eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهدای اتباع اهل سنت حادثه کرمان... زنجیر هیأت امام حسین هنوز در خانه‌اش آویزان بود میگفتند دائم می‌رفت هیأت... هرسال زیارت امام رضا میرفت و ماهم به برکت او به زیارت مشهد می‌رفتیم.. شهید محمد قاسم احمدی 🔻هر هفته می‌رفت زیارت حاج قاسم و گاهی اوقات از استاد کارش برای رفتن به گلزار شهدا مرخصی میگرفت. خواهرش میگفت از معرفت تو خانواده نظیر نداشت. باباش میگفت محمد قاسم چند نوبت از من خواسته بود هر وقت از دنیا رفتم منو نزدیک مزار حاج قاسم دفن کنید. 🔻خیلی اهل نذر دادن و کمک به بقیه بود و به مادرش میگفت که اگه یه جایی کمک میکنین کسی نباید بفهمه فقط خودت باید بدونی و به مادرشم میگفته من اگه جایی کمک میکنم شما نباید بدونین. خیلی دست و دل باز بوده. خواهرش میگفت اگه ۱۰_۲۰ تومن فقط پول تو جیبش داشته و تو خیابون کسی ازش درخواست کمک میکرده همون پول رو بهش میداده. خواهر کوچیکه محمدقاسم خیلی دلتنگ داداش بود کفشها و لباسهای خون آلود و زنجیرهای هیئتی محمد قاسم رو گذاشته بود داخل دکور خانه... روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا @Modafeaneharaam
جزئیات انفجار در سراوان ▪️حمله ۳ پهپاد به یکی از روستاهای مرزی معاون استاندار سیستان و بلوچستان: 🔹ساعت ۴ صبح ۳ پهپاد به یکی از روستاهای مرزی ایران در سراوان حمله کرده‌اند. 🔹در این حمله ۴ منزل تخریب شده و ۱۰ نفر کشته شده‌ا‌ند که ‌همگی پاکستانی هستند. 🔹در حال بررسی هستیم که چگونه این افراد در این روستا ساکن شده‌اند. tn.ai/3025199 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ استاد شجاعی 🦋 مهمترین دعای شب آرزوها ( ) که اگه بتونی بگیریش زندگیت تکون می‌خوره چیه؟ "سلامتی و تعجیل در فرج مولا صلوات" @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 🔆شهیدی که جای قبر شهید گمنام دفن شد. ✨شانزده سال بیشتر نداشت که دوندگی کرده بود که برای روستایشان شهید گمنام بیاورند. اسم نوشته بود، یک بار بهشان گفتند نمی‌شود. یک بار گفتند میشود ولی باید بروید توی نوبت. منتظر بود که نوبتشان شود. آخر سر گفته بود شما عرضه آوردن یک شهید را هم ندارید. 🍂جای شهید گمنام را آماده کرده بود، پایین قبرستان روستا. آستین بالا زده بود که روستا را از گمنامی در آورد. تلاشش بالاخره نتیجه داد. وقتی که خبر شهادتش همه‌جا پخش شد، روزنامه‌ها تیتر زدند؛ تشييع شهیده در روستایی که شهید نداشت. 📝 راوی: زهرا یعقوبی 🥀 @Modafeaneharaam
📸سه شهید مقاومت در یک قاب 🔹تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید جهاد مغنیه و شهید هادی طارمی در یک قاب مشترک انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید جهاد مغنیه🌹 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فریاد سردار سلیمانی بر سر پاکستان و جیش الظلم| سوال من از پاکستان این است که فاین تذهبون؟ آیا ارتش پاکستان عرضه برخورد با یک گروهک تروریستی (جیش الظلم) را ندارد؟ مگر نمی‌بینید وهابیت و اسرائیل در خاک پاکستان متحد شده‌اند و به خاک ایران تعرض می‌کنند؟ @Modafeaneharaam
