eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
293 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلافل فروش🌹 ورود هادي به مسجد با مراسم يادوارهي شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علي مصطفوي، هادي را شهدا انتخاب كردند. از روزي كه هادي را شناختيم، هميشه براي مراسم شهدا سنگ تمام ميگذاشت. اگر ميگفتيم فالن مسجد ميخواهد يادوارهي شهدا برگزار كند و كمك ميخواهد، دريغ نميكرد. اين ويژگي هادي را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار ميكرد. از شستن و پخت و پز گرفته تا ... تقريباً هر هفته شب هاي جمعه بهشت زهرا(س)ميرفت. با شهدا دوست شده بود. و در اين دوستي سيد علي مصطفوي بيشترين نقش را داشت. هيئتي را در مسجد راه اندازي كردند به نام »رهروان شهدا« هر هفته با بچه ها دور هم جمع ميشدند و به عشق شهدا برنامه ي هيئت را پيگيري ميكردند. هادي در اين هيئت مداحي هم ميكرد. همه او را دوست داشتند. اما يكي از كارهاي مهمي كه همراه با برخي دوستان انجام داد، نصب تابلوي شهدا در كوچه ها بود. من اولين بار از سيد علي مصطفوي شنيدم كه ميگفت: بايد براي شهداي محل كاري انجام دهيم. گفتم: چه كاري؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نميشناسد. لااقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ي شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم. كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهداي محل جمع آوري شد. هادي در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود. تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ي مشخص طراحي كردند. َنر تهيه ميشد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبي در آورد. كار خيلي سريع به نتيجه رسيد. هادي وانت پدرش را مي آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام ميرساند. ّيادم هست بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ شهدا مزي برخي ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه هاي بسيج! ميگفتند شما اين كار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت ميكنند. اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان ما بود. الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادي و دوستانش را روي ديوارهاي محل ميبينيم. هيچ کس به اين تابلوها بي احترامي نکرد، بر عکس آنچه تصور ميشد، تقاضا براي نصب تابلو از محالت ديگر هم رسيد. در بسياري از محلات اين حرکت آغاز شد. بعد هم بسيج شهرداري، حرکت عظيمي را در اين زمينه آغاز کرد. بعد از آن در برگزاري نمايشگاه براي شهدا فعاليت داشت، هادي كسي بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتي كار براي شهدا بود، با تمام وجود كار ميكرد. يكبار در ميدان شهيد آيت اهلل سعيدي او را ديدم. نيمه هاي شب آنجا ايستاده بود! نمايشگاه شهدا در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما هادي مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد. از ديگر کارهاي هادي که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه ي معرفي شهدا بود. براي شهدا پوستر درست ميکرد، در زمينه ي طراحي تصاوير کار ميکرد و... حتي رايانهي شخصي او، که پس از شهادت به خانواده تحويل شد، پر بود از تصاوير شهداي مجاهد عراقي که هادي براي آنها طراحي انجام داده بود. داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
﷽❣ ❣﷽ سلام مهربان! صبحٺ بخیر اینجا همہ چیز سرجایش اسٺ غیر از تو ڪہ همه دار و ندار مایی!... @modafeaneharaam
وقتِ لبیڪ که شد اسماعیل هـا را ؛ به قربانگاه فرستادند هاجـــــــر هـا ... #مادران_شهدا #هاجرهای_زمانه @modafeaneharaam
حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...  به چه می اندیشی؟ از چه دلگیری؟ ... راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم. حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟ رفتی که آزادی داشته باشیم؟ رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟ رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟ رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟  حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته ! جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)! جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار  گرفته(بعضا آب رفته اند) !  پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند ! اوضاعی شده دیدنی ... پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد ! و البته دوست یابی!  حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند ! حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند ... !!! اینجا به کسی بگویی : خواهرم ... هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم ...چرا شماها نمیفهمید؟ اینجا اگر ماه رمضان به بعضیها گفتی ماه رمضان است،حرمت نگه دارید.تو را میکشند...به همین سادگی اگر گفتی آقا مزاحم ناموس مردم نشو ،تو را میکشند و کمترینش اینست که چشمت را کور کنند...به همین سادگی داغ بر دلم مانده ... و من مات و مبهوت از این همه شجاعت که تو لا اقل از ما انتظارش را داری و نداریمش ! اینجا پسری با تیپ آنچنانی هرچقدر هم که بی احترامی کند به غیر و سر وصدا کند ،همه میخندند و میگویند چه بانمک ! اما پسری مذهبی که با صدای بلند صلوات بفرستد بعد از نماز جماعت : بعضیها میگویند: زهرمار ! داد نزن سرمون رفت !!! دختری با مانتوی کوتاه و تنگ و آستینهای بالا زده شده با قر و غمیش راه برود همه میگویند چه باکلاس!  اما دختری چادری که بخواهد از کنارشان رد شود میگویند: صلواااااات : اللهم صل علی محمد و آل محمد اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند ! به ریش میخندند ...به چادر میخندند ... به لباس پیغمبر میخندند ... راستی فرمانده ... این کتاب صورت هم عالمی دارد ! "فیس بوک" را میگویم شرف و ناموس و اعتقاد بعضا پر ! عکسهایی در این فیس بوک از خود و خانوادشان میگذارند که آدم شرمش میشود نگاه کند شما میگفتی "یاعلی" و زندگی میساختی اینها عکس میگذارند ...خاطر خواه میشوند ... زندگی شروع میشود آن هم با یک "لایک" ... فردا هم طلاق!عجب پروسه ای!!! این هم به نام آزادی !!! ...  این نظام را اعتقاد نگاه داشته... به تو میگویند آزادی نداری ... راحت باش ... زندگی کن!!! که دست از اعتقادت برداری ما میگوییم بندگی کن و خوب زندگی کن ... آنها میگویند زندگی کن ،آزاد باش ...(هرزه بودن هنر است !) خلاصه حاجی جای ارزشها عوض شده ...دعایمان کن. به خودم میگویم: به دلم : بسوز ...آتش بگیر... آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم رنگ ها عوض شده ... حاجی دریاب ... یا صاحب الزمان : دلت خون است آقا ... خدا صبرت بدهد... . @modafeaneharaam
⛔️ ☝️ فرقے نمیکنه ... 💻 صفحہ ے ، یا ❗️ 👀 مراقب باش❗️ 🚫 ارزش دیدن ندارد... 🙏 فراموش نڪن ناظر همه چشم هاست... ❤️ و خدا برایت کافیست... 😍 چشمـ و دلت را واگذار ڪن به خدا❗️ 🙂 تو خودت انتخاب میکنے چشمت باشد یا به گناه❗️ ☝️اما دقت ڪن و عفت تو به انتخابت وابسته است... @modafeaneharaam
روز پــــزشک رو به بـــزرگترین پـــزشک زندگیم تبــــریک میگم ☺️ که دستــــاش بوسه هاش حـــــرفاش همیشه برام شفا بخش بوده😊❣️ ❤️مـــــــادر❤️ @modafeaneharaam
❤️💚🍃 #تبرک #جستن #به #رزمنده ها چهره های گردآلود و خاک گرفته ی بچه های جبهه را که می دید آنها را در آغوش گرفته و خود را به آنها متبرک می کرد. #شهیـــدحاج #حسیـــن #خــــرازے ســــالروز ولادتــــ❤️ یـــادشـــ #باصلوات🍃 ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون حرم مطهر رضوي صحن انقلاب دعاگوي اعضاي محترم هستم🌹
شهادت در حین طبابت🍃 شهید پزشک و فرمانده دکتر عبدالحمید قاضی میرسعید ❤️