتی پیکر شهید در واکنش به همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد
@Modafeaneharaam
🔵توضیحات نویسنده 🔵: توفیق شهادت
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و آرزوی بهترین توفیقات برای شما عزیزان و گرامیان
نظر به پیام مکرر دوستان مبنی بر اینکه "آیا داستان جهش داشت؟ ... اگر اینطور است ما همه داستان را می خواستیم و ... "
باید عرض کنم؛ بله ... حدس شما کاملا صحیح بوده و این داستان تقریبا یک جهش 7 ساله داشت ...
پس از صحبت های دیشب شما گرامیان ... به فضل و امید خدا ... قرار شد زندگی ایشان به صورت کامل در کانال قرار داده شود ...
پیشاپیش به اطلاع برسانم ... این داستان برعکس موارد قبلی ... یک داستان کوتاه نیست ... شخصیت داستان در قید حیات بوده و شهید نشده اند ... (و به دوستانی که به شدت علاقه مند شهادت ایشان می باشند ... باید عرض کنم ان شاء الله خدا شهادت رو سرانجام همه عاشقان شهادت قرار بده ... اما شهادت ایشان دست من نیست ... خدا توفیق عنایت کنه خودشون شهید بشن) ...
آقا مهران دانشمند هسته ای نیستند ... و مطالبی همچون شغل، رشته تحصیلی و ... که در بین پیام ها بسیار سوال شده بود ...
و امثال این موارد که منجر به پیدا شدن شان گردد ... از سوی ایشان، اجازه عنوان ندارد ...
ان شاء الله و به فضل خدا ... به زودی داستان از بخش حذف شده ... ادامه پیدا خواهد کرد ...
از صبر و حوصله همه شما؛ صمیمانه سپاسگزارم ... و همچنان شنوای پیام های شما ...
تا ابد ... در پناه حق و زیر سایه امام زمان "عج" باشید ...
برادر کوچک شما
سید طاها ایمانی
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_بیست_و_یکم :
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_بیست_و_دوم : فیل و پیری
خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ...
ـ آقا مهران ...
برگشتم سمتش ... انسیه خانم بود ... با حالت بهم ریخته و آشفته ...
- مادرت خونه نیست؟ ...
ـ نه ... دادگاه داشتن ...
بیشتر از قبل بهم ریخت ...
ـ چی شده؟ ... کمکی از دست من برمیاد؟ ...
سرش رو انداخت پایین ...
ـ هیچی ...
و رفت ...
متعجب ... چند لحظه ایستادم ... شاید پشیمون بشه ... برگرده و حرفش رو بزنه ... اما بی توقف دور شد ...
رفتم داخل ... سعید چند تا از هم کلاسی هاش رو دعوت کرده بود ... داشتن دور هم فیلم نگاه می کردن ... دوست هاش که بهم سلام کردن تازه متوجه من شد ... سرش رو آورد بالا و نگاهی بهم کرد ...
- چیه قیافه ات شبیه علامت سوال شده؟ ...
نشستم کنارشون و یه مشت تخمه برداشتم ...
ـ هیچی دم در انسیه خانم رو دیدم ... خیلی بهم ریخته بود... چیزی نگفت و رفت ... نگرانش شدم ...
با حالت خاصی زل زد بهم ...
ـ تو هم که نگران هر احمق بیشعوری که رسید بشو ...
و بعد دوباره زل به صفحه تلویزیون ...
ـ حقشه بلایی که سرش اومده ... با اون مازیار جونش ...
- برای مازیار اتفاقی افتاده؟ ...
ـ نه ... شوهرش می خواد دوباره ازدواج کنه ... مردک سر پیری ... فیلش یاد هندستون کرده ...
و بعد دوباره با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... چشم هاش برق می زد ...
- دختره هم سن و سال توئه ... از اون شارلاتان هاست ... دست مریم رو از پشت بسته ...
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_بیست_و_سوم : عشق پیری
با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت ...
ـ با این سنش ... تازه هنوز حتی عقد هم نکردن ... اومد در خونه انسیه خانم، داد و بیداد که از زندگی من برو بیرون ... خبرش تو کل محل پیچیده ...
باورم نمی شد ...
ـ اون که شوهرش خیلی مرد خانواده بود و بهشون می رسید ...
- عشق پیری گر بجنبد ... میشه حال و روز اونها ...
بقیه مشت تخمه رو خالی کردم توی ظرف ...
ـ حالا تو چرا اینقدر ذوق می کنی؟ ... مصیبت مردم خندیدن نداره ...
ـ حقش بود زنکه ... اون سری برگشته به من میگه ...
صداش رو نازک کرد ...
- داداشت که هیچ گلی به سر شما نزد ... ببینم تو سال دیگه ... پات رو میزاری جای پای مازیار ما ... یا داداش مهرانت؟ ... دختر من که از الان داره برای کنکور می خونه ...