📌 «بهترین روز برای کاسبی» 🌃شب قبلش دیر آمد. می‌گفت؛ دلم تنگ است. بهم می‌گفت؛ زینب بیا با هم حرف بزنیم. من گفتم؛ خسته‌ام، حرف نزن، بگیر بخواب. اصرار کرد، خیلی. منم شوخیم گرفته بود، می‌خواستم مثل خودش باشم. آخه نعمت‌الله خیلی شوخ بود. بهش گفتم؛ به شرطی که بهم پول بدی. نعمت الله داداشم کاسبی می‌کرد. پانزده سالش بودو قدش حتی کمترازاینهانشان می‌داد.بعد از مرگ پدرم او خرج خانواده را در می‌آورد. بعضی وقتها سفره می‌فروخت، بعضی وقتها آدامس، حتی گل نرگس. هر روز هم برای نازی، دختر کوچک آن یکی برادرم خوراکی می‌آورد. منم خواستم اذیتش کنم گفتم؛ باشه امشب بیدار می‌مونم حرف بزنیم اما باید بهم فردا پول بدی، هر چی کاسبی کردی! او هم با خنده قبول کرد. قرارمان شوخی به نظر می‌رسید؛ چون هر دو فکر می‌کردیم فردا روز کاسبی نیست. 🍂فردا شهادت حاج قاسم بود و ما همیشه آن روز را می‌رفتیم گلزار. آن شب تا ساعت یازده و نیم با هم حرف زدیم. گفت؛ می‌خوام فردا صبح زودتر برم گلزار تو هم باهام میای؟ گفتم؛ نه کار دارم. اما فرداش باهاش رفتم. خیلی خوشحال شده بود که همراهشم. پیاده رفتیم. بیشتر وقت‌ها همه جا پیاده می‌رفت. پولش را برای تاکسی و اتوبوس خرج نمی‌کرد. حالا که دارم با خودم فکر می‌کنم می‌بینم نعمت الله بهترین کاسبی‌اش را همان روز کرد. خدا کند سر قولش باشد. هر چه کاسبی کرده به من هم بدهد. 🖋 نویسنده: محدثه اکبرپور 📝راوی: خواهر شهید نوجوان، نعمت‌الله آچک‌زهی 🥀شهید اتباع اهل تسنن @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیانیه وزارت‌خارجه درباره حوادث اخیر در مرز پاکستان 🔹وزارت امور خارجه ایران اقدام غیر متوازن و غیرقابل پذیرش پاکستان در حمله پهپادی به شهروندان غیر ایرانی روستایی در جدار مرزی دو کشور را محکوم می‌نماید. 🔹در حادثه سه‌شنبه قرارگاه مرزی نیروی زمینی سپاه مسقر در استان سیستان و بلوچستان، با مشاهده آمادگی یک گروه تروریستی برای عزیمت به سمت خاک ایران جهت انجام عملیات تروریستی، اقدام به عملیات پیشگیرانه علیه این گروه تروریستی در پادگان و مقر استقراری آنان در ارتفاعات منطقه و کیلومترها دورتر از مناطق مسکونی نمود. 🔹این رویه بخشی از وظایف ذاتی نیروهای مرزی ایران برای مقابله متناسب با هرگونه تهدید تروریستی قریب الوقوع علیه مردم و شهروندان کشور است. 🔹حساب دولت دوست و برادر پاکستان از تروریست‌های مسلح جداست و ایران همواره به سیاست همسایگی خود پایبند است و اجازه نمی‌دهد که دشمنان و ایادی تروریست آنها این روابط را به ویژه در زمانی که نسل کشی و جنایات رژیم صهونیستی مسأله اول جهان اسلام است، تیره نمایند. @Modafeaneharaam
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی کارشان پر و پا نداشت .هر کار از دستشان می آمد، انجام می دادند ‌اتوبوس آتش می زدند.مغازه آتش می زدند .مغازه منفجر می کردند.ترور می کردند.در کوچه و خیابان بمب گذاشتند. نارنجک به طرف مردم پرتاب می کردند و.... در اتوبوسی که یک بار همین به اصطلاح مجاهدین خلق آتش زدند، یک بچه ی کوچک جزغاله شد. در نهایت سپاه وارد عمل شد و از ما که تازه آموزشمان تمام شده بود و وارد مجموعه شده بودیم یک گردان رزمی درست شد برای برخورد با منافقان و سرکرده ی ما یا بهتر بگویم فرماندهی ما هم شد سید شمس الدین. چون سید نترس و شجاع بود و همچنین ورزیده بود و ورزشکار، قد و بالاش هم هیمنهی خاصی بهش میداد و لیاقت فرماندهی داشت. عصرها می آمدیم پارامونت و مانور حضور میدادیم آن هم با چند تا لاندیور که در اختیار داشتیم. البته تعدادمان از آنها کمتر بود سید در همین جا هم سعی میکرد از راه مصالحه پیش برود و آنها را به راه بیاورد و برای همین یک مورد درگیری هم نداشتیم ولی آنها از روی نفاق و منافقانه کارهایی می کردند که ماجرای مینی بوس سپاه که به گلوله بسته شد مشهور است و ما در این ماجراها تعدادی شهید و مجروح دادیم که قصه اش شنیدنی است و البته دردناک این ماجراها بازگفتش برای این است که تاریخ مطلع باشد که چه بر نیروی انقلابی گذشته و چگونه این انقلاب حفظ و حراست شده است. کار به این سادگی نبوده .است زنجیر که افتاد ماشین گشت از در پادگان امام حسین بیرون زد حاج اکبر که رانندگیاش بهتر بود، پشت فرمان بود فرهاد ژولیده و غلامحسین محمدزاده کنار دستش ساعت هفت و پانزده دقیقه ی صبح بود .پاییز سال شصت در چارباغ جدید پاسداران حضور چندانی .نداشت هوا مَلَس بود .درست مثل طبع راننده کارخانه ی سیمان شیراز مسئول درست و حسابی ای داشت ، حزب اللهی دو آتشه و مستحق مرگ و ترور شناسایی شده بود منزلش را زیر نظر گرفته بودند. ساعت ورود و خروجش کنترل شده بود. حالت یک مسافر را داشت که از سفر آمده باشد .مثل این که دنبال آدرس جایی بگردد یا منتظر کسی باشد قدم میزد ساک قهوه ای نیمداری در دستش بود.حجمی نداشت اما به نظر سنگین می نمود. .. @Modafeaneharaam
❗️ترک اعتیاد انواع مواد مخدر و سیگار«در کمتر از 30 روز»😍😍👇👇👇 ⭕️بدون درد و خماری و بستری ⭕️بدون نیاز به غیبت از محل کار ⭕️ایجاد بی میلی شدید در هفته اول ⭕️با بیش از ۱۲۰۰۰ هزارنفر درمانجو 🌱کاملا گیاهی و بدون عوارض🌱 🔔جدیدترین روش ترک مواد مخدر و سیگار با ایجاد بی میلی شدید در هفته اول مگه نمیخواستی بدون درد و خماری ترک کنی؟🤔 جهت مشاوره رایگان فرم زیر رو پر کنید🙂👇 https://formafzar.com/form/wysar راه مستقیم ارتباط با متخصص 😍👇 @Dr_Roya898 09921142624 لینک کانال ما😊👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2631401859C44322ac7b0
امیرالمؤمنین علیه السلام: مَن لَم یَصبِرْ عَلی كَدِّهِ صَبَر علَی الاِفلاسِ! کسی که بر رنج کسب و کار صبر نکند باید رنج نداری را تحمل کند غررالحکم حدیث8987 @Modafeaneharaam
❤️ دلجویی رهبر انقلاب از دختر خردسال شهید با حضور سرزده در گلزار شهدای تهران 🔹هلما احمدی دخترخردسال شهید پوریا احمدی از شهدای امنیت کشور چندی پیش به همراه جمع دیگری از خانواده‌های شهدا در حاشیه دیدار رزمندگان دفاع مقدس با رهبر انقلاب دیدار و گفتگو کردند. 🔹این دختر خردسال شهید وقتی با رهبر انقلاب مواجه شد به آیت‌الله خامنه‌ای گفت که «آقا من از شما ناراحتم. شما رفتید سر مزار شهدای دیگه، مثلا سر مزار شهید آرمان رفتید ولی سر مزار پدر من نرفتید...» 🔹اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی چند روز پیش، ضمن حضور در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، بر مزار پدر هلما -شهید مدافع امنیت پوریا احمدی- حاضر شدند و دفتر رهبری نیز تصویری از این حضور را برای هلما دختر این شهید فرستاده است. @Modafeaneharaam