دستش رو دوباره برد توی ظرف تخمه ...
ـ خودش و دخترش فدام شن ... حالا ببینم دخترش توی این شرایط ... چه ... می خواد بخوره ... مازیار جونش که حاضر نشد حتی یه سر از تهران پاشه بیاد اینجا ...
ـ ماشاء الله آمار کل محل رو هم که داری ...
این رو گفتم و با ناراحتی رفتم توی اتاق ... دلم براشون می سوخت ... من بهتر از هر کسی می فهمیدم توی چه شرایط وحشتناکی قرار دارن ... فردا رفتم دنبال یه وکیل ... انسیه خانم کسی رو نداشت که کمکش کنه ...
اما چیزی رو که اون موقع متوجه نشدم ... حقیقتی بود که کم کم حواسم بهش جمع شد ... اوایل باورش سخت بود ... حتی با وجود اینکه به چشم می دیدم ...
خدا ... روی من ... غیرت داشت ... محال بود آزاری، بی جواب بمونه ... قبل از اون ... هرگز صفات قهریه خدا رو ندیده بودم ...
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_بیست_و_دوم :
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_بیست_و_چهارم: ریش سفیدها
براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم ... برای همین پیش از هر چیزی ... چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم ... از هر دری وارد شدیم فایده نداشت ...
ـ این چیزی نیست که بشه درستش کرد ... خسته شدم از دست این زن ... با همه چیزش ساختم ... به خودشم گفتم ... می خواستم بعد از عروس شدن دخترم طلاقش بدم ... اما دیگه نمی کشم ... یهو بریدم ...
با ناراحتی سرم رو انداختم پایین ...
ـ بعد از این همه سال زندگی مشترک؟ ... مگه شما نمی گید بچه هاتون رو دوست دارید و به خاطر اونها تحملش کردید ...
ـ نمی دونم چی شد ... یهو به خودم اومدم و سر از اینجا در آورده بودم ... اصلا هم پشیمون نیستم ... دو تا شون اخلاق ندارن ... حداقل این یکی پاچه مردم رو می گیره ... نه مال من رو که خسته از سر کار برمی گردم باید نق نق هم گوش کنم ...
از هر دری وارد می شدیم فایده نداشت ... دست از پا درازتر اومدیم بیرون ... چند لحظه همون جا ایستادم ...
- خدایا ... اگر به خاطر دل من بود ... به حرمت تو ... همین جا همه شون رو بخشیدم ... خلاصه خلاص ...
امتحانات پایانی ترم اول ... پس فردا یه امتحان داشتم ... از سر و صدای سعید ... یه دونه گوشی مخصوص مته کارها ... از ابزار فروشی خریده بودم ...
روی گوشم ... غرق مطالعه که مادرم آروم زد روی شونه ام... سریع گوشی رو برداشتم ...
- تلفن کارت داره ... انسیه خانمه ...
از جا بلند شدم ...
- خدایا به امید تو ...
دلم با جواب دادن نبود ... توی ایام امتحان ... با هزار جور فشار ذهنی مختلف ...
اما گوشی رو که برداشتم ... صداش شادتر از همیشه بود ...
ـ شرمنده مهران جان ... مادرت گفت امتحان داری ... اما باید خودم شخصا ازت تشکر می کردم ... نمی دونم چی شد یهو دلش رحم اومد و از خر شیطون اومد پایین ... امروز اومد محضر و خونه رو زد به نام من ... مهریه ام رو هم داد ... خرجیه بچه ها رو هم بیشتر از چیزی که دادگاه تعیین کرده بود قبول کرد ... این زندگی دیگه برگشتی نداره ... اما یه دنیا ممنونم ... همه اش از زحمات تو بود ...
دستم روی هوا خشک شد ... یاد اون شب افتادم ... "خدایا به خودت بخشیدم" ... صدام از ته چاه در می اومد ...
- نه انسیه خانم ... من کاری نکردم ... اونی که باید ازش تشکر کنید ... من نیستم ...
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_بیست_و_پنجم: قسم به رحمت تو
طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ ... به حدی سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند ... که از دل خودم ترسیدم ... کافی بود فراموش کنم بگم ...
ـ خدایا ... به رحمت و بخشش تو بخشیدم ...
یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم ...
خیلی زود ... شاهد بلایی می شدم که بر سرشون فرود می اومد ... بلایی که فقط کافی بود توی دلم بگم ...
ـ خدایا ... اگه تاوان دل شکسته منه ... حلالش کردم ...
و همه چیز تمام می شد ...
خدا به حدی حواسش به من بود ... که تمام دردی رو که از درون حس می کردم ... و جگرم رو آتش زده بود ... ناپدید شد ...