📌 «تعمیرکار» 🔧در کابینتمان همین امروز خراب شد و من قبل از هر کسی یاد نعمت الله افتادم. از این به بعد زیاد یاد او می‌افتم. آخه او همه کاره بود‌. همه چیز خانه‌یشان را او تعمیر می‌کرد. توی آن خانه‌ی بزرگ که چهار تا خانواده زندگی می‌کردند خان حساب می‌شد. همه خان صدایش می‌کردند. همه چیز آن خانه را او راست و ریست می‌کرد. او نگران شکستن شیشه های خانه بود. او دور شیشه‌ها را گچ می‌گرفت. او جای شیشه های شکسته کارتن و موکت وصل می‌کرد. 🏠او خرابی سقف خانه‌یشان را کاهگل می‌کشید. او وسایل شکسته‌ی خانه را چسبکاری می‌کرد. او حتی از یک گوشه‌ی به درد نخور خانه برای خودش یک اتاق درست کرده بود. یک اتاق کوچک که وقتی توش دراز می‌کشید فقط به اندازه‌ی اینکه خواهرش بالای سرش بنشیند و دست توی موهایش بکشد جا بود. اصلا بگذارید راحتتان کنم. حال دل شکسته‌ام از وقتی رفتم خانه‌ی نعمت الله خوب شد. او حال دلم را عوض کرد. هر چه که از او می‌گفتند یک لبخند روی لب‌هایمان می‌انداخت. او قلب شکسته ام را تعمیر کرد. و مطمئنم قصه‌هایش فکر خیلی ها را تعمیر خواهد کرد. 🍂قصه‌ی پسر افغانستانیِ دستفروشی که عاشق حاج قاسم بود. او را با یک پیچ‌گوشتی و انبردست تصور می‌کنم که آماده‌ی تعمیر کردن فکرها و قلب‌هاست 🥀شهید نعمت‌الله آچک‌زهی(شهدای اتباع) 📝راوی: محدثه اکبرپور @Modafeaneharaam
📌 راستی مکرمه خانم ِ حسینی! حالا مادر شما جواب خواستگارتان را چه بدهد؟! همان خواستگاری که می‌خواست چهارشنبه شب بیاید ولی تو گفتی: «فعلا درگیر مراسم سالگرد حاجی ام، بگید جمعه بیان»... 🥀 📝 راوی: زهرا السادات اسدی 📸 عکاس: زهره رضایی @Modafeaneharaam
سلام وقت بخیر عباداتتون قبول منم اهل سیستان و بلوچستان هستم به قول دوستمون که در پیامشون فرستاده بودن درسته ما سالهاست با ترس و لرز زندگی می‌کنیم همین دهه فاطمیه عزیزانمون رو کتک زدن چون فقط ریش داشتند و لباس مشکی تن کردن ما به کسی چیزی نگفتیم چون میدونم این کار وحوش جیش الظلم هست وقت شهادت حاج قاسم من خیلی خیلی گریه میکردم اولش به خاطر شهادت حاجی بعد به حال مردم شهرمون چون یادمه در جریان عبدالمالک ریگی حاجی به دادمون رسید و ما رو از شر این موجود کثیف نجات داد✌️ الانم از مسئولین میخوام واقعا به فکر ما باشند امنیت می‌خواهیم جوونهای ما وقتی بیرون میرن نمیدونیم دوباره سالم برمیگردن خونه یا نه😔 التماس دعا یاعلی ارسالی اعضای محترم کانال🌺 @Modafeaneharaam
📌 باشه برو ✨زهرا همه کاره ی خونه بود، سواد دارمون بود، قسط های وام و درس و مشق برادر هاش با اون بود. سرش بود و رخت و لباس شستن و کارهای خونه. اصلا دوست و رفیقی نداشت، هوایی اینجا و اونجا رفتن نبود، اولین بار بود که اینطور اصرار داشت بره مشهد یک طوری چشماش نگام می کرد که انگار داشت، التماس می کرد 🌿برا مشهد باید می رفت کرمون و از اونجا با خاله اش می رفت، خیلی بهش عادت داشتم نمی تونستم خونه رو بدون زهرا ببینم. مادرش گفت حالا قبول کن بره خیلی دلش هوای امام رضا کرده... سرتاسرسال همراه مادرش برا گلچینی رفته بود بهش حق دادم بره یه زیارتی بکنه و دلش باز بشه . قبول کردم...از مشهد که برگشت شد نزدیک سالگرد حاجی. سالها قبل از تلویزیون گلزار کرمان رو می دید و حسرت می خورد، چند روز مونده بود به سالگرد گفت، اگر برگردم راین برای مراسم حاجی نمی تونم دوباره برم کرمون. 🌱ما هم می دونستیم خیلی دوست داره بره سر مزار حاجی، مانع موندنش نشدیم. از اون روز مدام با خودم میگم زهرا بابا، رفتی پیش امام رضا از آقا چی خواستی؟ 📝راوی: رحیمه ملازاده 🥀شهیده زهرا شادکام @Modafeaneharaam
📌 خیمه‌گاه 🍃موکب کوچکی بود. یک جورهایی خانوادگی بود. زن و بچه و پیر و جوان. اسمش را گذاشته بودند خیمه‌گاه. هر روز روغن جوشی می‌دادند. پولش ذره ذره جور شده بود. مثل خمیر که کم کم ترش می‌شود، کم کم ور می‌آید و بعد زیاد می‌شود. آخرش هم توی انفجار اسماعیلش شهید شد و مرتضایش مجروح. و نوجوان‌هایش فردای انفجار دعوا می‌کردند که: «چرا موکب رو راه نمی‌ندازین. اون نامردا فکر می‌کنن ما ترسیدیم» 📝راوی: محدثه اکبرپور 🥀شهید اسماعیل عرب 🍂مجروح مرتضی عربزاده موکب خیمه گاه (روستای گورچوئیه) @Modafeaneharaam
وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود. به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور کـه داشت حرف می زد گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد هم شهید شد آقـا بـه عهدش وفـا کرد .. شهید محمد باقر مومنی راد کتاب خط عاشقی @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢💯 پیشنهاد تماشا 🎥 فیلم زیرخاکی از شهید ابومهدی المهندس در منزل شهید اسماعیل دقایقی 🔻صحبت‌های شهید ابومهدی المهندس در منزل شهید اسماعیل دقایقی، بعد از شهادت ایشان در سال ۱۳۶۵ 🔻شهید ابومهدی المهندس در دوران دفاع مقدس در لشکر بدر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی علیه صدام و دشمن بعثی می‌جنگید. 🔹 بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر ۹ بدرکه در روز ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ در «عملیات کربلای ۵» به شهادت رسید. 📌بخشی از مستند از بصره تا نجف @Modafeaneharaam
🌹🍃دست‌نوشته «شهیده فائزه رحیمی» پشت تصویری از رهبر انقلاب در پاییز ۱۴۰۲ با کسانی باش که تو را زیاد می‌کنند و بدان هر کسی جز حق از تو می‌کاهد... @Modafeaneharaam
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی گه گاه آن را به طور خاصی تا زیر بغلش بالا میکشید. اینجا همان کوچه ای بود که رئیس کارخانه در آن سکونت داشت. صدای سوت را که شنید ابتدای کوچه را نگاه کرد. دوستش بود. دوستش که هیچ با خود نداشت، فقط سر خیابان کشیک میداد .گهگاه دستهایش را به هم میمالید و مسیر خیابان را چشم می دواند مثل این که منتظر کسی باشد ساک به دست از انتهای کوچه با اشاره ی سر پرسید: آمدند؟ نه جوابی بود که از جوان سر کوچه شنید، باز هم با اشاره ی سر ولی میخواست چیز دیگری را به او بفهماند حرکات عجیب و غریبی از خودش درآورد، اما ساک به دست اصلاً متوجه نشد لبش را وارونه کرد و ساک را تا زیر بغلش بالا آورد جوان سر کوچه مجبور شد به انتهای کوچه بدود. ماشین گشت که از قضا به طرف چارباغ سیمان پیچیده بود دویدن جوان را متوجه شد پچ پچی در فضای تنگ و بخار گرفته ی اتاقک جلو لندکروز پیچید به قضیه مشکوک شده بودند .حاج اکبر ماشین را درست مشرف به انتهای کوچه نگه داشت. هر دو جوان یکه خوردند ماشین که به داخل کوچه پیچید شک سرنشینان را نشان داد که به یقین تبدیل شده است. ساک به دست به سمت راست کشیده میشد راست کشیده میشد ساک رفته رفته بالا می آمد. با حالت خاصی در هر دو دستش قرار گرفت جوانی که سر کوچه کشیک میداد از سمت چپ پا به فرار گذاشت همزمان با فرار او صدای شلیک از شیشه ی شکسته ماشین به داخل وزید. راننده همچنان که سر میدزدید ماشین را تا پای دیوار گاز داد و جوان مسلّح را بین دیوار و گلگیر پرس کرد. با سرعت پایین پرید جوان اسلحه را به سمت حاج اکبر چرخاند و با غضب ماشه را چکاند، سه گلوله در شکم حاجی چرخید و آرام گرفت به روی خودش نیاورد مسلسل یوزی را هر طور که بود از جوان که تنها دست هایش آزاد ، قاپید و با شلیک یک گلوله ، سر جوان روی کاپوت ماشین خم شد. .. @Modafeaneharaam