وجود و حضورش ... سرپرستی و مراقبتش از من ... برام از همیشه قابل لمس تر شده بود ... و بخشیدن به حدی برام راحت شده بود ... که بدون هیچ سختی ای می بخشیدم ...
ـ خدایا ... من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم ... حضرت علی گفته ... تو خدایی هستی که اگر عهد و قسمت نبود ... که ظالم و مظلوم در یک طبقه قرار نگیرن ... هرگز احدی رو عذاب و مجازات نمی کردی ... تو خدایی هستی که رحمت و لطفت ... بر خشم و غضبت غلبه داره...
نمی خوام به خاطر من، مخلوق و بنده ات رو مجازات کنی ... من بخشیدم ... همه رو به خودت بخشیدم ... حتی پدرم رو... که تو و بودنت ... برای من کفایت می کنه ...
و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد ... دلم رو با همه صاف کردم ... از دید من، این هم امتحان الهی بود ...
امتحانی که تا امروز ادامه داره ... و نبرد با خودت ... سخت ترین لحظاته ... اون لحظاتی که شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد ... و روی دل سوخته ات نمک می پاشه ...
ـ ولش کن ... حقشه ... نبخش ... بزار طعم گناهش رو توی همین دنیا بچشه ... بزار به خاطر کاری که کرده زجر بکشه... تا حساب کار دستش بیاد ... حالا که خدا این قدرت رو بهت داده ... تو هم ازش انتقام بگیر ...
و هر بار ... با بزرگ تر شدن مشکلات ... و له شدن زیر حق و ناحق کردن انسان ها ... فشار شیطان هم چند برابر می شد ... فشاری که هرگز در برابرش تنها نبودم ...
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_بیست_و_چهارم
و خدایی استاد من بود ... که رحمتش بر غضبش ... غلبه داشت ...
خدایی که شرم توبه کننده رو می بخشه و چشمش رو روی همه ناسپاسی ها و نامردمی ها می بنده ... خدایی که عاشقانه تک تک بنده هاش رو دوست داره ... حتی قبل از اینکه تو ... به محبتش فکر کنی ...
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | دعای زیبای حاج قاسم در روز عید فطر
@Modafeaneharaam
❣ #سلام_امام_زمانم❣
مه مبارک در ابر آرمیده بیا
امید آخر دلهای داغدیده بیا
❤️الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
امیرالمؤمنین عليه السلام:
لم تَخْلُ مِن لُطفِهِ مَطْرِفَ عَينٍ، فی نِعمَةٍ يُحدِثُها لَكَ، أو سَيِّئةٍ يَستُرُها علَيكَ، أو بَلِيَّةٍ يَصرِفُها عنكَ
در نعمتى كه براى تو پديد آورده، يا گناهى كه از تو فرو پوشانده، يا بلايى كه از تو دور ساخته، چشم بر هم زدنى از لطف او بى بهره نبوده اى
نهج البلاغه، از خطبه 223
@Modafeaneharaam
شهید سلیمانی، الگویی برای تمام خوبیهاست
🔺شیخ احمد العاملی المشغری، متفکر دینی اهل لبنان:
🔸تداعی خاطره شهدا، امری پسندیده و واجب است زیرا شخصیت و جایگاه این افرادِ درجه یک را در جامعه تثبیت میکند و مسیر زندگی را از دنیای مادی مبهم به قلمرو معنای عالی سوق میدهد.
🔸شهید سلیمانی به عنوان بهترین الگوی شهدا در عصر حاضر است. این شهید بزرگوار، روحها را با یاد خدا عجین میکند تا جاییکه میتوان گفت او الگویی برای سربازان در اطاعت و اخلاص این شخصیت استحقاق آن را دارد که در صحنههای نمایش، آثار سینمایی و صفحات کتابها حضور داشته باشد، زیرا باید برای شخصیتهایی مانند سلیمانی گریست و کتاب نوشت چراکه او الگویی برای تمام خوبیها است./ فارس.
@Modafeaneharaam
✍حاج قاسم سلیمانی
مسئولین همانند پدران جامعه میبایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت وحراست از جامعه توجه کنند،نه با بی مبالاتی وبخاطر احساسات وجلب برخی از آرا احساسی زودگذر،از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را درجامعه توسعه دهد...
📚فرازی ازوصیت شهید سلیمانی
@Modafeaneharaam
📣درخواست کمک
خانواده ای برای انجام فیزیوتراپی نیازمند کمک همنوعان هست💔
به یمن عید فطر، در این امر خدا پسندانه شریک بشین😊
اینم شماره کارت
۶۰۳۷۹۹۸۱۵۰۳۵۹۴۲۹
علی عسکری
فقط رسید بفرستید
[مدارک پزشکی به طور کامل موجود است.هر مبلغی ولو اندک ،خودمون رو سهیم کنیم✅
@Modafeaneharaam